محرومترین مدرسه کشور
در میان همهمه ثبت نام مدارس غیر انتفاعی و مدارس دو زبانه‌ای که این روز‌ها در کلانشهر‌ها برای شروع سال تحصیلی جدید تبلیغات می‌کنند، مناطقی هستند که مدرسه شان تنها به یک کلاس درس آن هم با دو نیمکت خلاصه می‌شود.

سراسر کلاس درس را خاک گرفته است. انگار سال هاست که درِ این کلاس بسته بوده و دانش آموزی به روی نیمکت‌های کهنه آن ننشسته است.
 
در این کلاس خبری از تخته سیاه نیست. یک تخته وایت برد کوچک به روی میز معلم قرار داده شده و این طور به نظر می‌رسد که جایی برای نصب آن به روی دیوار نبوده است.
 
صندلی معلم کلاس هم رنگ و رویی به خود ندارد. مشخص نیست در این شرایط، دانش آموزان با چه انگیزه‌ای صبح‌ها در کلاس درس حاضر می‌شوند.
کلاس درس

"دبستان عشایری توفیق صلک" تنها کلاس درس روستای "صلک" در نزدیکی مرز کشور افغانستان است. سر در یک اتاق، تابلویی نصب شده تا نشان داده شود که اینجا کلاس درس است. جمعیت روستا ۱۵ خانوار است و دانش آموزان در این روستا، این شانس را دارند که تا کلاس ششم درس بخوانند. اگر دانش آموزی بخواهد بیش از این به درسش ادامه دهد باید روستا را ترک کرده و راهی یکی از شهر‌های اطراف شود. در این شرایط، بسیاری از خانواده‌ها این اجازه را به فرزندان خود نمی‌دهند که به درسشان ادامه دهند.

برای رسیدن به این کلاس درس در یکی از روستاهای استان خراسان جنوبی، مسیر دشواری را طی می‌کنیم. راه به هیچ وجه هموار نیست. از یک جایی به بعد دیگر خبری هم از آسفالت نیست. جاده خاکی است و تنها یک خودرو در این جاده می‌تواند تردد کند. لاستیک خودرو که به جاده خاکی برخورد می‌کند همه جا را خاک فرا می‌گیرد. در این جاده به ندرت خودرویی تردد می‌کند. تا چشم کار می‌کند خاک است و خاک.

پس از طی چندین کیلومتر و عبور از پستی‌ها و بلندی‌های مسیر، چند خانه به چشم می‌آید. خانه‌ها نمایانگر حیات در روستایی دور افتاده به نام "صلک" است.

در بدو ورود به روستا، زنی با دود کردن اسپند به استقبال ما می‌آید. سراغ مدرسه روستا را از او می‌گیریم که می‌گوید اینجا خبری از مدرسه نیست. مدرسه روستا فقط یک کلاس درس است و فرزندان ما در این کلاس درس می‌خوانند.

او خود را زهرا، مادر محمد مهدی، دانش آموز کلاس سوم دبستان توفیق صلک معرفی می‌کند و از آرزو‌های خود برای فرزندش می‌گوید.

وی می‌افزاید: من در روستا صلک متولد شدم و آن زمان این شانس را نداشتم که بتوانم به مدرسه بروم. اینکه بیسواد هستم و نمی‌توانم حتی یک برگ از یک کتاب را بخوانم آزارم می‌دهد. به این خاطر که خودم درس نخوانده ام، آرزو دارم پسرم فردی تحصیل کرده شود.

وی می‌افزاید: در روستای ما دانش آموزان می‌توانند تا کلاس ششم درس بخوانند و اگر بخواهند ادامه تحصیل دهند باید روستا را ترک کنند. به این خاطر هم اکثر پسران و دختران روستا درس را ر‌ها می‌کنند.

زهرا با اشاره به دشواری‌های مسیر روستای صلک می‌گوید: مسیر روستای "صلک" کاملا غیر هموار است. پیش از این تنها با موتور می‌توانستیم از این مسیر تردد کنیم و اکنون چند سال است که یک راه باریک خاکی برای تردد خودرو‌ها باز شده است. رفت و آمد در این مسیر به هیچ وجه آسان نیست، اما من به فرزندم این قول را داده ام که شرایط را برای تحصیل او فراهم کنم و هر طور شده یک مدرسه دارای خوابگاه پیدا می‌کنم که پسرم در آن مدرسه مشغول به تحصیل شود.
 
وی در خصوص شرایط زندگی روستانشینان صلک می گوید: اکثر مردان روستا بیکار بوده و آنهایی هم که به چوپانی مشغول هستند درآمدی بیش از 400 هزار تومان در ماه ندارند. معلم مدرسه خیلی وقت ها به مادران دانش آموزان می گوید که فرزندان آنها سر کلاس خوابشان برده است. علت آن گرسنگی است اما ما این را به معلم نمی گوییم. یقین داریم که معلم شرایط را درک می کند. او خودش می داند دانش آموزی که پا برهنه به کلاس درس می رود، قطعا شرایط مالی مساعدی ندارد. 

در میان صحبت‌های زهرا، محمد مهدی که تازه کلاس سوم را به اتمام رسانده و در کارنامه اش همه نمرات "خیلی خوب" ثبت شده است وارد بحث می‌شود.

وی می‌گوید: مدرسه ما فقط یک کلاس درس است. همه دانش آموزان از کلاس اول تا ششم ابتدایی در این کلاس حاضر می‌شوند و معلم به نوبت به دانش آموزان درس می‌دهد.

محمد مهدی با اشاره به تعطیلی روز چهارشنبه تنها دبستان روستا می‌گوید: معلم ما اهل یکی از شهرستان‌های اطراف است و صبح شنبه به روستا می‌آید. او برای دیدار با خانواده اش سه شنبه شب روستا را ترک می‌کند و ما روز‌های چهارشنبه و پنج شنبه تعطیل هستیم.

این دانش آموز در خصوص کمبود‌های کلاس درس روستایشان می‌گوید: مدرسه ما فقط ۲ نیمکت دارد و برای نشستن در کلاس درس مجبور هستیم فشرده در کنار هم بنشینیم. معلم کلاس ما با زحمت خود را به مدرسه می‌رساند و ما همیشه نگران این هستیم که نکند جاده، آقای معلم را از ما بگیرد. 
 
سقف گنبدی کلاس درس که روزگاری سفید بوده، کاملا دود گرفته است. این طور به نظر می‌رسد که بخاری نا ایمن نفتی کلاس، نقابی سیاه بر چهاردیواری کلاس کشیده است.

در این کلاس "تبلت" نقشی در آموزش ها ندارد اصلا دانش آموزان نام تبلت را هم نشنیده اند. معلم، نظام آموزشی خاص خود را دارد. دغدغه‌های او یکی و دو تا نیست. در کنار آموزش به دانش آموزان، باید برای خیلی‌های آن‌ها لباس و لوازم التحریر تهیه کند.

اینجا فقر بیداد می‌کند. تعدادی از دانش آموزان، تحت پوشش کمیته امداد امام خمینی (ره) هستند، اما آن‌هایی که چنین نبوده و خانواده شان وضعیت مالی مناسبی ندارند، تنها امیدشان به معلم مدرسه است. معلمی که نقش حامی کودکان را ایفا می کند.