حکایتی وجود دارد از یکی از دیدار های فوتبال لیگ برتر، حکایتی غم انگیز و خطرناک، حکایتگر اینچنین حکایت می کند: «صدای اعتراض (به درست یا غلط) علیه فلان مربی که بلند شد در پی آن صدای خرد شدن یکی دو استخوان هم به گوش رسید. آقایان گردن کلفت که شب قبل مهمان آن مربی بودند تا می خوردند معترضان را کتک زدند. در آن جایگاه هم کسی نمی توانست جلودار آنها باشد. انگار این قلمرو قدیمی را علامت گذاری کرده اند.
دو - سه تا دماغ که شکسته شد جو آرام شد، دیگر کسی اعتراضی به رفتار آقای مربی نداشت. بچه های مردم چشم می دواندند تا ماموران برقراری نظم را ببینند اما حتی با دیدن آنها هم جرات نداشتند که شکایتی داشته باشند، شاید بیرون از استادیوم خط خطی شوند، شاید هم کاردی شان کنند یک روز ناغافل! »
این حکایت در مورد یک تیم نیست، در مورد چندین تیم تکرار شده است، از شمال تا جنوب، از شرق تا غرب، هستند کسانی که یا با نظر مربی و بازیکن یا با نظر خودشان و سلیقه خودشان جمعیت را کنترل می کنند. آنها همه جا هستند، صورت زخمی ها زیاد شده اند، آنها قبلا برای تشویق کردن و عربده زدن استخدام می شدند اما در عصر جدید برای کنترل مخالفان و خفه کردن صدا و نطفه استخدام می شوند. هیبتشان هم برای بچه های مردم، برای جوانها ترسناک است، بیشتر شبیه به «هالک شکست ناپذیرند» برخی از آنها!
از قیافه شان پیداست مدام بین تو و بیرون در رفت و آمدند و زندان رفتن برایشان خیالی نیست. پولشان را که بگیرند کار انجام شده است. مثل آنها که میگویند: «عکس بده جنازه بگیر! » باب جدیدی باز شده است. بوقچی های قدیمی انگار دیگر دوره شان گذشته. امروز دور دور بدن کارهاست و قلدرها، این وسط بچه های مردم در ورزشگاه ها آیا امنیت دارند؟ حق اعتراض دارند؟
این داستان جدید از چند سال قبل شروع شد، از آن روزها که هواداران فلان ستاره شهرستانی او را تشویق کردند و پیراهن وی را پوشیدند. آن روز در راهروهای ورزشگاه آن هواداران به جرم عاشقی اولین کتک ها را دریافت کردند و سپس لباسهایشان را پاره دیدند.
چندی بعد برخی دیگر در ورزشگاهی دیگر وقتی بازیکن محبوبشان را صدا زدند که توسط مربی به میدان بیاید کتک خوردند، بیچاره بازیکن ستاره از روی نیمکت داشت کتک خوردن هوادارانش را نگاه می کرد و حیرت زده می پرسید اینها چه کسانی هستند که مردم را کتک می زنند؟ این اتفاق ها واقعی است که رخ می دهد؟ حالا دوره جدیدی از قلدری شروع شده است، عصری جدید اقتباس شده از داستان های قدیمی شعبان بی مخ ها و قداره کش های قدیم.
این وسط آنها که حقوق می دهند هم باید شرم کنند، جای آنها واقعا در این فوتبال نیست، هر چقدر هم که خوب بازی کنند، هر چقدر هم خوب مدیریت و مربیگری کنند فرقی نمی کند این ورزشگاه ها مقدس هستند. این مردم هم حق اظهار نظر دارند. اصولا فوتبال را جامعه شناس ها به سوپاپ اطمینان می شناسند جهت خالی کردن روح و روان مردم برای فریاد زدن و تخلیه هیجان. اگر بنا باشد این رویه ادامه پیدا کند کار گره می خورد. همین هواداران موجود هم دیگر به ورزشگاه نمی روند. فوتبال می ماند و خود فوتبالیست ها و مربیان.
شاید بهتر باشد که حراست ورزش و نیروی انتظامی این ماجرا را پیگیری کند. شاید لازم باشد که همه نهادهای نظارتی این موارد را پیگیری کنند. امنیت هواداران فوتبال به خطر افتاده است، ماجرا کاملا جدی است. این رسم جدید را باید از بین برد. حتی اگر فحاشی هم می شود راه از بین بردنش با زور بازو و چاقو و تیغ نیست. این روند رو به قهقرا است، فوتبال را اگر لازم دارید نجاتش دهید. این روند که همه گیر شود حساب کار با خداست. همین امروز برخورد کنید، با اسم مخفف هم نه، خیلی صادق برخورد کنید.
کمیته اخلاقی که به عکس ها و آلبوم های خصوصی مردم کار دارد این موارد را دنبال کند، اگر کسی چنین نقشه هایی را دنبال می کند او را برای همیشه از فوتبال محو کند. با این رویه آرامشی وجود ندارد. با این روند ورزشگاه ها دیگر جای مردم نخواهد بود.