تسخیر لانه جاسوسی در 13 آبان 58، صفحهای جدید در تاریخ ایران اسلامی بود. دانشجویانی که بعدها نام «دانشجویان مسلمان پیرو خط امام» بر روی خود گذاردند با قاطعیت میتوان گفت که باعث شدند هیبت ایالات متحده در دنیا به لرزه درآید. صدای شکسته شدن ابهت آمریکا را تا به امروز میتوانید در منطقه گوش کنید. شکستی که از 13 آبان 58 در تهران آغاز و تا به امروز در خیابان والاستریت محله منتهن نیویورک ادامه دارد.
آنچه در این سالها باعث ترغیب نگارنده جهت گفتوگو با دانشجویان شده، پیگیری شخصیتهایی است که تا به حال مورد نظر رسانهها نبوده و یا کمتر به این افراد توجه شده است. این بار هم با زوجی گفتوگو نمودم که هر دوی آنها در ماجرای تسخیر لانه حضور داشتند البته ازدواج آنها سالها بعد از آن جریان اتفاق افتاد، آقای «نادر دبیران» و سرکار خانم «زینب کدخدایی».
**حدود 400 نفر در جریان تسخیر لانه شرکت داشتند
*اگر موافق باشید از اینجا شروع کنیم که چند نفر در تسخیر لانه جاسوسی آمریکا حضور داشتند؟
دبیران: حدود 400 نفر در جریان تسخیر لانه شرکت داشتند. هیچکس نمیدانست این قضیه چه زمانی به پایان میرسد. بعضیها فکر میکردند جریان یک هفتهای تمام شود، برخیها گمان میکردند تا کریسمس به طول بینجامد و حدسهای مختلفی که وجود داشت. به همین دلیل با طولانی شدن این ماجرا کمکم بچهها از لانه میرفتند. به طوری که در بهار 59 وقتی آن اتفاق افتاد (حمله طبس) تعداد نیروهای حاضر در لانهی جاسوسی به 200 نفر رسیده بود. در این مدت هم اتفاقات گوناگونی رخ میداد که نمونه آن فرار کماندوی آمریکایی از لانه، برگزاری انتخابات ریاست جمهوری، حمله آمریکا به طبس و... بود. از یک برهه زمانی به بعد آقای «حائری شیرازی» به لانه میآمدند و درس اخلاق میدادند. تا اینکه بعد از حمله آمریکا تصمیم گرفته شد که این گروگانها در شهرهای مختلف پخش بشوند که بعد از مدتی تصمیم گرفته شد به تهران منتقل و درمکانهای مختلف تقسیم گردند. به هر حال بعد از گذشت 33 سال از آن حادثه باید با مقداری واقعبینی به جریان نگاه کنیم.
**وزیر امورخارجه وقت آمریکا مخالف حضور شاه در آمریکا اما برژینسکی موافق بود
*ما با این حرف شما موافق هستیم. به همین دلیل فرض را بر این میگذاریم که این گفتوگو قرار است در کشور آمریکا منتشر شود، شما به عنوان دانشجویی که در این حادثه حضور داشتید چگونه این حادثه تشریح میکنید؟
دبیران: در آن مقطع ما به عنوان نه آدمهای بالای 50 سال و در پایان دهه هشتاد شمسی بلکه به عنوان دانشجویان مسلمانی که احساس میکردند فعالیتهایی در کشور صورت میگیرد که به نفع ایران نیست، مانند تحریک اقلیتهای قومی و قبیلهای و... که بیشتر ما را یاد ایام دولت دکتر مصدق و فعالیتهایی که دولت آمریکا برای سرنگونی آن دولت انجام میداد میانداخت. در جامعه مردم به این یقین رسیده بودند که در بسیاری از این اتفاقاتی که در کشور میافتد و موجب هرج و مرج میشود دست آمریکا در کار است. گرچه نیروهای چپ فعالیت و نمود بیشتری داشتند ولی بچههای مسلمان احساسشان این بود که باید کاری انجام داد. چون شبکههای افراد ساواک تا حدودی در کشور حضور داشتند و این سادهاندیشی بود که اگر فکر کنیم آمریکا با انقلاب ما کاری نداشته باشد. رفتن شاه برای معالجه به آمریکا، نوعی دهنکجی به انقلاب و نوعی تحریک احساسات بود. این حالت مانند چاشنی یک مواد منفجره بود که هر لحظه امکان انفجار داشت. البته در هیأت حاکمه آمریکا افرادی مانند آقای «سایرونس ونس» (وزیر خارجه وقت آمریکا) مخالف حضور شاه در آن مقطع در آمریکا بود او اعتقاد داشت زمانی ایالات متحده با ایران روابط دیپلماتیک دارد نابید شاه را به آن کشور راه بدهند. در عوض آقای «برژینسکی» معتقد بود که آمریکا قدرت بزرگ دنیا است و نباید خود را تسلیم انقلاب کشور ایران بکند. در پایان هم دیدید که صحبتهای آقای سایرونس درست از آب درآمد.
بچههایی هم که این جریان را برنامهریزی کرده بودند، فکر نمیکردند که این ماجرا اینقدر طولانی شود تصور این بود که شخصیتهایی که در دنیا محبوبیت دارند در ایام کریسمس برای میانجیگری بیایند، اما وقتی حضرت امام قاطعانه از این کار حمایت کردند و حتی استعفای دولت بازرگان را پذیرفتند، کار شکل دیگری به خود گرفت.
*شما آن روزگار در کدام دانشگاه تحصیل میکردید؟
دبیران: دانشگاه صنعتی شریف در رشته برق تحصیل میکردم. آن موقع سال سوم دانشگاه بودم اما به دلیل تعطیلیهایی که در قبل از انقلاب صورت میگرفت تنها یک سال درس خوانده بودم.
*در دانشگاه عضو کدام گروه یا جریان بودید؟
دبیران: در همان ماههای ابتدایی پیروزی انقلاب اسلامی آثار جدایی هواداران سازمان مجاهدین خلق (منافقین) از طرفداران امام خمینی مشخص بود ما هم مشخصاً معلوم بود که جزو حامیان امام بودیم و بعدها اسم انجمن اسلامی انتخاب شد.
*یادتان هست چه کسی برای حضور در راهپیمایی جلوی سفارت ایالات متحده از شما دعوت کرد؟
دبیران: (با لبخند) آقای رسول خلیفه سلطانی اهل اصفهان.
*یادتان هست به شما چه چیزی گفتند؟
دبیران: شب قبل از 13 آبان، مرا دیدند و گفتند: یک اتفاق خیلی مهم قرار دارد بیفتد که امشب نمیتوانم به تو بگویم، فردا صبح متوجه جریانخواهی شد. با یکدیگر اطراف سفارت ایالات متحده قرار گذاشتیم، یادم هست آن روز باران میآمد و در تصاویر به جای مانده این کاملاً معلوم است.
بعضی از دوستان قیچیهای بزرگ آهنبری با خود آورده بودند؛ بچهها از قبل شناساییهای لازم را انجام داده و حسابی تمرین کرده بودند. بعضی از خانمها در زیر چادرشان قیچیها را پنهان کرده بودند که جلوی درب لانه از آنها استفاده شد. در همین حین هم بعضی از آقایان از درب لانه بالا رفتند و بخش اعظمی از بچهها هم از درب لانه وارد شدند. بعد از ورود بچهها مجدداً درب لانه با زنجیر بسته شد و به من و تعدادی از بچهها دستور داده شد تا در مقابل درب بمانیم و به پرسشهای مردم پاسخگو باشیم تا ما را با هواداران گروههای چپ اشتباه نگیرند. یعنی کار اصلی ما معرفی «دانشجویان مسلمان پیرو خط امام» به مردم و توجیه آنها بود.
*از اینکه وارد سفارتخانه آمریکا، به عنوان یکی از قدرتهای بزرگ جهان شدید ترسی هم داشتید؟
دبیران: از آن زمانها اصلاً کسی به این چیزها فکر نمیکرد در اوایل انقلاب اکثر مردم آرزوی شهادت داشتند. از دیدگاه بالاتر هم که به موضوع نگاه میکردیم، مطمئن بودیم دوستانی که به این نتیجه رسیده بودند که چنین کاری باید صورت بگیرد حتماً تمام جوانب آن را در نظر گرفته بودند تمامی بچههای دانشجو از رهبری گروه اطاعت میکردند.
*برای خود شما این سؤال ایجاد نشد که آیا حضرت امام با این کار موافق هستند یا خیر؟
دبیران: ما عمق این کار را نمیدانستیم انتهای کار این بود که بعضی از مردم میگفتند که دانشجویان مقلد امام خمینی به تأسی از نیروهای چپگرا به سفارت ایالات متحده حمله کردند و ماجرا هم تمام و فراموش میشد هیچ وقت فکر نمیکردیم این عمل در نهایت باعث شود که آمریکا به ایران حمله کند. بالاترین حدی که قائل بودیم سرزنشی بود که از طرف بعضی از دوستان و همکلاسیها بود. ولی وقتی که پیام امام صادر شد و حتی مجلس خبرگان قانون اساسی این کار را تأیید کرد و دولت موقت هم استعفا داد، متوجه شدیم کار درستی انجام دادهایم.
*شما در صحبتهای خود اشاره کردید که مسئولیت شما در روز اول این بود در جلوی درب لانه به پرسشهای مردم پاسخ بدهید و آنها را مجاب کنید. در این زمینه برایمان توضیح دهید.
دبیران: اولین سؤالی که همه میپرسیدند این بود که شما کی هستید؟ به کجا وابسته هستید؟ ما هم در جواب میگفتیم: ما پیرو حضرت امام هستیم، مردم میپرسیدند: شما جنبشی هستید؟ طرفدار حزب جمهوری هستید؟ و... که در جواب همه آنها میگفتیم: ما دانشجویان مسلمان پیرو امام هستیم و به هیچ گروه و حزبی هم وابسته نیستیم.
دومین سؤال، همین پرسشی بود که شما مطرح کردید؛ میگفتند: از این کار نمیترسید؟ نکند با این کار شما صدمهای به مملکت وارد شود ما هم در جواب میگفتیم: توکل بر خدا.
*شما وارد ساختمان اصلی که نشدید؟
همانگونه که عرض کردم، در ابتدای کار اکثر دوستان مشتاق بودند که هر چه زودتر وارد ساختمان شوند. به همین دلیل مسئولان کار به بنده و چند تن از دوستان از جمله آقای محمد رحمتی گفتند شما جلوی درب بمانید و مراقبت کنید و پرسشها را پاسخ بدهید. تا اینکه بعد از ظهر وارد ساختمان شدم. تصور غالب بر بچهها این بود که آمریکاییها از وسایل پیشرفتهای برای امحاء اسناد استفاده کنند، در صورتی که اگر بچهها برق ساختمان را قطع میکردند شاید بسیاری از اسناد سالم به دست میآمد. واقعیت این بود که تصورات ما در مورد سیستمهای امنیتی آنها بسیار بالا و اشتباه بود. علت اینکه خود آمریکاییها از بهروز کردن سیستمهای امنیتیشان غافل شده بودند این بود که تا قبل از پیروزی انقلاب که از سیستم شاه اطمینان کافی داشتند، بعد از پیروزی انقلاب هم فرصت چندانی برای این کار نداشتند.
آنها در ابتدای کار از خردکنهایی که کاغذ را پودر میکرد استفاده کرده بودند که وسط کار خراب شده بود، بعد از آن دستگاه خردکن رشتهای استفاده کردند.
**به هنگام تصرف لانه، بستن چشمان و دستهای آمریکاییها اشتباه بود
*به نظر شما آیا در تسخیر لانه جاسوسی دانشجویان دچار اشتباهی هم شدند؟
دبیران: به نظر من یکی از اشتباهاتی که ما انجام دادیم به هنگام تصرف لانه، بستن چشمان و دستهای آمریکاییها بود. بعد از آنکه تصاویر آنها در تمامی رسانهها منتشر شد. البته بعدها از آقای اصغرزاده شنیدم که حضرت امام هم با این کار موافق نبودند و گفته بودند که این نشان از بیتجربگی بچهها بوده که به آمریکاییها فرصت میدهند که ترحمها را به سمت خود جلب کنند.
*بعد از تسخیر لانه، دانشجویان در بخشهای مختلف به فعالیتهای گوناگون مشغول میشوند، شما در کدام بخش مشغول شدید؟
دبیران: من در بخش اطلاعات بودم که در واقع کار اصلی آن جمعآوری اطلاعات از رسانههای خارجی و داخلی درباره بچههای لانه بود.
*پس همانجا خانم دکتر کدخدایی را دیده بودید.
کدخدایی: اما من هیچ وقت متوجه حضور شخص ایشان در لانه نشدم.
دبیران: ولی من خانم دکتر را چندین مرتبه دیدم. کار اصلی این بخش پیاده کردن مطالب و مصاحبههایی بود که پیرامون لانه صورت میگرفت. ما آنها را تنظیم شده و تایپ کرده به هسته مرکزی لانه تحویل میدادیم. واحدی هم وجود داشت به نام اطلاعات - عملیات که بیشتر کار آنها پاسداری و حفاظت بود. دانشجوها هم بسیار مراقب بودند تا آسیبی به گروگانها وارد نشود. نکتهای هم که خیلی اهمیت دارد این است که چون بچهها از ذهن خلاقی برخوردار بودند، به همین دلیل زود در کارهایی که به آنها محول شده بود مسلط شدند و کارها به سرعت پیش میرفت.
*مسئول بخش اطلاعات چه کسی بود؟
دبیران: آقای محمد رحمتی.
*بیشتر مطالبی که در رسانههای آن زمان پیرامون لانه نوشته یا ساخته میشد، حول چه محوری بود؟
دبیران: بیشتر سؤال میکردند که انگیزه دانشجویان چه بوده؟ طراحان این قضیه چه کسانی بودند؟ مثلاً آقای «حسنین هیکل» آمد لانه و از بچهها سؤال کرد که انگیزه شم از این کار چه بوده؟ که دانشجویان پاسخش را میدادند. بعد میگفت برای رسیدن به این هدف اصلاً لزومی نداشت شما چنین کاری کنید. یعنی با حالت دوستانه میخواست این موضوع را به چالش بکشد. او میگفت برای حضور شاه در آمریکا بهتر است که دولت ایران اعتراض کند نه اینکه شما سفارت را اشغال کنید.
*جواب دانشجویان به این پرسشها چه بود؟
دبیران: بچهها آن زمان اکثراً دانشجویان کم تجربه بودند که به آن صورت نمیتوانستند حریف آقای هیکل شوند. یادم هست آقای هیکل حرفهایش خیلی قاطعتر و کوبندهتر بود.
وقتی میگفتند میتوانستید از طریق دیپلماتیک بهتر کار را انجام دهید، کسی بود جواب این سؤال را بدهد که مثلاً ما از طریق دیپلماتیک هم تلاش کردیم اما به هیچ نتیجهای نرسیدیم و یا...؟
دبیران: آقای هیکل به بچهها داشت تفهیم میکرد که دانشجویان برای حل برخی مشکلات داخلی دست به این کار زدهاند و داشت بچهها را مثل یک شطرنجباز آچمز میکرد.
*دانشجویان این حرفها را قبول کردند؟
دبیران: خب مسلماً نه.
کدخدایی: من میتوانم صحبت کنم؟
*بله حتماً بفرمایید.
کدخدایی: ببینید صحبتهای ایشان را اشتباه متوجه نشوید آن زمان جو جامعه با حالا خیلی فرق میکرد دانشجویان وقتی که وارد لانه جاسوسی شدند چند روز بود که اصلاً نتوانستند بخوابند. یعنی یکدفعه ما با یک برنامه خیلی بزرگی روبهرو شدیم که قبلش اصلاً فکر نمیکردیم چنین اتفاقی بیفتد من خودم از جمله کسانی بودم که فکر میکردم شب 13 آبان به خانه برمیگردم. آقای بیطرف نماینده دانشجویان دانشگاه تهران بود، من از ایشان پرسیدم که ما تا کی باید اینجا بمانیم؟ گفت: امشب هم اینجا باشید، تا ببینیم در یکی دو روز آینده چه اتفاقی میافتد. من همان شب زنگ زدم به مادرم، ایشان یک زن خانهدار ساده بود، گفتم: مادر من امشب نمیتوانم به خانه بیایم، به خاطر این قضیهای که دانشجوها آمدند سفارت آمریکا و آنجا را تصرف کردهاند! از طرفی هم نمیخواستیم بیشتر از این جریان تسخیر لانه را توضیح بدهم. تا مادرم این را شنید با تعجب و خوشحالی گفت: شما هم با دانشجوها رفتید؟! آفرین! بارکالله و... من از این برخورد خیلی تعجب کردم. منتظر بودم مادرم با ناراحتی بگوید چرا امشب خانه نمیآیی؟ اما ایشان من را تشویق کرد. این جو آن زمان بود. وقتی شما پرسیدید مردم چه فکری میکردند باید جواب داد که مردم آن زمان آماده چنین حرکاتی بودند.
باور کنید در اتفاقات اخیر لیبی و مصر هیچ شباهتی با آن زمان نیست. در سالهای قبل از انقلاب اسلامی و حتی روزهای پس از پیروزی دانشجویان با تعطیل کردن کلاسهای دانشگاه و حضور در تظاهراتها، کاملاً آماده شده بودند و در ذهن همه ما شعار «مرگ بر آمریکا» نقش بسته بود. چون همه بدیها را از آمریکا میدیدیم. در ذهن اکثر دانشجویان این فکر شکل گرفته بود که بعد از سرنگونی شاه، قدم بعدی آمریکا و اسرائیل خواهد بود. از تظاهرات علیه آمریکا نمیترسیدم. چون قبل از انقلاب بارها به فرمان امام در خیابانها تجمع کرده بودیم و با سربازان رژیم طاغوت مبارزه کرده بودیم.
یادم هست قبل از انقلاب من هر وقت که برای تظاهرات از خانه بیرون میرفتم، شهادتین را میگفتم و از خانواده حلالیت میطلبیدم چون اماکن داشت شب سالم به منزل برنگردم. برای اینکه بارها به بهشت زهرا رفته بودیم و به غسل و کفن کردن پیکر دوستانی که شهید شده بودند کمک کرده بودم. در همه تظاهراتها شرکت میکردم و همیشه به دنبال اعلامیه حضرت امام بودم تا در تظاهرات دیگر شرکت کنم. حضور در تظاهرات برای ما عادت شده بود به همین دلیل در قضایای تسخیر لانه جاسوسی هم اصلاً ترسی نداشتیم. فکر میکردیم که این هم یک تظاهراتی است مانند دیگر تظاهراتها که یا در آن میمیریم یا زنده میمانیم.
*آن زمان سال چند دانشگاه بودید؟
کدخدایی: اوایل سال سوم بودم.
*چه کسی شما را برای تظاهرات در مقابل سفارت آمریکا خبر کرد؟
کدخدایی: یکی از همکلاسیهای دانشگاه از روز قبل از برنامه تسخیر اطلاع داشت همان روز حادثه من در حال رفتن به دانشگاه بودم. مسیر مقداری شلوغ بود و خیابانها ترافیک شده بود، چون دانشآموزان به مناسبت اولین سالگرد کشتار دانشآموزان در سال 57 در آن محدود راهپیمایی میکردند. در مسیر دانشگاه این همکلاسیام را دیدم. به من گفت: شما نمیآیید؟ گفتم: کجا؟ گفت: دیشب دانشجوها تصمیم گرفتند که امروز جلوی در سفارت آمریکا تظاهرات کنند. هیچ صحبتی از تسخیر نکرد، فقط گفت قرار است تظاهرات کنیم. من هم از همانجا راهم را کج کردم و رفتم جلوی سفارت. نکته جالب اینجاست که آن دوست به من گفت: شما بروید، من کاری دارم انجام میدهم و پیش شما میآیم اما او هیچ وقت پا به لانه جاسوسی نگذاشت (خنده). نزدیکهای سفارت که شدم وارد صفوف تظاهرات خواهران شدم و به سمت لانه جاسوسی حرکت کردیم.
*در لانه جاسوسی در کدام بخش فعالیت میکردید؟
کدخدایی: در ابتدای ورود به لانه جاسوسی هر ساختمان در اختیار یک دانشگاه قرار گرفت. خب قاعدتاً من هم به مقر بچههای دانشگاه تهران رفتم. چند روز بعد به مقر ما مراجعه شد و اعلام کردند که به نیروی خانم در بخش اطلاعات نیاز دارند.
*چه افرادی در بخش اطلاعات حضور داشتند؟
کدخدایی: آقایان بیطرف، نعیمیپور، شهید حسین شوریده، حسین نعمتی، رضا جودی، جزایری، عبداللهزاده و... بعدها هم خانمها سرکرارکی و نوری هم به جمع ما اضافه شدند.
*در بخش اطلاعات بیشتر رسانههای داخلی را رصد میکردید یا رسانههای خارجی را؟
دبیران: هر دو را بررسی میکردیم. مثلاً روزنامه رستاخیز که قبل از انقلاب منتشر میشد، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به روزنامه بامداد تغییر نام داده بود که خیلی هم علیه دانشجویان شیطنت میکرد و مطالبی منتشر میکرد که صحت نداشت. نمونه یکی از این مطالب در مورد ادعای کذبی بود که مدعی شده بود رسوایی اخلاقی در لانه شکل گرفته است حال جریان از این قرار بود که یک یا دو ماه قبل از اشغال سفارت آمریکا، خانمی به آنجا برای گرفتن ویزا مراجعه میکند. یکی از تفنگدارهای آنجا هم به نام مولر به این خانم پیشنهاد میدهد که من برای شما ویزا میگیرم. به همین طریق روابط ناسالمی با این خانم ایجاد میکند و قول ازدواج به او میدهد. بعد از اشغال سفارت، آن خانم به برادرش جریان را تعریف میکند. برادر هم آن خانم را از شدت عصبانیت خفه میکند؟
خب روزنامه بامداد این جریان را طوری منتشر کرده بود که گویی این خانم، یکی از دانشجویان خط امام بوده. بعد از مدتی هم نمونه خونمولر را گرفتند و از نظر پزشکی متوجه شدند که مسئله مربوط به آقای مولر بوده است.
آن روزنامه طوری مطلب را منتشر کرده بود که انگار دانشجویان این جریان را لاپوشانی کردهاند و در حقیقت روزنامه بامداد همان تشکیلات قبل از انقلاب را داشت و کادر آن بعد از انقلاب تغییری نکرده بود.
*شما خودتان اولین گفتوگویی را که با گروگانها داشتهاید، به یاد دارید؟
دبیران: گفتوگو با دو نفر که فارسی را خوب صحبت میکردند نامهای آنها عبارت بود از آقایان باری روزن و مترینکف که خیلی هم به ما ناسزا میگفتند آنها مدعی بودند که دانشجویان خانه آنها را غصب کردهاند و اگر ما شما را هم بکشیم کم است.
نکته جالب دیگر اینکه در اتاق کار یکی از گروگانها، دارتی پیدا شد که تصویر امام را در وسط آن زده بودند ما هم این دارت را به آنها نشان میدادیم و میگفتیم که شما که این قدر دم از حقوق بشر و قانون میزنید چرا تصویر رهبر ما را وسط دارت زدهاید.
*در انتشار سند لانه جاسوسی گزینشی صورت میگرفت؟
کدخدایی: من خودم هم با بخش انتشار اسناد ارتباط داشتم و هم در قسمت اطلاعات کار میکردم. گزینشی در مورد انتشار اسناد وجود نداشت اما یک سندی وجود داشت که مربوط میشد به جلسه دیدار آقای لینگن با شهید بهشتی که آن زمان نایب رئیس مجلس خبرگان تدوین قانون اساسی بود. طبق آن سند آقای بهشتی از انقلاب دفاع کرده بود و گفته بودند که ما آمریکا را دشمن میدانیم و این سند وجود داشت.
*همه افراد حاضر در لانه جاسوسی متوجه وجود چنین سندی شدند؟
دبیران: بله. آقای موسوی خوئینیها تأکید داشتند که این سند باید چاپ شود. چون آن روزها در انتخابات ریاست جمهوری، آقای خوئینیها شدیداً طرفدار آقای حسن حبیبی بودند که او هم مورد تأیید حزب جمهوری اسلامی بودند. روزنامه جمهوری اسلامی هم این سند را منتشر کرد.
*ولی چاپ نشد؟
دبیران: چرا چاپ شد. حتی روزنامه جمهوری اسلامی هم تیتر مطلب را از صحبتهای شهید بهشتی زده بود. به این صورت که به نقل از آقای لینگن که کاردار بودند به صورت ریز نوشته بودند: آمریکا دشمن دیرینه ایران است و جلوی همین مطلب در پرانتز نوشته شده بود بهشتی. انی حرف را از آقای لینگن نقل کرده بود که بهشتی، آمریکا را دشمن دیرینه ایران میداند و این را تیتر کرده بودند. این را من خودم به خاطر دارم حتی بعضی افراد اعتراض کردند که چرا آقای خوئینیها اسنادی را که به نفع دیگر افراد سیاسی هستند منتشر نمیکند. من خوب یادم هست که دیماه 58، دو سه هفته مانده به انتخابات ریاست جمهوری این مطلب چاپ شد.
کدخدایی: آن زمان اکثریت کسانی که در جریان تسخیر لانه جاسوسی حضور داشتند، خط فکری خاصی را به خود نگرفته بودند.
*اما خب انگار مخالفت با حزب جمهوری خیلی پررنگتر بوده است؟
کدخدایی: در روزهای اول تسخیر به این گونه نبود که کسی موافق یا مخالف حزبی باشد. موضوع مشترکی که بین همه بود، اطاعت خالص از امام بود. هر چه امام میگفت باید همان انجام میشد. اگر امام بگوید بیرون بیایید یا اینکه بگوید بیرون نیایید، همان بود. آن موقع زمانی به کارمان اطمینان پیدا کردیم و گفتیم تا حد مرگ در لانه میایستیم که امام توسط حاج احمد پیام دادند که علیرغم فشاری که دولت موقت به من وارد میکند، شما سر مواضع خودتان باشید و بایستید. این پیغام به ما در لانه رسید.
خود آقای دبیران برای من تعریف میکردند، چون بخشی از کار ایشان پیاده کردن پیغامها یا تماسهایی بود که مردم از تمام نقاط دنیا به لانه جاسوسی میکردند، تلفنهایی که از خارج کشور توسط انجمن اسلامی دانشجویان خارج از کشور صورت میگرفت. چون بعد از تسخیر لانه همه دنیا نزد ما آمدند و به گونهآی درهای دنیا به روی ما باز شد. از سفیدپوست و سیاهپوست گرفته تا آدمهای طبقه پایین و بالا جامعه؛ همه جور فردی با ما ارتباط داشت.
آقای دبیران مسئول این بودند که متن این تلفنها را که خیلی وقتها اخبار دنیا در مورد تسخیر لانه بود، تنظیم میکردند. بعضی از این نوشتهها را من میدیدم و دستهبندی میکردم. یادم هست که یکی از بچههای انجمن گفته بود که چرا این قدر با آقای بهشتی مصاحبه میکنید و حرفهای ایشان را نقل میکنید. آقای بهشتی حتی آلمانی زیاد نمیتوانند صحبت کنند، چرا ایشان را شخصیت بزرگی معرفی میکنید؟ این ایراد را به ما میگرفتند که چرا با ایشان ارتباط داریم.
علت این سؤال من این است که این جریان را میتوان از دو بعد دید: یکی این مطلب است که چون با دانشجویان پیرو خط امام هستیم باید با نفوذ هر جریان و حزب در میان دانشجویان حاضر در لانه جاسوسی جلوگیری کنیم. مطلب بعد اینکه به دلیل اینکه چند نفر با حزب جمهوری اسلامی هستند با اعضای حزب مخالفت میکردند؟
دبیران: نمیشود گفت که همه مخالف بودند اما یکی دو نفر که من تعمداً نامشان را نمیآورم با حزب مخالف بودند حتی آنها شدیداً ضد روحانیت و مخالف آقای بهشتی بودند.
*این افراد جزو مسئولین تصمیمگیر در لانه بودند؟
دبیران: آنها در لایههای دوم و سوم مسئولین لانه حضور داشتند که در حال حاضر از نزدیکترین افراد به مسعود رجوی و از مهرههای خیلی بالای منافقین (مجاهدین خلق) هستند. یکی از آنها عباس زریباف اهل اصفهان بود.
کدخدایی: ولی خیلی از افراد بعداً تغییر کردند.
منبع: کتب تاریخ شفاهی دانشجویان پیرو خط امام دانشجویان و گروگانها