در ایامی که انتشار صوت منتظری فضای سیاسی کشور را تحت تاثیر قرار داده بود و چهرهها و جریانهای مختلف سیاسی مشغول موضعگیری در برابر آن بودند، در جبهه اعتدال سکوت حکمفرما بود. هاشمی رفسنجانی که در برابر کوچکترین مواضع رقبای سیاسیاش تندترین واکنشها را نشان میداد در برابر هجمهها به امام ساکت بود. چهرههای اصلی دوآتشه مدعی خط امام در دهه60 مثل مجمع روحانیون مبارز هم ترجیح دادند موضعی نگیرند. سیدحسن خمینی هم در دیدار با محیطبانان به اتخاذ موضعی کلی و چند خطی درباره «سخنانی که دروغ بودنشان معلوم شده و بی اساس است» بسنده کرد.
همان ایام در گزارشی با عنوان « چرا چپ های خط امامی از امامخمینی در مقابل منتظری دفاع نمیکنند؟» به چرایی سکوت آنها پرداخت و علت آن را وحدت تاکتیکی چپها و جریان منتظری از اواسط دهه هفتاد معرفی کرد.
هرچند کمی دیر اما بالاخره سکوت جریان مدعی اعتدال هم شکست و بعضی سیاستمداران اعتدالپیشه هم در دفاع از امام- هرچند کمرنگ- به میدان آمدند. هاشمی رفسنجانی 17 روز پس از انتشار صوت منتظری در جلسه 6 شهریورماه مجمع تشخیص بالاخره سکوتش را شکست و در دفاع از بیت امام و حاجاحمدآقا گفت: «یکی از اهداف شوم دشمنان از طرح مسائل اخیر، خدشه وارد کردن به جایگاه مرحوم حاج احمد آقا و بیت معزز امام در جامعه است که نباید اجازه داد به اهداف خود برسند.»
وقتی هاشمی از میانهرو بودن میافتد
دیروز صادق زیباکلام –از حامیان دیرینه هاشمی- که به مواضع عجیب و غریبش شهرت دارد، در اقدامی عجیب طی نامهای سرگشاده از موضع او از حکم امام علیه منافقین انتقاد کرد. زیباکلام ضمن حزنانگیز خواندن اعدام منافقین در سال67 مینویسد: «بدون تردید یکی از چهرههایی که بسیاری منتظر واکنش یا موضعگیریشان بودند جنابعالی میبودید؛ اما موضعگیریتان اسباب شگفتی، تأسف و سرخوردگی دوستداران جنابعالی شد. برای خیلی از آنها دفاعتان از تصمیم مرحوم امام خمینی روشن نیست. اینکه بهراستی انگیزهتان در دفاع از آن اعدامها چه میتوانسته بوده باشد؟ تأیید ضمنی اعدامهای سال 67 نهتنها با تمامی مواضع دو دهه اخیرتان در تعارض و تناقضی آشکار قرار میگیرد، بلکه اعتدال و میانهروی که بارزترین شاخصهتان محسوب میشده را خدشهدار نموده و به زیر سؤال میبرد.»
شاید در نگاه اول این سخنان زیباکلام هم در کنار سایر مواضع عجیبش دستهبندی شود. اما به جرات میتوان گفت آنچه زیباکلام "تاسف و سرخوردگی دوستداران هاشمی" نامید، رونمایی از نتایج اشتباه سهساله جریان مدعی اعتدال بر تقسیم بندی نیروهای انقلاب به تندرو و میانهرو است.
تندرو و افراطی خواندن جریان متعهد و پایبند به ارزشهای انقلاب یکی از محورهای پررنگ مواضع اعتدالیها در سه سال گذشته بود. طی سه سال گذشته دوچهره اصلی جریان مدعی اعتدال یعنی روحانی و هاشمی اصرار زیادی بر استفاده از ادبیات «تندرو-میانهرو» و مرزبندی و تضاد با جریان متعهد به انقلاب داشتند. مسالهای که با جریانسازی حمایتی مطبوعات زنجیرهای حامی آنها تداوم پیدا میکرد آنقدر شدید و غلیظ شد که با هشدار رهبرانقلاب مواجه شد.ایشان اسفند سال گذشته درباره استفاده از ادبیات سیاسی دشمن و تقسیمبندی نیروهای انقلاب به تندرو و میانهرو هشدار داده و فرمودند: «آنهایی که امروز در بیرون از مرزهای کشور میگویند تندرو، مقصودی دارند و معنایی مورد نظرشان است. دوستان ما و برادران ما در داخل مراقب باشند آنچه مقصود او است تکرار نکنند. آنهایی که میگویند تندرو، منظورشان کسانی است که در راه انقلاب مصمّمتر و پایدارترند؛ حزباللّهیها را میگویند تندرو. میانهرو [هم] کسی است که در مقابل آنها تسلیم باشد.»
حقیقت آن است که تقسیم نیروهای انقلاب به تندرو و میانهرو چون ماهیتی سیاسیکارانه دارد، در عرصه واقعیت با تناقض روبرو میشود. به این ترتیب که چون «میانهروی» هویت مستقل و چهارچوب فکری و نظری ندارد، بر سر دوراهیها یا باید هیچکدام را انتخاب نکنند و سکوت کنند؛ یا با انتخاب یک گزینه خود را در برابر گزینه دیگر قرار دهند. در ماجرای صوت منتظری اعتدالیها ناگزیر بودند بین «دفاع از حکم امام در برخورد قاطع با منافقین و محکوم کردن بیت منتظری» و «انتقاد از حکم امام و دفاع از بیت منتظری» انتخاب کنند؛ و انتخاب هریک از این دو باعث نقض ادعای میانهروی میشد.
سکوت چپهای مدعی خط امام -مثل مجمع روحانیون مبارز- و چهرههایی چون حسن روحانی و آنچه زیباکلام «تاسف و سرخوردگی دوستداران» هاشمی مینامد نیز در همین فضا قابل فهم و تحلیل است. تاسفبارتر اینکه تجربه ثابت کرده تلاش اعتدالیها برای راضیکردن جریان کمارادت به انقلاب، بیش از پیش موجب افزایش توقع آنها میشود. به همین خاطر است که زیباکلام در نامهاش به هاشمی او را از تداوم دفاع از انقلاب که او آن را تندروی میخواند هشدار داده و مینویسد: « تندروها چه در مورد جنابعالی و چه در مورد دیگران به چیزی کمتر از تسلیم و اطاعت محض بسنده نمیکنند. شعار و رویه سیاسی آنان روشن است: «هرکه با ما نیست دشمن ماست». ممکن است امروز بهواسطه موضعگیریتان در قبال اعدامها رضایت خاطری پیدا کنند اما فردا که در مورد دیگری با آنها همراهی نکنید فریاد «منافق» و «مرگ بر هاشمی»شان فضا را پر خواهد کرد.»
حسن خمینی نیز هرچند موضع قاطع و محکمی نگرفت اما همان دفاع چندخطیاش نیز به مذاق برخی خوش نیامد. چنانکه علی افشاری اپوزیسیون خارجنشین در مصاحبه با بیبیسی با انتقاد از دفاع هاشمی و حسن خمینی گفت: «هرگاه مشکلات بنیانی سیاسی ایران -مثل دهه شصت و آیت الله خمینی و ولایت فقیه- مطرح میشود، این تمایزات و اختلافات بین دوجناح برطرف میشود و هاشمی همان حرفی را میزند که خبرگزاری فارس یا احمد علم الهدی میگویند. یا موضع حسن خمینی با مثلا مصباح یزدی فرقی نمیکند. همه دفاع میکنند.» او پیشتر در مطلبی کوتاه از حمایت هاشمی از امام و برخورد با منافقین انتقاد کرده و این مساله را موجب «پدیدار شدن عیاری برای برچسب های میانه روی و افراط» دانسته بود.
تاریخ معلم انسانهاست و تجربه نشان داده هرگاه یک چهره سیاسی کوشیده برای جلب رضایت جریانهای کمارادت به انقلاب یا ضدانقلاب، از چارچوبهای انقلاب کوتاه بیاید آنها نه تنها راضی نشده اند بلکه طلبکارانه توقعشان از او بیشتر شده است. امامخمینی در پیام پذیرش قطعنامه خود با اشاره به همین مساله مینویسند «آغوش کشور و انقلاب همیشه برای پذیرفتن همۀ کسانی که قصد خدمت و آهنگ مراجعت داشته و دارند گشوده است ولی نه به قیمت طلبکاری آنان از همۀ اصول، که چرا مرگ بر امریکا گفتید! چرا جنگ کردید! چرا نسبت به منافقین و ضدانقلابیون حکم خدا را جاری میکنید؟ چرا شعار نه شرقی و نه غربی دادهاید؟ چرا لانۀ جاسوسی را اشغال کردهایم و صدها چرای دیگر. و نکتۀ مهم در این رابطه اینکه نباید تحت تأثیر ترحمهای بیجا و بیمورد نسبت به دشمنان خدا و مخالفین و متخلفین نظام، به گونهای تبلیغ کنیم که احکام خدا و حدود الهی زیر سئوال بروند.»