عبارت «جنگ سرد» دیگر مدتهاست که معنای خود را از دست داده است، ولی در دهه 90 همچنان از این عبارت تقریبا برای هر نوع رویارویی بین روسیه و آمریکا استفاده میشد. و تنها در اوایل هزاره دوم، استفاده از آن تقریبا به فراموشی سپرده شد. با این وجود عدم استفاده از واژه «جنگ سرد» برای رساندن برخی شرایط، غیرممکن است.
اصول حاکم بر جهان و یادگارهای دوران جنگ سرد
جنگ سرد الگوی مشخصی برای نشان دادن وضعیت نظام حاکم بر جهان در حدود نیمی از قرن بیستم (در دوره زمانی 1945 الی 1989) است که اصول خاصی بر روابط دو ابرقدرت جهانی، یعنی ایالات متحده آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی، حاکم بود. از این جهت این واژه برای وضعیت کنونی جهان غیرقابل قبول است و متعلق به برهه ای از تاریخ بود که اوضاع جهانی بر اساس رقابت سیاسی-ایدئولوژیکی و استراتژیکی دو ابرقدرت رقم می خورد، نه بر اساس همکاریهای بین المللی که اکنون حداقل در ظاهرا، بر جهان حاکم است. به همین دلیل دو ابرقدرت اصولی را تعیین کرده بودند که بغیر از مسکو و واشنگتن، بر سایر کشورهای جهان نیز تحمیل شده بود.
امروزه از این دوره تنها «بازدارندگی هستهای» و «نابودسازی متقابل تضمین شده» باقی مانده است. با وجود تمایل زیاد کرملین و کاخ سفید، روابط روسیه و آمریکا، دیگر هسته مرکزی سیاست جهانی بشمار نمی رود که بقیه مسائل پیرامون و تحت تاثیر آن بچرخد. آنها دیگر نمی توانند سایر کشورها را مجبور کنند که طبق خواسته آنها عمل کنند. واژه «توازن ابرقدرتهای برابر» هم دیگر وجود ندارد: آمریکا با وجود قدرتمندتر بودن غیرقابل مقایسه از دیگر کشورها، نمی تواند ادعای هدایت جهان «بعنوان قدرت مرکزی» را داشته باشد.
ولی در عوض، توصیف دیگر جنگ سرد، یعنی از لحاظ اهدافی که هر یک از طرفین روابط خود با دیگران را بر اساس آن دنبال می کرد، همچنان قابل اجراست. جنگ سرد هیچ راه حلی برای مشکلات بین المللی و یا مناقشات ارائه نمی دهد. وظیفه جریانات دیپلماتیک، به حداقل رساندن خطرات، کاهش وخامت اوضاع و یا اگراز دید نظامی به قضیه نگاه کنیم، «کاهش تنش» است و نه چیزی بیشتر و البته نه کمتر.
برخلاف تصور قبلی، جنگ سرد پایان نیافته است
پیش از این تصور می شد که دوران جنگ سرد در سالهای 1990-1989 زمانی که "میخائیل گورباچف" با پیوستن آلمان متحد به ناتو موافقت کرد، یعنی در واقع از سیاست اروپایی شوروی سابق صرف نظر کرد، دیگر به پایان رسید.
سخنان گورباچف در مجمع عمومی سازمان ملل به منزله آغاز مرحله بعدی نظام سیاسی جهان بود که در آن الگوی جدید «پاسخ مشترک به چالشهای مشترک»، در نظر گرفته شد. البته این مسئله بماند که آنچه در نتیجه این تغییر دستورکار جهانی حاصل شد، اگر بخواهیم صادقانه بگوییم، چیزی جز سلطه گری آمریکا، خودخواهی و دورویی نبود و جهانی سازی از عرصه اقتصادی گرفته تا مسئله آب و هوا و تروریزم، تنها بهانه ای برای تقسیم جهان بود.
ولی آنچه اکنون در روابط روسیه و آمریکا در حال رخ دادن است، را می توان بعنوان یک جنگ سرد واقعی، ارزیابی کرد. قبل از هر چیز به این دلیل که مسئله ممانعت از بحرانها یا حل مشکلات بطور مشترک، اصلا مطرح نیست. کاهش تنش بعنوان یک هدف سیاسی، دقیقا بار دیگر در جریان مذاکرات ژنو پیرامون بحران اوکراین در آوریل سال 2014 مطرح شد و کسی از حل و فصل این مناقشه سخن نمی گفت. سپس تنها یک سال بعد از آن توافقنامه مینسک (که البته آمریکا در آن شرکت ندارد) به امضاء رسید که مسئله ایجاد ثبات در کنترل درگیریها را در نظر گرفته بود.
با آغاز به کار دولت ترامپ، جنگ سرد رسما آغاز شد
البته دولت "باراک اوباما" بطور صددرصد تمایل نداشت تا جنگ سرد تازهای را با روسیه براه بیاندازد و تلاش می کرد تا وضعیت را آرام کند، ولی گذشت زمان باعث وخامت بیشتر اوضاع شد. اوج شرایط روانی برای ادامه جنگ سرد در پاییز سال 2016 رخ داد که تلاشهای مشترک روسیه و آمریکا برای توقف درگیریهای نظامی در سوریه، شکست خورد. در آن زمان کاخ سفید آنقدر عصبانی بود که تلاش برای همکاری مشترک بطور کلی متوقف شد.
پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری این امیدواری را بوجود آورد که ممکن است بتوان جلوی جنگ سرد گرفته شود. افراد خوش بین روی اظهارات ترامپ در مورد تمایل برای عادی سازی روابط با روسیه حساب باز کرده بودند، ولی اظهارات تند اطرافیان وی، بخصوص مقامات نظامی آمریکایی و همچنین تمایلات ضدروسی سیاستمداران در کنگره در این رابطه مورد توجه قرار نگرفته بود. بدین ترتیب بعد از گذشته تنها شش ماه از آغاز به کار دولت ترامپ، جنگ سرد، به واقعیت پیوست.
تغییر مواضع سریع ترامپ بعد از تشکیل دولت، گویای این واقعیت بود که در حقیقت سرو سامان دادن به روابط با روسیه اهمیت زیادی برای دولت آمریکا ندارد و تصویب قانون تحریمها در کنگره آمریکا نیز امکان بهبود احتمالی روابط را برای دهها سال آینده بطور کامل مسدود کرد.
رویارویی به مراتب خطرناکتر از مقابله بلوک شرق و غرب
البته واضح است که مسکو خواستار تشدید چنین رویارویی نبود. مقامات روس ابتدا خویشتن داری کرده و سپس در نهایت مجبور به مقابله به مثل شدند. هرچند که اقدام مسکو برای کاهش این تعداد دیپلمات آمریکایی (755 نفر)، امری بی سابقه برای دوران صلح بین دو کشور است. از طرف دیگری این مسئله باعث برقراری توازن دیپلماتیک بین روسیه و آمریکا شد. اکنون هر دو کشور دارای 455 نفر دیپلمات خواهند بود.
هرچند درمجموع فقدان تقارن و غیرقابل پیش بینی بودن تبادل ضربات دو کشور باعث می شود تا اوضاع به مراتب پیچیده تر و خطرناکتر از دوران رویارویی بلوک شرق و غرب شود.
البته برخورد واشنگتن با روسیه، تنها بخشی از سیاست کلی جدید آمریکا است. تصمیم ترامپ برای خارج شدن از توافق پاریس در زمینه آب و هوا، در واقع خودداری از اجرای فلسفه تلاش جمعی برای مقابله با چالشهای مشترک مربوط به دوران بعد از پایان جنگ سرد است. تلاش واشنگتن برای شانه خالی کردن از تعهدات خویش در چارچوب توافقات بین المللی با ایران در زمینه هسته ای نیز نمونه دیگر این سیاست است.
ضمن اینکه قانون تحریمهای آمریکا علیه روسیه موجب نگرانی کشورهای اروپایی نیز شده است که معتقدند این اقدامات به منافع تجاری آنها آسیب رسانده و آمریکایی ها در زمان تعیین این اقدامات تنها منافع خود را در نظر گرفته اند. ترامپ هم قصد مقابله با قانون تحریمها را نداشته و آن را امضاء کرده ، برای اینکه دولت آمریکا با این اقدام به ابزار مناسبی برای اعمال فشار بر سایر رقبای اقتصادی خویش، از جمله چین و آلمان دست خواهد یافت.
قدرت آمریکا تنها به منظور تامین منافع خود در جهان
این در حالی است که دونالد ترامپ در مبارزات انتخاباتی خود مدعی شده بود که آمریکا از «رهبری جهانی» که بعد از پایان جنگ سرد بدست آورده بود، صرف نظر خواهد کرد، ولی دقیقا برعکس شده است. مسئله این است که خودداری از «رهبری جهانی» در واشنگتن به منزله پذیرفتن مسئولیت حوادث رخ داده در سایر کشورهاست، در حالیکه اکنون کاخ سفید (با حمایت کنگره آمریکا) تصمیم گرفته است تا از قدرت نظامی، سیاسی و اقتصادی این کشور صرفا برای دفاع از خود و تامین منافع ملی این کشور استفاده کند، ولی دقیقا به همان گستردگی جهانی، همانطور که قبلا ادعای رهبری آن را داشت. چنین سیاستی از سوی واشنگتن می تواند عاملی برای بروز مناقشات بسیار زیاد و خطرناکی شود که طرف مقابل آن صرفا کشور روسیه نیست و کشورهای زیادی را می تواند درگیر کند.
این برخورد دقیقا یادآور هدف نخست جنگ سرد است که همانا ایجاد مکانیزمی برای به حداقل رساندن خطرات و بازدارندگی متقابل است. ولی از آنجا که اکنون برخلاف دوران جنگ سرد، تنها دو بازیگر در جهان وجود نداشته و قدرتهای دیگری نیز در جهان هستند، برای بوجود آوردن شرایط بازداندگی در مقابله آمریکا، نیاز به تلاش مشترک است و روسیه به تنهایی از عهده چنین رویارویی برنخواهد آمد و همین مسئله (یافتن شرکای قابل اعتماد برای مقابله با آمریکا) مهمترین وظیفه دستگاه دیپلماسی روسیه طی سالهای آینده خواهد بود.
نویسنده مقاله: "فئودور لوکیانوف" سردبیر مجله «روسیه در عرصه سیاست جهانی»، عضو شورای سیاست خارجی و دفاعی روسیه و مدیر برنامه های علمی باشگاه «ولدای».