دو رمان ایرانی «مه» و «بیخداحافظی برو» نوشته کامران محمدی و سارا کریمزاده به تازگی توسط نشر چشمه با همکاری نشر چرخ منتشر و راهی بازار نشر شده اند. این کتاب ها هر دو به عنوان کتابهای نود و نودوچهارم مجموعه «کتابهای قفسه آبی» این ناشر چاپ شده اند.
«مه» رمان جدید کامران محمدی بعد از چاپ سه گانه اش در نشر چشمه است. این داستان نویس که برای نوشتن این رمان به فرانسه سفر کرده و مدتی را در این کشور به تحقیق اختصاص داده، درباره این اثر خود به مهر گفته است: «مه» درواقع ترکیبی از دو رمان است. برای همین نوشتنش زمان زیادی گرفت. بخشهای اصلی این دو رمان را جداجدا نوشتم، (چون میخواستم سبکهای جداگانهای هم داشته باشند، هرچند که در طول داستان، بهمرور یکی میشوند) و تازه بعد از همه اینها و در مرحله بازبینی، حدود ۱۰۰ صفحه از یکی از این دو رمان را حذف کردم و بخش مهمی از زحماتم را دور ریختم. آن چه حالا منتشر شده، دو روایت مختلف دارد، با راویهای مختلف و شبیه شیوه داستان در داستان است.
داستان «مه» درباره مردی اهل ادبیات است که ناگهان با زنی روبرو میشود که خودکشی میکند. نویسنده با استفاده از دو وجه قصه روانشناختی و تکنیکهای پلیسی، رمانی نوشته که در آن مخاطب مدام با تکههای پنهان وجودی شخصیتها روبهرو میشود. بخش مهمی از داستان «مه» در پاریس و محلههایش میگذرد. در «مه» قصه مهاجرت و معلق ماندن بین ماندن و برگشتن به وطن از جمله مسائل مهمی است که مطرح می شود.
در قسمتی از این رمان میخوانیم:
«وقتی سیزده سالم بود مادرم با یک کارگر کُرد ازدواج کرد که ساکن پاریس بود. فایده این ازدواج این بود که ما از عراق آمدیم فرانسه ولی هنوز فقیر بودیم. من دو برادر بزرگتر از خودم هم دارم که وقتی آمدیم فرانسه، بیشتر از قبل نسبت به من تعصب و غیرت نشان میدادند. همیشه مراقبم بودند. دلشان میخواست زود ازدواج کنم و از شرم خلاص شوند. تا این که به آرزوی شان رسیدند. مرا به یکی از کردهای خیلی پول دار ساکن پاریس دادند. آن موقع من نوزده سالم بود و شوهرم چهل ساله. ولی این اصلا برای هیچ کس حتا خودم مهم نبود. مهم این بود که خیلی پول دار بود و در پاریس برای خودش کسی بود. یک رستوران بزرگ داشت (هنوز هم دارد) که همه کردهای ساکن پاریس می شناختند. عروسی بزرگی گرفت و کلی خرج کرد...
این کتاب با ۲۱۶ صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت ۱۷۰ هزار ریال منتشر شده است.
«بیخداحافظی برو» اولین رمان منتشرشده از سارا کریمزاده است که در آن زندگی یک زن تنها روایت میشود. این زن بعد از این که میفهمد، دوست داشته نمی شود و این دوست نداشته شدن به محوری برای تلاش برای گریز از جهان پیرامون اش تبدیل می شود.
داستان این رمان در خانهای کوچک آغاز میشود و رابطههایی که شخصیت اصلی داستان با عناصرِ تازه زندگیاش اعم از آدمها و اشیا انتخاب میکند، در آن به تصویر کشیده می شود. او از رازی مطلع شده که برایش هولناک بوده اما حالا میخواهد تک بودنش را به خودش و فضای اطراف اثبات کند. اما یک باران تند و گودالی در دل زمین میتواند خیلی چیزها را عوض کند و به زمین سست نمیتوان اعتماد کرد...
«بیخداحافظی برو» حجم زیادی ندارد و در ۷ فصل نوشته شده است.
در قسمتی از این کتاب می خوانیم:
نسرین بالاخره سر بلند کرد بی لبخند، جدی، انگار داستان غریبه ای را تعریف می کند که خوب نمی شناسد. چشم دوخت به هاله. «این خونه رو بعد از مرگ مادرم خریدم. خدابیامرز خونه ش بد نبود، اما پایین شهر بود. می خواستم بچه م جای خوب مدرسه بره، بزرگ شه، اومدم این جا. قبلا معلم بودم، دبستان. بیست و پنج سال کلاس پنجم درس دادم. پنج سال پیش بازنشسته شدم. دیر ازدواج کردم. دو سال شوهر داشتم. زود هم بچه دار شدم. بچه م تقریبا یه ساله بود که یه روز شوهره رفت.
این کتاب با ۱۰۲ صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت ۸۰ هزار ریال منتشر شده است.