در آیات مختلفی از قرآن از جنات عدن سخن گفته شده است. به عنوان مثال در آیه 31 سوره نحل آمده است:
«جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ لَهُمْ فیها ما یَشاؤُنَ کَذلِکَ یَجْزِی اللَّهُ الْمُتَّقینَ »[1]
(جنات )به معنى باغها و )عدن( مصدر و به معناى اقامت و استوار است، مثلا گفته مى شود" فلان عدن بالمکان" معنایش این است که فلانى در فلان جا ماندگار شد، و "معدن" را به این جهت معدن مى گویند که جواهر و فلزات در آن قطعه از زمین مستقر گشته است. و بنا بر این، معناى"جَنَّاتِ عَدْنٍ"، بهشتهاى ماندنى و از بین نرفتنى خواهد بود. [2] بنا بر این مفهوم" عدن" با خلود شباهت دارد، اما با توجه به آیات مختلف و جایگاه استفاده از این تعبیر، چنین استفاده مى شود که جنات عدن محل خاصى از بهشت پروردگار است که بر سایر باغهاى بهشت امتیاز دارد.[3]
در احادیث اسلامى این امتیاز به اشکال مختلف بیان شده است در حدیثى از پیامبر اکرم (ص) چنین مى خوانیم که فرمود: «عدن دار الله التی لم ترها عین، و لم تخطر على قلب بشر، لا یسکنها غیر ثلاثة: النبیون، و الصدیقون، و الشهداء، یقول الله عز و جل:طوبى لمن دخلک» عدن آن خانه پروردگار است که هیچ چشمى آن را ندیده، و به فکر کسى خطور نکرده و تنها سه گروه در آن ساکن مى شوند: پیامبران، صدیقان (آنها که پیامبران را تصدیق کردند و از آنها حمایت کردند) و شهیدان. خداوند می فرماید خوشا به حال آنکه وارد آن شود.[4]
هم چنین در روایت دیگری از پیامبر اکرم(ص) چنین آمده است: «من سره ان یحیا حیاتى و یموت مماتى و یسکن جنتى التی واعدنى اللَّه ربى، جنات عدن ...فلیوال على بن ابى طالب علیه السلام و ذریته علیهم السلام من بعده» کسى که دوست دارد حیاتش همچون من، و مرگش نیز همانند من بوده باشد، و در بهشتى که خداوند به من وعده داده در جنات عدن ساکن شود، باید على بن ابى طالب (ع) و فرزندان بعد از او را دوست دارد.
از این احادیث روشن مى شود که جنات عدن باغهایى است از بهشت که پیامبر (ص) و جمعى از خاصان پیروان او در آنها مستقر خواهند شد و هرکسی شایستگی حضور در آن را نخواهد داشت.[5]
پی نوشت:
[1] . باغهایى از بهشت جاویدان است که همگى وارد آن مى شوند، نهرها از زیر درختانش مى گذرد، هر چه بخواهند در آنجا هست خداوند پرهیزگاران را چنین پاداش مى دهد!
[2] . ترجمه تفسیر المیزان، دفتر انتشارات اسلامى جامعه مدرسین حوزه علمیه قم،1374، ج9، ص: 456
[3] . تفسیر نمونه، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1374، ج8، ص: 38
[4] . تفسیر نور الثقلین،عروسی حویزی، انتشارات اسماعیلیان، قم، 1415، ج2، ص: 497؛ البرهان فی تفسیر القرآن، سید هاشم بحرانی، بنیاد بعثت، تهران، 1416، ج2، ص: 816
[5] . تفسیر نمونه، ج8، ص: 39-38