صدرعرفایی این روزها با نقش منصوره در نمایش «پنج ثانیه برف» روی صحنه است. نمایشی به نویسندگی عباس جمالی و کارگردانی مرتضی میرمنتظمی که تا 11 آبان هر شب ساعت 20:30 با بازی رویا تیموریان، آزاده صمدی، سپیده صباغ، سارا لاهوت و عباس جمالی در سالن حافظ اجرا میشود.
او علاوه بر بازیگری در نقشهای مختلف، سابقه کارگردانی مجموعههای تلویزیونی برای کودکان همچون «لیلی لیلی حوضک»، «عید اومد بهار اومد» و «پلیس آسمانی» را هم در کارنامه دارد.
آنچه در ادامه میخوانید گفتوگویی است با صدرعرفایی که از گزیدهکاری در دنیای تصویر و تئاتر، روزهای حضور در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، کارگردانی مجموعههای تلویزیونی برای کودکان در گذشتهای نه چندان دور و «پنج ثانیه برف» انجام دادهایم.
پیش از پرداختن به نمایش «پنج ثانیه برف» و نقش منصوره میخواهم از موضوع دیگری صحبت کنم. در خبرها آمده بود که تماشاخانه مسعودیه پس از اجرای نمایش «نگاهمان میکنند» به کارگردانی محمدرضا اصلی و بازی بازیگرانی هم چون شما، مسعود کرامتی و سام قریبیان در اردیبهشت و تیر سال جاری هنوز 70 درصد مبلغ حاصل از گیشه را که طبق قرارداد باید به گروه پرداخت میکرد، نداده است و قصد پرداخت هم ندارد. این خبر صحت داشت؟
بله. هر چند که شهنام شهباززاده در مقام تهیهکننده «نگاهمان میکنند» دستمزد ما را همان زمان طبق قرارداد پرداخت کرد و آن را منوط به دریافت درصد حاصل از گیشه نکرد، اما او و محمدرضا اصلی هنوز نتوانستهاند مبلغی را که باید از سالن میگرفتند دریافت کنند.
این مسئله بسیار متاثرکننده است. آن هم در دنیاى تئاتر که خود به خود فقیر، بدون حمایت و آسیبپذیر است. باید از کسانى که پا پیش مىگذارند و تهیهکنندگى و سرمایهگذارى در تئاتر را به عهده مىگیرند حمایت کرد نه چنان که مسئولین تماشاخانه مسعودیه کردند. امیدوارم این آقایان هر چه زودتر شرمسارى به وجود آمده را جبران کنند.
نکته دیگری که میخواهم در مورد آن صحبت کنم این است که چه چیزی باعث شده است فرشته صدرعرفایی چه در عرصه تصویر و چه در حوزه تئاتر گزیدهکار باشد؟
حضور در دنیای تصویر یا صحنه تئاتر برای من تفاوت چندانی ندارد و در اصل مقوله بازیگری برایم مهم است. مسئله این است که معتقدم بازیگر یا به شکل کلی هنرمند در مقابل مفهومی که به مخاطب منتقل میکند مسئول است. نه تنها مفهوم که شیوه اجرا و کیفیت اثر هم برایم اهمیت دارد. تاکنون در حد توانم کوشیدهام این موارد را رعایت کنم. ممکن است گاهی موفق شده باشم و گاهی هم نه اما این موضوع یکی از اصول کاری من است، اینکه مخاطب را جدی بگیرم و چه حرفی را باچه کیفیتی به او منتقل کنم.
پس هیچوقت به خاطر مسائل مالی در اثری هنری حضور نداشتهاید؟
ترجیح میدهم حال خوبی داشته باشم . همه ما همواره در حال انتخاب کردن هستیم. ما انتخاب میکنیم که چگونه لباس بپوشیم، انتخاب میکنیم چه بخوریم، چه بخوانیم، چه گوش بدهیم، چگونه با دیگران برخورد کنیم و همین انتخابها هستند که شخصیتمان را شکل میدهند. در مورد انتخاب سریال تلویزیونی، فیلم سینمایی و تئاتر هم همین اتفاق میافتد.
هر وقت شما چیزی را به دست میآورید طبیعتا چیز دیگری را از دست میدهید و نمیتوانید همه چیز را با هم داشته باشید. (با خنده) کسانی که همه چیز را با هم دارند انسانهای معدودی هستندکه خیلی خوشبختاند. من از سن 11 سالگی در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان این گونه تربیت شدم که پابند اصول در حرفهام باشم.
به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان اشاره کردید. میخواهم از حضور درکانون و تاثیر آن بر ورودتان به دنیای حرفهای بازیگری بدانم.
من فعالیتم را از سال 52 با حضور در کلاسهای تئاتر و تئاتر عروسکی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان شروع کردم و تا حدود 18سالگی هنرجوی کانون بودم و چندین نمایش از جمله متنهایی از بهروز غریبپور را در کانون اجرا کردم. قاعدتا بعد از 18 سالگی به دلیل محدودیت سنی کانون نمیتوانستم به این مرکز بروم.
از سال 62 به عنوان عروسکگردان و گوینده عروسک وارد تلویزیون شدم. اولین نمایشی که به شکل حرفهایتر در آن حضور داشتم «حنایی و روباه مکار» مربوط به سال 62 به کارگردانی کریم اکبریمبارکه بود و در سالن اصلی مجموعه تئاتر شهر روی صحنه رفت. بعد از آن بیشتر به سمت نمایشهای عروسکی رفتم و اولین فیلم سینمایی که بازی کردم سال 64 «روزهای انتظار» به کارگردانی اصغر هاشمی بود.
از فرشته صدرعرفایی کارگردانی مجموعههای تلویزیونی همچون «لیلی لیلی حوضک» و «عید اومد بهار اومد» را در خاطر داریم. آخرین این مجموعهها «پلیس آسمانی» بود که در سال1380 پخش شد. باز هم به سراغ کارگردانی مجموعه تلویزیونی برای کودکان خواهید رفت؟
اگر به یک ایده خوب، متن خوب و شرایط خوب برسم قطعا از کارگردانی مجموعه تلویزیونی برای کودکان هم استقبال میکنم. مجموعههایی که برای تلویزیون کارگردانی کردم تجربههای جذابی بودند.
یکی از مشکلات فعلی تلویزیون تعجیل و پرداختن به کمیت است. شرایط تلویزیون نسبت به سالهای گذشته بسیار تغییر کرده است. من در سالهای اخیر اقدامی برای کارگردانی در تلویزیون نکردهام چون نارضایتی دوستانم و محدودیتهای اعمال شده بر کار آنها را میبینم. زمانی که شما نه از نظر روانی و نه از نظر اقتصادى اغنا نمیشوید چه عاملی میتواند به حضور در تلویزیون ترغیبتان کند؟
به سراغ «پنج ثانیه برف» برویم. هنگامی که متن را خواندید نوع نگاه نویسنده به ظلم روا داشته شده بر جنس زن و آسیبپذیری زنان جذبتان کرد یا چیزی دیگر؟
من به «پنج ثانیه برف» با نگاه جنسیتی نمینگرم و نسبت به زنانش که ایفای نقش یکی از آنها بر عهده خودم است فقط دلسوزانه برخورد نمیکنم. این نمایش چرخه تبدیل عشق به خشونت را نه فقط در جنس زن که در یک جامعه بررسی میکند. این که چگونه خشونت اعمال شده بر یک انسان، چه زن و چه مرد چرخهای از خشونت به وجود میآورد.
شخصیت رضا با بازی عباس جمالی به واسطه اعمال شدن خشونت بر خودش، اکنون تبدیل به مهرهای شده است که همان خشونت را بر دیگران و از جمله بر زنان «پنج ثانیه برف» بازمیگرداند. معتقدم عشق از این لحاظ مانند خشونت است. همانطور که عشق، عشق میآورد. خشونت هم خشونت میآورد و شاخهای تکثیر میشود. قصه این نمایش از دید من بیش از هر چیز قصه عشق و خشونت و جانشین شدن آنها با یکدیگر است.
گمان نمیکنید عباس جمالی در مقام نویسنده برای راحتتر شدن کار خود از ساختارمونولوگ استفاده کرده و به هر کدام از شش بازیگر اجازه داده است آنچه را از سرگذراندهاند از طریق پاسکاری مونولوگ روی صحنه روایت کنند؟
من تنها در مقام یک بازیگر میتوانم به این سوال پاسخ دهم. قطعا این شیوه برای بازیگر بسیار دشوارتر از موقعیت دیالوگگویى است. در این شیوه شما باید هم دیالوگهای خودتان را بگویید و هم دیالوگهای شخصیت مقابلتان را، هم احساساتتان را به درستی منتقل کنید و هم ماجرا را روایت کنید و همه این کارها بر دوش خودتان است. در این نحوه از مونولوگنویسی که روایت، مکالمه و احساسات درونی با یکدیگر ترکیب میشوند کار بازیگر بسیار دشوار است زیرا باید به گونهای تفکیک شده عمل کند تا تماشاگر متوجه آن چه بر صحنه میگذرد بشود.
نظرتان در مورد طراحی صحنه نمایش که بیش از هر چیز تماشاگر را به یاد مجموعه «هفت چنار» زندهیاد عباس کیارستمی در خانه هنرمندان میاندازد چیست؟
من طراحی صحنه را بسیار دوست دارم و به نظرم پیوند مردم با چنارهای تهران ، روزمرگى و دلمشغولىهاى آنها در این خیابانها و زندگى و تردد و برخوردها در این بستر بسیار با روح نمایش عجین است و سرنوشت مشترکى که براى هر دو آنها رقم مىخورد بسیار متاثرکننده است؛ چنارهاى تنها و بریده شده و مردم سرگردان و ویران شده از خشونت.
در سال جاری در نمایش دیگری حضور خواهید داشت؟
فعلاً برنامهاى ندارم تا چه پیش آید. الان از حضور در «پنج ثانیه برف» بسیار خوشحالم. با گروه خوبى کار مىکنم و از اجرا راضىام چون رضایت مخاطب را هم مىبینم. به نظرم عباس جمالى متن خوبى نوشته و مرتضى میرمنتظمى کارگردانى با وسواس و دقتى انجام داده است. بازیگران به درستى شخصیتها را نمایش میدهند و نور و صداى صحنه هم به شکل درخشانى نمایش را قوت بخشیدهاند.