وجه عبقریت امام موسی کاظم (ع) در موجودیت سیاسی اجتماعی و عقیدتی تشییع امامیه در بغداد است، حجم معجزات، کرامات و افاضات فقهی امام هفتم به حدی بود که منابع عامه و خاصه از ایشان به عنوان، بابالحوائج (معروف به بابالحوائج فیالعراق) یاد کردهاند، این منابع با عناوین و القاب عبدالصالح، افقه، مجتهد و متأله و عالم و ثقه و امام در حدیث، از امام موسی کاظم(ع) یاد کردهاند.
امام کاظم(ع) در بین ائمه شیعه، مجبور به تحمل بیشترین حجم ظلم خلفای عباسی بود، به طوری که منابع عامه که درصدد طبیعی جلوه دادن رحلت ائمه شیعی بودهاند، به این حقیقت اعتراف کردهاند.
سراسر امامت موسیبن جعفر(ع) همزمان با آغاز دوره طلایی و اوج قدرت خلافت عباسی و تأسیس سازمان جهانی امپراتوری وسیع و قدرتمند بود که امپراتوری کارولنژی (coarolengain) زیر نفوذ خود آورده بود، خلافت عباسی با استفاده از این موقعیت، مخالفان داخلی خود را به شدت سرکوب کرد.
از مهمترین مخالفان خلافت عباسی؛ شیعه امامیه بود که با امامت امام موسی کاظم(ع) موجودیت سیاسی و شکل خارجی پیدا کرد، وحشت هارون از توسعه تشیع امامی باعث شد خلفای عباسی سیاستهای گستردهای را برای مهار تشیع امامی اتخاذ کردند در رأس آنها مهاجرت اجباری ائمه شیعه از مدینه به بغداد و نابودی قدرت تشیع در حجاز و مهار آن در عراق بود، این سیاست قرنها ادامه پیدا کرد و استراتژی ثابت جهانی تسنن برای مهار تشیع امامیه شد.
با این وجود امام کاظم(ع) که بارها به نامشروع بودن خلافت عباسی در برابر آنها تصریح کرده بود با سامان دادن سازمان مخفی وکالت، ارتباطات بسیار گستردهای بین جماعت شیعه امامی و امامت برقرار کرد، نقابت، وکالت و سفارت نهادهای اداری شیعه امامیه برای حفظ تمامیت جامعه امامیه بود، که با مخالفت مضاعف خلافت عباسی و سایر فرق شیعه و غیرشیعه مواجه شده بود.
مجموعه راویان خاص حدیث از امام هفتم(ع) پس از امام صادق(ع) بیش از سایر ائمه است؛ مجموعهای از احادیث در کنار آثاری با عنوان کتاب، نسخه و رسایل و مسایل به امام نسبت دادهاند، منطقه پراکندگی راویان حدیث امام کاظم(ع) در مدینه، کوفه، قم و به ویژه بغداد بود و هسته اولیه شیعه بغداد به عصر امام کاظم(ع) میرسد، و باعث شکلگیری مکتب حدیثی شیعه بغداد شد، «عبدالرحمن بن حجاج» وکیل امام هفتم در بغداد، در مرکز شبکه گسترده نهاد اداری شیعی وکالت بود.
*بابالحوائج و ظهور تشیع امامیه، تزلزلی در ارکان خلافت عباسی
از امام هفتم احادیثی رسیده است که منشأ عقلگرایی در مکتب بغداد است، و نقطه عطفی در تاریخ فلسفه اسلامی است؛ وصیت علمی امام کاظم (ع) نمونه تفسیر و تأویل الراسخوان فیالعلم در مورد آیات عقل در قرآن از جمله آیه 18 سوره مبارکه «زمر» آمده است: «فَبَشِّرْ عِبَادِ، الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُوْلَئِکَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ».
صدرالمتألهین که مهمترین بخش آثار و ثمره عمر فلسفه خود را پرداختن به احادیث ائمه شیعه علیهمالسلام اختصاص داده به تشریح و تبیین، اصول و مبانی فلسفه اسلامی بر اساس حدیث امام موسی کاظم(ع) در توصیف عقل پرداخته است، به عقیده این فیلسوف اسلامی، فهم حدیث امام موسیبن جعفر(ع) نیازمند دانش عقلی و حکمت فلسفی بالایی و تبحر ویژه در علم حدیث است.
ملاصدرا این حدیث را از طریق استادش شیخ بهائی همراه با اسناد مفصل آن، به امام موسیبن جعفر(ع) رسانده است و مینویسد: مضمون این حدیث متکی به براهین عقلی است امام در وصف عقل، حقیقت عقلی در کنار حقیقت قرآن و توافق این دو را مطرح فرموده است که قرنها موضوع فعالیتهای فکری متکلمان عقلگرا و فلاسفه اسلامی، فلسفه مسیحی، فلسفه یهودی؛ از جمله ابن رشد و ابن میمون بود که رسالههای مستقلی با همین عنوان در توافق بین عقل و دین تولید کردند.
امام در فرازی از حدیث توصیف عقل فرمود: «یا هشام هیچ وسیلهای برای عبادت خدا بهتر از عقل نیست» صدرالمتألهین با توجه به این حقیقت، توافق حقیقت عقلی و حقیقت قرآنی در مشهد دهم کتاب خود در شرح این حدیث مینویسد در اینکه عقلاء در قرآن با بهترین وصفی که ممکن است چیزی وصف شود، توصیف شدهاند، و در وصف این جمله امام در تأویل آیه 37 سوره مبارکه «ق» که فرمود: «یا هشام انالله تعالی یقول فی کتابه ان ذلک لذکری لمن کان له قلب» نوشته است: «قلب جوهری عقلی است و حقیقت قلب همان عقل است که به واسطه حکمت، عقل بالفعل میشود و با این وصف، امام مبانی الهیات بالمعنی الاعم، کلام اسلامی و فلسفه اسلامی را در عصری که پیروان تشیع با شعار حشویه و حدیثگرایی محنط، سرکوب میشدند، با تدوین مبانی فلسفه اولی در وصیت عقلی به هشام، تشیع امامیه را پرچمدار عقلگرایی در جهان قرون وسطایی (midieval age) آن روزگار جاهلیت معرفی کرد.
امام موسیبن جعفر(ع) با 35 سال امامت با تعیین برنامه آینده تشیع در شکل شیعه امامیه، و بیان ژئوپلتیک تشیع در منطقه نفوذ نیل تا فرات، خلافت عباسی را که در آغاز راه توسعه بود دچار چالش گسترده و عمیق ساخت که آثار آن در عصر رضوی، تاسیس دولت علویان در مغرب و چندین دولت نیمه مستقل در ایران بود. امام(ع) فلسفه سیاسی خود و رئوس قدرت سیاسی تشیع امامی را در گفتوگویی سیاسی با هارون الرشید خلیفه مقتدر عباسی مطرح کرده است.