در پی درگذشت حسن شایانفر مدیر مرکز پژوهشهای کیهان، تقی دژاکام روزنامهنگار و همکار وی در کیهان، یادداشتی نوشته است:
درست چهار سال پیش در چنین روزی و درست در همین لحظات، در همین جایی که الآن هستم یعنی مدینةالزائرین عتبه حضرت عباس "علیهالسلام" در بین راه نجف - کربلا، سهیل کریمی خبر درگذشت حاج آقا مجتبی تهرانی "رضوانالله تعالی علیه" را داد و یأس شدیدی مرا فرا گرفت چون آن سفر را برای شفای آن مرد بزرگ میرفتم.
الآن هم درست در همانجا و همان روز و لحظات خبر درگذشت شاگرد قدیمی حاج آقا مجتبی، حاج حسن شایانفر را شنیدم. و به هم ریختم. چرا که این سفر را هم برای شفای این دوست، برادر، استاد و همراه این 25 سال اخیر گام میزدم.
راستش صبح بعد نماز وقتی اینستا را چک کردم دیدم شخصی زیر یکی از پستهایم درباره حاج حسن جمله تسلیت نوشته. اما گذاشتم به حساب متلکهایی که در این فضا رایج است و اصلاً به ذهنم هم خطور نمیکرد که این مرد بزرگ فرهنگ و سیاست انقلاب را از دست داده باشیم.
یک هفته قبل از آمدن که به عیادتش در بیمارستان رفته بودم، در همان حالی که از پشت شیشههای بخش مراقبتهای ویژه برایش دست تکان میدادم و بوسه میفرستادم با اصرار، در حالی که دستهایش در سیطره سیمها و لولههای سرم و مراقبتهای تخصصی پزشکی بود از پرستاران و پسرش خواست که تلفن را وصل کنند و با صدایی که بر اثر ضعف و نیز گریه بسختی شنیده میشد خاطره دیدار چند روز قبلش را با رهبر عزیز انقلاب تعریف کرد.
میگفت روز شهادت امام سجاد "ع" به دیدار آقا رفتم در حالی که نوه جدیدم را هم برده بودم. به آقا نشانش دادم و ایشان تفقد و دعایش کرد. بعد به آقا گفتم: من دیگه خسته شدهام دعا کنید که دیگر بروم... اینجا دیگر بغضش ترکید و من نفهمیدم که آقا چه جوابی به او داده بود.
یاد بیماری هفت سال پیشش افتادم که در همین جا پسرش گفت: آقای حجازی زنگ زدند و گفتند رهبر انقلاب فرمودند الان آقای سعد حریری ملاقات دارند. به محض اینکه بروند برای سلامتی آقای شایانفر دو رکعت نماز میخوانم. بعد هم چیزی که بر آن دعا خوانده بودند فرستادند و شایانفر در حالی که پزشکان و نزدیکانش کاملاً از او قطع امید کرده بودند و حتی دستش را نمیتوانست تکان بدهد، روی تخت نشسته و پسرش را صدا کرده و چیزهایی به او گفته بود...
...
در دو سه مطلبی که برای شایانفر نوشتهام، تأکید کردهام که از ویژگیهای بارز او که با آقای شریعتمداری مشترک است این است که این توصیه مهم و سرنوشتساز رهبر انقلاب را عملاً در حیات اجتماعی خود به کار بستهاند که: در هر جا و در هر کاری هستید، آنجا را مرکز جهان بدانید. و شایانفر دقیقاً اینگونه بود. در سختترین مواقع بیماری هم اگر امکان داشت بر سر کار حاضر میشد و در همان تختی که در اطاق کارش گذاشته بودند، طاقباز به انجام کارها و امور میپرداخت.
بچههای کیهان حتی آنها که با سلیقه فکری- سیاسی او همراه نبودند، خاطره مهربانیها و پدرانگیهای این مرد را فراموش نمیکنند و حتماً یادشان مانده است که برای اجاره منزلشان خودش به این و آن بنگاه میرفت و منزل مناسبی برایشان پیدا میکرد و اگر پولی کم داشتند، بهشان قرض میداد و مشکلات خانوادگیشان را حل میکرد و ...
روحش شاد که با اخلاص زندگی کرد، با اخلاص کار کرد و سعادتمند از دنیا رفت.