اعلام موجودیت جبهه مردمی نیروهای انقلاب اسلامی درحالی طی روزهای اخیر در صدر خبرهای سیاسی کشور قرار گرفته که برخی گمان می کنند این جبهه تنها کارکردی انتخاباتی دارد؛ حال آنکه با توجه به تحولات سیاسی دهه های اخیر، باید قائل به کاربردهایی فراتر از انتخابات ریاست جمهوری دوازدهم برای این جبهه بود.
برای درک ظرفیت های فراانتخاباتی این جبهه، باید کمی به عقب بازگشت و جریان رقابت های حزبی در تاریخ جمهوری اسلامی را مورد بررسی قرار داد. بررسی هایی که نشان می دهد جبهه مردمی نیروهای انقلاب، بذر دسته بندی های نوین حزبی در ایران را در خاک حاصلخیر سیاست ورزی در کشورمان کاشته و باید منتظر نتایج آن در آینده بود.
صف آرایی نیروهای اسلامی و غیراسلامی در جمهوری اول
انقلاب اسلامی ایران در حالی سال 57 به پیروزی رسید که دو طیف اصلی، به عنوان مبارزان انقلابی شناخته می شدند. دسته اول، طیف عظیم نیروهای اسلامی بودند که با تاکید بر گفتمان انقلابی در ذیل ابرگفتمان اسلام، از جمهوری اسلامی به عنوان یک مدل جدید حکمرانی حمایت می کردند و پشت سر امام خمینی(ره) از نظریه ولایت فقیه ایشان حمایت می کردند. دسته دوم اما گروه های غیراسلامی بودند که هرچند بسیاری از آنها مسلمان به شمار می رفتند، اما قائل به تعریف انقلاب در ذیل گفتمان دینی نبوده و یا از منظر مارکسیستی به انقلاب نگاه می کردند یا آن را به رفرمی لیبرالیستی تقلیل می دادند.
این دسته بندی ادامه یافت تا آنکه پس از تسخیر لانه جاسوسی در آبان 58 و نیز درگیری مسلحانه منافقان و نیروهای انقلابی در خرداد 60، مردم، طیف غیراسلامی که حالا ضدانقلاب نیز شده بودند را از عرصه سیاست ورزی حذف کردند و ماهیت واقعی آنها که وابستگی به بیگانگان بود و در سالهای بعد خود را بیشتر نمایان ساخت را به خوبی شناختند.
راست و چپ، میراث جمهوری دوم
با حذف گروه های ضدانقلاب، نیروهای انقلابی در دو جریان راست و چپ به رقابت سیاسی مشغول شدند. این دسته بندی، تا زمان حیات امام خمینی(ره) با محوریت دو جریان روحانی پیش می رفت، اما پس از ارتحال حضرت امام(ره) و در دوره سازندگی، طیف چپ با گذاری درونی، از ارزش های اولیه خود فاصله گرفت و کمی بعد خود را به عنوان جریان اصلاح طلب به جامعه معرفی کرد.
رقابت های حزبی در ایران در دهه هشتاد معطوف به رقابت دو جریان اصلی اصلاح طلب و اصولگرا شد. جریاناتی که میراث دار سنت راست و چپ بودند و همان اختلافات قبلی در شیوه حکمرانی را متناسب با موضوعات روز در جامعه مطرح می کردند. اما آنچه باعث شد که ناکارآمدی این رقابت حزبی عیان شود، اتفاقات مربوط به سال 88 بود. رویدادی که با شدتی بیش از فتنه 78، نشان داد از دل جریان اصلاح طلب، گروه هایی بیرون آمده اند که بی اعتقاد به اصل نظام، سر در سودای بازگشت به دسته بندی های جمهوری اول را دارند؛ یعنی رویارویی نیروهای انقلابی و ضدانقلابی.
با شکست این جریان در فتنه 88 و نمایش وفاداری مردم به انقلاب اسلامی، ایده وحدت نیروهای انقلابی کلید خورد. وحدت همه گروه هایی که خود را وفادار به انقلاب اسلامی، امام و رهبری دانسته و حاضرند به خاطر منافع ملی، پا بر روی برخی اختلاف سلیقه هایی بگذارند که بعضا در زمان استقرار دولت محمود احمدی نژاد بروز یافته بود.
جبهه انقلابی، نماد جمهوری سوم
اگر بپذیریم که بر اساس برخی تعابیر، راهپیمایی تاریخی مردم در نهم دی ماه 1388 انقلاب سوم و شکل دهنده به عصر تازه ای از حیات تمدن ساز انقلاب اسلامی بود، باید اذعان کنیم که پس از این واقعه تاریخی، دسته بندی نیروهای سیاسی دچار تغییر شد. عده ای راه به انحراف پیمودند و بر اختلافات تاکید کردند اما عده ای دیگر تلاش کردند تا از طریق وحدت عملی، مانع از قدرت گرفتن دوباره فتنه گرانی شوند که یک بار، عملا کشور را در آستانه یک بحران جدی قرار داده و به لبه پرتگاه کشانده بودند.
به نظر می رسد با توجه به تحولاتی که در هفت ساله گذشته از دی ماه 88 تا دی ماه 95 رخ داده، اکنون «جبهه مردمی نیروهای انقلاب اسلامی» با درک اهمیت وحدت و احیای گفتمان انقلابی گری که مورد تاکید رهبر معظم انقلاب است، بار دیگر می خواهد جبهه ای انقلابی را در برابر آنانی تشکیل دهد که می خواهند منافع فردی و گروهی خود را جایگزین منافع انقلاب تمدن ساز اسلامی کنند. شاید به همین خاطر است که موسسان این جبهه تاکید می کنند که جبهه مردمی نیروهای انقلاب، یک جبهه «فرااصولگرایی» است که نمی خواهد با محدود ماندن در دسته بندی های به یادگار مانده از دهه 1360، وارد رقابت هایی شود که مردم نشان داده اند در دهه 1390، چندان برای این رقابت ها اهمیتی قائل نیستند.
ایستادگی در برابر خط نفوذ
جبهه مردمی نیروهای انقلاب برخلاف احزاب که مخالفان خود را احزاب رقیب تعریف می کنند، تلاش می کند تا از طریق وحدت احزاب همسو، تنها در برابر جریاناتی بایستد که به طور فکری یا عملی وابسته به تفکرات بیگانه بوده و دل به ایده های غربی یا شرقی بسته اند. از این منظر، جبهه مردمی نیروهای انقلاب را باید تلاشی برای احیای ارزشهای انقلابی در زمانه ای دانست که برخی رقابت های سیاسی، باعث فراموشی آنها شده است.
هرچند رقبای جبهه مردمی نیروهای انقلاب را نمی توان مانند دوره جمهوری اول، تماما ضدانقلاب دانست، اما باید گفت که مهمترین رقیب این جبهه مردمی و انقلابی که در خط فرااصولگرایی و فرااصلاح طلبی حرکت می کند و حامیان آن از هر طیف قانونمندی می تواند باشد، جریان تازه شکل گرفته «بی تفاوت های سیاسی نسبت به ارزش های انقلاب» یا در خوشبینانه ترین حالت «انقلابیون خنثی» هستند. همان ها که ممکن است در گفتار و نوشتار، از انقلاب اسلامی سخن بگویند اما در عمل، نسبت به ارزشهای انقلابی بی تفاوت شده و دلسوزان انقلاب را «تندرو» خطاب می کنند. این عده را اگر نه ضدانقلاب، دست کم می توان «انقلابی نفعی» نامید. همان تفکری که هر جا به نفعشان باشد حامی انقلاب هستند و هر جا به ضررشان باشد یا به نفی انقلاب روی می آورند و یا کاریکاتوری خودساخته از انقلاب را حمایت می کنند؛ این تفکری است که نفوذ آن در لایه های اجتماعی و حکومتی، تهدیدی برای آینده کشور به شمار می آید.