با اوج گرفتن «دونالد ترامپ»، نامزد جمهوریخواهان آمریکا در انتخابات ریاست جمهوری این کشور در میان طرفداران خود، آن هم پس از شانه خالی کردن اکثر جمهوریخواهان از حمایت وی، این سوال را پیش روی هر ذهن آگاهی قرار می دهد که چگونه ترامپ تا این حد در جامعه آمریکا محبوبیت یافته است؟ آیا ظهور یک شومَن در برابر نه تنها یک سیاستمدار کار کشته مانند هیلاری کلینتون بلکه در برابر دولت «باراک اوباما»، خانواده پر نفوذ کلینتون و البته در مجموع حزب دمکرات این کشور امری عادی به نظر می رسد؟ این در حالیست که ترامپ حتی در نظرسنجی های انجام شده اخیر، از هیلاری کلینتون پیشی گرفته و دستکم می توان این ادعا را مطرح کرد که کلینتون برای مبارزه و رقابت در برابر ترامپ، کار چندان ساده ای در پیش رو ندارد.
اما همانطور که مطرح شد، سوال اینجاست که این خیل عظیم طرفداران ترامپ طی یک سال اخیر از کجا آمده اند؟ چرا مردم آمریکا باید از کسی طرفداری کنند که علاوه بر یدک کشیدن مشکلات اخلاقی به همراه خود، هیچ گونه سابقه ای هم در تصدی گری پست های سیاسی و دولتی در کارنامه خود ندارد؟ چرا علیرغم سخنان تند و تیز و البته بدون شک نژادپرستانه ترامپ، حتی اخیرا بخشی از مسلمانان آمریکا نیز از وی حمایت می کند؟ در ادامه سعی خواهیم کرد تا بخشی از این مساله را مورد بررسی قرار دهیم:
سیاست های ترامپ
دونالد ترامپ نیز مانند هر سیاستمدار دیگری، دسته ای از شعارهای سیاسی را به عنوان سیاست های خود در صورت دستیابی به مسند ریاست جمهوری آمریکا اعلام کرده است که عبارتند از:
مهاجرت
ترامپ به شدت با مهاجرپذیری آمریکا مخالف بوده و معتقد است ورود مهاجران مکزیکی به این کشور موجب ایجاد ناامنی، قاچاق مواد مخدر و البته از همه مهمتر اشغال بازار کار شده است. شاید نتوان به آمار ارائه شده از سوی ترامپ در خصوص دو مورد اول اظهار نظر کرد. چون وی دسترسی لازم به اسناد و آمار دولتی در این خصوص ندارد. اما به عنوان یک سرمایه دار و تاجری موفق، مورد سوم یعنی مساله اشغال بازار کار را می توان به عنوان یکی از جدی ترین دغدغه های یک تاجر در بازار آمریکا از وی پذیرفت. حقیقت این است که هجوم سیل کثیری از مهاجرین آمریکای لاتین به دلیل مشکلات اقتصادی و نبود زمینه کاری لازم در کشور خود به شکل های مختلف قانونی و غیرقانونی وارد خاک آمریکا شده اند. سرمایه داران و تجار آمریکایی نیز طبیعتا به دلیل ارزان تر بودن نیروی کار مهاجر و کمتر بودن تعهداتشان در برابر این نیروها، تمایل بیشتری به استخدام آنها از خود نشان می دهند. حال اگر این نیروها به شکل غیرقانونی وارد خاک آمریکا شده باشند و اسناد قانونی لازم را در دست نداشته باشند که طبیعتا این نیروی کار با رقمی بسیار ارزان تر از حد معمول می تواند به خدمت صاحب کار و سرمایه درآید. نتیجه این کار چیزی نخواهد بود جز ایجاد بیکاری گسترده در میان شهروندان آمریکایی. این همان اتفاقی است که در حال حاضر به دلیل هجوم پناهجویان به کشورهای عضو اتحادیه اروپا در این کشورها نیز رخ داده و سبب اعتراض شدید طبقه متوسط رو به پایین این کشورها نسبت به سیاست های مهاجرپذیری برخی از سیاستمداران اروپایی همچون «آنگلا مرکل»، صدر اعظم آلمان شده است.
قانون نگهداری اسلحه
ترامپ با طرح دمکرات ها برای غیر قانونی اعلام کردن نگهداری و استفاده از اسلحه برای شهروندان عادی آمریکایی مخالف است. این مخالفت می تواند از دو منظر صورت گیرد. اول اینکه وی به عنوان یکی از اعضای موثر در اقتصاد آمریکا و یکصد و پنجاه و دومین مرد ثروتمند در این کشور، به خوبی بر این موضوع واقف است که بخشی از درآمد ملی و صادرات خارجی آمریکا از طریق ساخت و فروش تسلیحات در داخل و خارج از مرزهای این کشور تامین می شود. تصور کنید که قانون مبارزه با نگهداری اسلحه در آمریکا به تصویب برسد، در اینصورت چه بر سر بخش عظیمی از تولیدکنندگان بزرگ صنعت تسلیحات و البته کارگران این کارخانه ها خواهد آمد؟ این در حالیست که طی سالهای اخیر انحصار فروش تسلیحات در بازارهای جهانی با توسعه این صنعت در کشورهایی همچون آلمان، فرانسه، چین، روسیه و انگلیس در دستان آمریکا خارج شده و این کشور به اندازه کافی در این بخش متحمل ضرر شده است. حال با قطع خرید تسلیحات در داخل این کشور، آمریکا همین بخش از مشتریان انحصاری صنعت تسلیحات خود را نیز از دست خواهد داد.
مساله دیگر در این خصوص این است که رقمی حدود ۶۶% از شهروندان آمریکا را طبقه متوسط یا همان «یقه سفیدها» تشکیل می دهند. این بخش از جامعه آمریکا نه به گروه های تبهکار متعلق به طبقه پایین جامعه تعلق دارند و نه به اندازه طبقه سرمایه دار این کشور که به گفته ترامپ تنها ۱% از جمعیت آمریکا را تشکیل می دهند اما ۹۰% از ثروت این کشور را در دست دارند، از دیگر ابزارهای حفاظتی همچون بادیگارد و اتومبیل ضد گلوله و ... برخوردار نیستند. در کشوری که یکی از بالاترین آمار تبهکاری و کشتارهای شهری را در کارنامه خود دارد، در صورت جمع آوری اسلحه از دست مردم، امنیت حدود ۸۰% از مردم آن کاملا در معرض خطر قرار خواهد گرفت. مساله طرح پیشنهادی دولت برای تصویب قانون منع استفاده از اسلحه در آمریکا تا حدی حائز اهمیت بود که بسیاری از اقشار متعلق به طبقه متوسط این کشور را در برابر «اوباما» قرار داد.
نظام بیمه
قانون مربوط به بیمه درمانی همواره یکی از مشکلات آمریکا طی چند دهه اخیر به حساب می آمده است. به همین دلیل، نظام درمان و سلامت اوباما موسوم به «اوباما کِر»، بدون شک یکی از دلایل ایجاد محبوبیت وی در میان طرفداران خود و حزب دمکرات شد. «اوباما کِر» هیچگاه نتوانست بنابر آنچه باراک اوباما قول داده بود به مرحله اجرا در آید، اما بدون شک آنچه در بحث ما اهمیت دارد، این است که این قانون توانست به سادگی برای اوباما رای بیاورد.
ترامپ این مساله را به خوبی متوجه شد، و در حالیکه هیلاری کلینتون مانند دیگر هم حزبی های خود در حزب دمکرات آمریکا به دنبال توصیف سیاست های بین المللی خود برای آینده آمریکا بود، ترامپ سعی کرد قصد خود را برای تاسیس نوعی از نظام جدید بیمه در آمریکا برای شهروندان این کشور بیان کند. هرچند که وی تا کنون توصیف مشخصی از این طرح ارائه نداده، اما به گفته ترامپ با اجرای این طرح تمامی قشر فقیر و پایین دست آمریکا از بیمه رایگان درمانی برخوردار خواهند شد و دیگر طبقات اقتصادی این کشور نیز می توانند با مراجعه فردی به شرکت های بیمه، نوعی بیمه سلامت را برای خود اختیار کنند که به گفته ترامپ تعرفه آن از هزینه های فعلی بیمه سلامت رایج در آمریکا بسیار ارزان تر خواهد بود.
بازگرداندن سرمایه آمریکا به داخل مرزهای این کشور
یکی از طرح های اقتصادی ترامپ، بازگرداندن شرکت های آمریکایی است که طی سالهای اخیر به دلیل ارزان تر بودن نیروی کار و در نتیجه هزینه تولید، به سمت کشورهای آسیای شرقی به خصوص چین رفته اند. ترامپ معتقد است این امر موجب ایجاد بازار کار در کشورهای پذیرنده این کارخانه ها شده و البته برای آمریکا چیزی جز بیکاری نیروی کار این کشور در پی نداشته است. به عنوان مثال می توان به برای اثبات این ادعای آمریکا به یکی از صنایع مهم آمریکا یعنی صنعت استیل سازی اشاره کرد که در حال حاضر تقریبا به طور کل تعطیل شده و اکثر کارگران فعال در آن بیکار شده ند.
مالیات
یکی از مسائلی که ترامپ مطرح می کند، قوانین مربوط به مالیات و لزوم اصلاح آنها در این کشور است. وی مدعی است طرحی دارد که بر اساس آن اقشار ضعیف جامعه این کشور به طور کل از پرداخت مالیت معاف شده و طبقه متوسط رو به بالا نیز در مقایسه با قوانین جاری مالیاتی آمریکا، مقدار بسیار کمتری مالیات پرداخت می کنند. به عقیده ترامپ مابقی مالیات مورد نیاز کشور را باید سرمایه داران آمریکایی پرداخت کنند که به واسطه سرمایه مایملک خود استفاده بیشتری از خدمات عمومی و رفاهی هم دارند. چنین سخنی حتی اگر به مرحله اجرا هم نرسیده و در همین مرحله شعار باقی بماند، می تواند تا حد زیادی اقشار متوسط و پایین جامعه را که از پرداخت مالیات های سنگین وضع شده در دوران ریاست جمهوری اوباما به ستوه آمده اند را راضی و خشنود کند.
با توجه به توضیح مهمترین سیاست های ترامپ در بالا، به این نتیجه می رسیم که سیاست های ترامپ همگی طبقه متوسط این کشور را مورد هدف قرار داده است. هدف قرار دادن این طبقه به عنوان بخش اعظمی از جامعه آمریکا که هم مورد بی مهری دمکرات ها قرار گرفته و هم جمهوریخواهان، کاری است بس زیرکانه که ترامپ آن را به خوبی انجام داده است. بخش عمده طرفداران ترامپ را نیز همین طبقه متوسط تشکیل می دهند که نه از ترامپ، بلکه به سیاست های وی که از آنها حمایت می کنند دل خوش شده اند.
اما سود رابطه ترامپ با این طبقه سودی یکطرفه نیست. اکثریت طبقه متوسط را نخبگان علمی و دانشگاهی، کارمندان دولت در تمامی سطوح، اصحاب رسانه و فرهنگ و همچنین صاحبان صنایع و واحدهای تولیدی خُرد تشکیل می دهند که عمدتا نیز سفید پوست هستند. مجموع این طبقه به راحتی می تواند در صورت تامین منافع خود، به سبب ابزارهایی همچون مدیریت بورژوازی دولتی، رسانه و فرهنگ، دانشگاه و مدرسه و حتی بیمارستان هایی که در اختیار دارد، به سادگی افراد عمومی را در جهت منافع و تبلیغ ترامپ شکل داده و در حقیقت نوعی «ترامپیسم» را در جامعه آمریکا ترویج کنند.
احتمالا شعارهای نژادپرستانه ترامپ و حمایت وی از سفیدپوستان آمریکا نیز به همین جهت حمایت وی از طبقه متوسط جامعه این کشور باشد. یعنی سفید پوستانی که طی سالهای اخیر با از دست دادن کار و جایگاه خود در جامعه و وضعیت اقتصادی و فرهنگ رو به افول خود در آمریکا به شدت احساس خطر، و به حاشیه رانده شدن می کنند. هیچ قشری جز این گروه نمی توانند تا این حد مجذوب شعارهای ترامپ شوند.
شاید شعارهای ترامپ تا حد زیادی پوپولیستی و غیر واقعی باشد، اما نقطه قوت آنها در برابر شعارهای رقیب دمکرات خود، یعنی هیلاری کلینتون این است که تا حد زیادی حرف دل مردم آمریکاست. مردمی که بسیاری از آنها از مالیات های سنگین و بیکاری گسترده و دیگر مشکلات اقتصادی رنج می برند و کلینتون برایشان از لزوم توسعه سیاست های بین المللی و هژمونی آمریکا و یا حمایت از رژیم صهیونیستی سخن می گوید!