شامگاه دوازدهم مرداد سال 93 مرد جوانی که لباسهای خون آلود به تن داشت از سوی ساکنان ساختمانی در غرب تهران دستگیر و به مأموران سپرده شد.
یکی از ساکنان ساختمان به پلیس گفت: دقایقی قبل از طبقه بالا سر و صدایی شنیدم.
همان موقع خودم را به پشت در آپارتمان زن جوان رساندم. ولی ناگهان در باز شد و مردی را با لباسهای خونآلود دیدم که از آپارتمان بیرون دوید. او در حال فرار بود که مانعاش شدم و او را به داخل بردم در حالی که نمیدانستم چه حادثهای اتفاق افتاده است اما به محض ورود با جنازه زن همسایه روبهرو شدم.
وی ادامه داد: زن جوان تنها در آن آپارتمان زندگی میکرد و مرد ناشناس هم از چند ماه قبل به این آپارتمان رفت و آمد داشت.بدینترتیب کارآگاهان پیبردند زن جوان براثر اصابت جسم سخت به سرش جان باخته است.کامران - 44 ساله- صبح دیروز در شعبه هشتم دادگاه کیفری استان تهران محاکمه شد.
ابتدای جلسه و پس از بیان کیفرخواست اولیای دم خواستار قصاص عامل جنایت شدند.سپس قاضی اصغرزاده –رئیس دادگاه- از متهم پرسید:
چطور با مقتول آشنا شدی؟چند ماه قبل در یک شبکه اجتماعی با این زن آشنا شدم. ابتدا آشنایی ما در حد فرستادن عکس بود. وی بتدریج وقتی فهمید من در کار سینما هستم، مشتاق شد تا با من بیشتر در تماس باشد.
نمی دانستم آشناییمان در سایت اینترنتی به اینجا کشیده میشود و زندگیام از هم میپاشد.
متهم ادامه داد: این زن در شهرستان زندگی میکرد اما من برایش در غرب تهران خانهای اجاره کردم و او را به تهران آوردم.
رابطهات با او چطور بود؟
من گاهی به خانهاش رفت و آمد میکردم و اگر کاری داشت برایش انجام میدادم تا اینکه روز حادثه با یکدیگر درگیر شدیم و در حالی که عصبانی شده بودم یک گلدان به سرش کوبیدم و چند لحظه بعد دیگر نفس نکشید.
همسر خودت از این رابطه مطلع بود؟
در شروع آشنایی نه اما وقتی فهمید با اعتراض گفت میخواهد آبروی شوهر این زن را ببرد. تا اینکه همسرم را طلاق دادم.
چگونه از همسرت جدا شدی؟
توافقی و با پرداخت 14 سکه طلا او را طلاق دادم.
فرزند هم داری؟
بله دو دختر دارم.
میدانستی با زنی که رابطه داری متأهل است؟
بله.
مشروب مصرف میکردی؟
بله.
رابطهتان چطور بود؟
من به بهانههای مختلف با وی رفت و آمد داشتم و یکی از خواهرانش نیز از این ماجرا باخبر بود. حتی به اصرار مقتول بود که پسرش را برای بازی در یک فیلم سینمایی به زنجان فرستادم، اما روز جنایت، به خانهاش رفته بودم که آنجا مشروب خوردیم. مهری حال خوبی نداشت، فهمیدم دوباره قرصهای اعصابش را خورده است.
چرا که با خوردن قرصهایش، رفتارش تغییر میکرد و دست به کارهایی عجیب میزد و گاهی هم به خودش صدمه میرساند.
من ناراحت شدم و گفتم چرا قرصهایت را خوردی، مگر به تو نگفته بودم قرص نخوری؟ نمیدانم چه شد که به پسرش زنگ زدم و ماجرا را تعریف کردم و گفتم با مادرش ارتباط پنهانی دارم.
او هم عصبانی شد و به طرفم حمله کرد و در این درگیری من یک سیلی به صورتش زدم که روی زمین افتاد و خودم هم از حال رفتم.
یک ساعت بعد که بههوش آمدم دیدم او مرده است که به گریه افتادم.
پس از آخرین دفاعیات متهم قاضی اصغرزاده و مستشار دادگاه – قاضی توکلی- برای صدور رأی وارد شور شدند و قرار است حکم دادگاه بزودی صادر شود.