بحران قطر 40 روزه شد بدون آنکه چشم انداز روشنی برای خروج از آن قابل تصور باشد. وزیر خارجه فرانسه و 4 وزیر خارجه دیگر طی این روزهای پرتلاطم به منطقه سفر کردهاند ولی از رایزنی و تعاملات آنها کوچکترین تحول قابل انتظاری منعکس نشده است. اکنون سوال اصلی این است که علت پیچیدهتر شدن اوضاع چیست؟ آیا بحران کنونی جدیتر و عمیقتر از آن است که احساس میشود؟ آیا وزرای اعزامی به منطقه واقعاً و صادقانه برای حل و فصل بحران تلاش کرده اند؟ یا آنکه حقایق دیگری هم وجود دارد که هرگز بازگو نشده ولی بر سرنوشت قطر و حتی عربستان سنگینی میکند؟ شواهدی وجود دارند که نشان میدهند هدف و رویکرد اعلامی کشورهای مدعی میانجی گری با آنچه عملاً به اجرا گذاشته اند، به کلی متفاوت است و گاه با یکدیگر در تضاد و تناقض کامل هستند. به بیان شفاف تر، بحران قطر برای کشورهای مدعی میانجی گری به عنوان «فرصتی طلائی» برای دوشیدن گاوهای شیرده در منطقه ارزیابی میشود و در نتیجه ادامه بحران و به تحلیل بردن ظرفیتهای اقتصادی – سیاسی تمامی طرفها در این زمینه بیشتر به مذاق میانجیها خوش میآید. طبعاً دلیلی وجود ندارد که برای توقف برخوردها و تلطیف مناسبات آنها تلاش جدی، فوری و موثری صورت دهند.
با مروری موشکافانه به روند تحولات 40 روزه بحران قطر بهتر میتوان دریافت که ریشه اصلی بحران را خشم فزاینده آل سعود از افشاگریهای امیر قطر درباره اجلاس نیم بند و نمایشی ریاض تشکیل میدهد که دستاوردهای مورد انتظار دربار سعودی در منطقه و فرامنطقه را برای همیشه برباد داد، ولی ادعای سیاسی – تبلیغاتی این است که قطر باید به خاطر حمایت از تروریسم، سرکوب و مجازات شود درحالی که جرائم قطعی و اثبات شده عربستان و امارات و حتی مصر در حمایت وقیحانه از تروریسم چندین برابر قطر است. موضوع مهمتر در این زمینه آنکه جرایم و نقش قطعی میانجیها در حمایت از تروریسم هم به وضوح به اثبات رسیده و آنها را نیز باید شرکای جرم قطر و عربستان دانست. اینکه چرا داستان به این مرحله رسیده، ریشه در منافع و مطامع میانجیها دارد که اهداف سیاسی – اقتصادی دراز مدتی را براساس استمرار بحران قطر دنبال میکنند. مهمترین و کلیدیترین دستاورد بحران قطر برای غرب آن است که تقریباً بدون استثنا، طرفهای بحران، نهادها و تشکلهای عربی و منطقه به معضل تبدیل گردیده و به حاشیه رانده شدهاند. آیا واقعاً جای تعجب نیست که چند عضو شورای همکاری خلیج فارس در چنین مقیاسی با یکدیگر به نزاع پرداختهاند و این شورا حتی یک بیانیه کاغذی هم صادر نکرده است؟ میانجی گری که پیشکش! مهمتر آنکه آیا اتحادیه عرب در این زمینه مسئولیتی ندارد که دعوت به خویشتنداری و تفاهم کند؟ چرا شاهد ساکت این صحنه هاست؟ آیا اعراب، دوستانی نزدیکتر از آمریکا، انگلیس، فرانسه و ترکیه ندارند؟ آیا همین پدیده نشانگر ناکامی و شکست جبهه درونی اعراب نیست؟
این روزها اگرچه میانجیها مدعی هستند که بحران قطر و استمرارش به سود هیچکس نیست، ولی واقعاً به خوبی آگاهند که تمامی آنها با ادامه بحران، سود میبرند و دقیقاً به همین دلیل است سعی دارند با توسل به دفع الوقت، زمینههای گسترش ابعاد بحران را جستجو کنند تا منافع و مطامع بیشتری را برای خود تضمین نمایند.
روشن است که حمایت از تروریسم و تلاش برای مجازات قطر به همین دلیل، بهانهای بیش نیست چرا که تمامی طرفها و حتی میانجیگران، در فهرست شرکای اصلی تروریسم در منطقه قرار دارند. و بهرحال باید روزی به خاطر جنایاتشان محاکمه و مجازات شوند. اما چرا میانجیها با خونسردی کامل به ناتوانی در مهار بحران در جبهه متحدین آمریکا وغرب اعتراف میکنند؟ پوشش ظاهری برای توجیه این مطلب هرچه باشد، انگیزه اصلی میانجیها، رقابتی نفس گیر برای سوءاستفاده از فرصت طلائی کنونی در جهت دوشیدن گاوهای شیرده در منطقه است؟!