یکی از عکسهایش را در روزهای برگزاری یورو ۲۰۱۶ در جای دیگری دیده بودم، از سر کنجکاوی خود عکس را سرچ کردم و همین جست و جو مرا به اینستاگرام مهدی ابراهیمی رساند، اینستاگرامی که پر از عکسهای ورزشی و فوتبالی بود، عکسهای یورو دست اول و داغ بودند و برای من که بازیها را دنبال میکردم، جای خوبی بود که هر روز سر بزنم و نگاهی دیگر به فرانسه و روزهای فوتبالی آن داشته باشم. شاید هیجانانگیزترین نکتهای که من را به سمت این صفحه میکشاند، ایرانی بودن عکاس آن بود! کسی که از عکسهایش میشد حدس زد، خیلی بزرگ نیست و حتی تصور نمیکردم سابقه فعالیتهای مطبوعاتی زیادی داشته باشد! بازیها که تمام شد و از عکسها فهمیدم به ایران برگشته، تماس گرفتم و خواستم که پای صحبتهای عکاس ایرانی در یکی از مهمترین تورنومنتهای بزرگ ورزشی بنشینیم، از فرانسه و ورزشگاهها تا فضای امنیتی شدید آنروزهای شهر و در نهایت نحوه عکاسی در مسابقات مختلف و حواشی که شاید عکسها خیلی گویای آن نباشند.
مهدی ابراهیمی متولد سال ۶۹ است، از وقتی ۱۲ ساله بوده، در مطبوعات کار میکرده است و ماجرای حضورش در مطبوعات و عکاس خبری شدن خیلی شنیدنی است، با اینحال مطمئن باشید این تنها اتفاق جالب و خندهدار زندگی این عکاس جوان نبوده است!
دادکان کوچکترین عکاس ورزشی را کشف کرد
مهدی ابراهیمی از سال ۸۲ وقتی تنها ۱۲ سال داشته، کار عکاسی ورزشی را شروع کردهاست.«مثل خیلی از هوادارهای دیگر برای امضا گرفتن رفته بودم استادیوم، آن زمان مسابقات فوتسال جام باشگاههای آسیا در تهران برگزار میشد، دکتر محمد دادکان هم رئیس فدراسیون فوتبال بود، من با جثه خیلی کوچکی رفته بودم که امضا بگیرم، این کار تا دیروقت طول کشید و مانده بودم، آخر شب شده بود و همه بازیکنها هم رفته بودند، رفتم پیش آقای دادکان که از او هم امضا بگیرم، کاغذم را گرفت و پرسید: اسمت چیست؟ گفتم مهدی. گفت: آقا مهدی چرا تا این موقع شب اینجا ماندی؟ گفتم فوتبال دوست دارم و میآیم. همان موقع برایم روی کاغذ نوشت: «آقا مهدی لطفا با بزرگترها بیا- محمد دادکان.» بعد از آن پرسید خانهتان کجاست که وقتی آدرس را گفتم، من را سوار ماشین کرد و به خانه رساند. آن موقع دوره مقدماتی بازیها بود و همین سوار ماشین شدن باعث شکل گرفتن آشنایی من با آقای دادکان شد و بعد از آن برای بازیها با او تماس میگرفتم.
او از همان دوران کودکی و نوجوانی به روزنامه و رسانهها علاقه داشته و اخبار را دنبال میکرده است؛ «در آن زمان روزنامه زیاد میخواندم، ضمیهای به نام «میدان» روزنامه همشهری داشت که سه شنبهها منتشر میشد، در یکی از خبرها خواندم که تیم ملی در هتل لاله اردو دارد و زنگ زدم به آقای دادکان و گفتم میخواهم بروم پیش تیم ملی و با اعضا عکس بگیرم. اوضاع برایم جور شد و با یک دوربین یک بار مصرف زرد رنگی هم که خریده بودم، رفتم. آنجا و در فضای هتل با مدیر تدارکات تیم ملی، تکتک اتاقهای بازیکنها را رفتم و با همهشان عکس گرفتم. عکسها را چاپ کردم ولی خیلی بیکیفیت شده بودند و دلم میخواست دوباره برای عکاسی بروم، اما دوربین عکاسی خوب میخواستم.»
مادرش عکاسی میکرده و از همین رو دوربین حرفهای داشته، دوربین مادر را قرض میگیرد و حالا که سطح توقعاتش هم بالا رفته است، از دادکان تقاضای کارت میکند تا بتواند وارد زمین بازی شود و عکس بگیرد. «در مدت زمان سه ماه از یک هوادار معمولی تبدیل به کسی شدم که آیدی کارت دارد و وارد زمین میشود. مهر ماه سال ۸۲ در مسابقات مقدماتی جام ملتهای آسیای سال ۲۰۰۴ بود، فکر میکنم اولین بازی که وارد زمین شدم، ایران و لبنان بود که یک کاور بلندی پوشیدم و عکاسی میکردم. حتی در آن زمان مجله AFC به عنوان کوچکترین عکاس با من مصاحبه کرد و در ۱۲ سالگی مرا دیدند.»
ابراهیمی به گفته خودش هیچ دوربین یا لنزی را خراب نکرده، البته به جز اولین دوربینش! همانی به برای مادرش بود و اتفاقا هم جزو وسیلههای مهم به حساب میآمده است، «مادرم روی دوربینش حساس بود و عصبانی شده بود، اما همان زمانی که میخواست دعوایم کند، برنامه «شب بخیر تهران» شروع شد که من مهمان برنامه بودم. همانجا بود که وقتی مادرم مرا دید، همه ناراحتیاش را فراموش کرد و فضا هم تغییر کرد. فردایش برام دوربین زنیت خریدند که دیجیتال هم نبود، اما کمکم لنز خریدم و وسایل را بهتر کردم. این شرایط تا سال ۸۴ ادامه داشت که در روزنامه «خبر ورزشی» کار کردم.»
با روپوش مدرسه در بازیها حاضر میشدم
ماجرای حضورش در مطبوعات از جایی شروع می شود که محمد دادکان از فدراسیون فوتبال میرود و به قول خودش دیگر هیچ لابی نداشته و با تغییر سیستم مدیریتی دیگر کسی او را نمیشناخته تا برایش کارت صادر کنند و بتواند در مسابقات حاضر شود، «سال ۸۴ که ۱۴- ۱۵ ساله بودم، درست زمانی که تیم ملی از جام جهانی برگشته بود و من هم دیگر هیچ لابی نداشتم و حتی یکبار با این جمله روبرو شدم که «مگه اینجا کودکستانه!» چارهای نداشتم و در سازمان تربیت بدنی هم برای اینکه کاری را از پیش ببرم، نیاز به نامهای از یک رسانه داشتم. برای اینکار اول به روزنامه «جهان فوتبال» سر زدم که گفتند بچهای، همان موقع کسی آنجا بود که روزنامههای آرشیو شده را به یکدیگر منگنه میکرد، یک دسته روزنامه به من داد که پشت یکی از شمارهها، آدرس دیگر روزنامههای ورزشی را نوشته بودم و فهمیدم «خبر ورزشی» در خیابان خردمند است و من هم سریع رفتم همانجا. تعدای از بچههای روزنامه جلوی در بودند و به آنها گفتم که میخواهم عکاس شوم و نامه میخواهم که بتوانم به برنامههای دیگر بروم. به من گفتند چهار روز دیگر برگرد. آن زمان عباس عبدالملکی سردبیر خبر ورزشی بود و با اینکه من اصلا نمونه کاری هم نداشتم، به واسطه اینکه فرشاد عباسی، دبیر عکس روزنامه من را در بازیهای مختلفی دیده بود و میشناخت، قبولم کردند و برایم نامه زدند که بتوانم برای عکاسی به مسابقات بروم. البته آن زمان حتی دوربین خوبی هم نداشتم، چون دوربینهای دیجیتال علاوه بر اینکه کم بودند، قیمت زیادی هم داشتند. در آن زمان با روپوش مدرسه سر برنامهها حاضر میشدم.»
نخستین عکسم روی جلد روزنامه
بعد از یک ماه برایش نامه میزنند و دیگر میتواند در مسابقات حضور داشته باشد و البته دوربین دیجیتال هم میخرد! اما اولین عکسش بعد از دو ماه کار کردن روی جلد روزنامه میرود، «بعد از دو ماه اولین عکسم روی جلد روزنامه رفت، آنهم عکسی که کسی نتوانسته بود بگیرد. سال ۸۵ بود، روز مسابقه ملوان و استقلال. اگر دیده باشید همه عکاسها یک سمت جمع میشوند و عکس میگیرند، اما من نتوانستم در میانشان باشم و برای همین یک گوشهای برای خودم پیدا کرده و نشسته بودم. نکته جالب این بود که در آن بازی علی انصاریفرد دقیقا جلوی پای من دندانهایش شکست و آمبولانس هم همانجا کنار من او را برد. بعد از چند دقیقه سیاوش اکبرپور گل زد و برای شادی گل به سمت من آمد! من هم تنها عکاسی بودم که آنجا نشسته بودم و عکس گرفتم و همان عکس هم روی جلد رفت و هیچ عکاس دیگری مشابه آن را نداشت. آن زمان سوم راهنمایی بودم و فردای آن روز که عکس روی جلد رفته بود، مدرسه از من تقدیر کرد و لوح داد.»
با اولین حقوق عکاسی باورم شد عکاس شدهام
اولین حقوقش ۱۵۰ تومان بوده است به اضافه ۵۰ تومان پاداش برای همان عکس اکبرپور که روی جلد رفته بود. درسش را مرتبط با کاری که دوست دارد، انتخاب میکند، «هنرستان هم عکاسی خواندم و شاید بدآموزی داشته باشد اما خیلی سر کلاسها حاضر نمیشدم، به هر حال داشتم با همان عکاسی کار میکردم. میدانید همیشه عکاسی را دوست داشتم و از دیدن عکسها لذت میبردم. از بچگی روزنامه میخواندم و عکسهایش را که میدیدم با خودم میگفتم کاش این عکس را من گرفته بودم.»
اولین حقوقش را که میگیرد باورش میشود که دیگر عکاس شده، «وقتی که اولین حقوقم را گرفتم، میدانستم که دیگر دارم عکاسی میکنم. سربازی هم رفتم و در آنجا هم عکاسی میکردم. خبر ورزشی و همشهری هم کار میکردم، آن زمان کار زیاد بود و با آدمهای مختلفی کار میکردم و انرژی زیادی هم برای عکاسیها میگذاشتم. حتی اتفاق میافتاد که طی روز ۴ برنامه میرفتم و در همه روزنامهها و مجلهها و هفتهنامهها و ... بودم. به هر حال آن زمان تعداد عکاسهایی هم که فعالیت میکردند زیاد نبود، الان تعداد خیلی زیاد شده است.»
در عکاسی به دنیای سیاست علاقهمند شدم
بیشتر عکسهای ابراهیمی در دنیای ورزش و البته فوتبال بوده است، اما چند سالی به واسطه حضور در نشریه مثلث و برنامههای سیاسی، به سیاست علاقهمند می شود، «حضور در فضاهای سیاسی که همراه خبرنگارها برای مصاحبهها میرفتم یا در برنامههایی بودم که درباره سیاست و مسائل روز صحبت میکردند، من را به سیاست که به هر حال جذابیتهای خودش را هم دارد، علاقهمند کرد. به همین دلیل در دانشگاه علوم سیاسی خواندم که البته هنوز تمام نشده، متاسفانه زمان امتحانهای دانشگاه یعنی دی و خرداد تورنومنتهای ورزشی است و خیلی نمیرسم درس بخوانم.»
حضور در رقابتهای جهانی
این عکاس جوان در مدت زمان سربازی از روزنامه خبر ورزشی بیرون میآید و پس از این دوره در روزنامه «گل» مشغول میشود، جایی که هنوز هم در آن حضور دارد. در این مدت مسابقات و رقابتهای جهانی را هم تجربه کرده، «جام جهانی نوجوانان در امارات که سال ۲۰۱۳ بود را رفته بودم، همچنین بعضی تکبازیها را هم میرفتم، مثل بازی رئال و میلان. در مسابقات اینچئون هم حضور داشتم تا اینکه یورو ۲۰۱۶ شد و به فرانسه سفر کردم و بیشتر عکسها در خبرگزاری ایرنا منتشر میشدند، اما برخی از عکسها بودند که خودم خیلی دوست داشتم یا خیلی حاشیهای بودند که آنها را در صفحه اینستاگرام خودم منتشر میکردم که اتفاقا بازتابهای جالبی هم در این زمینه وجود داشت.»
وقتی زلاتان به گردنش ورزش میداد
به بازیهای یورو که میرسیم، هیجان میگیرد و توضیح میدهد به دلیل اینکه در عکس گرفتن از بازیها اولویتی نداشته و تنها عکس گرفتن مهم بوده، میتوانسته در زمین حرکت کند و وقتی همه عکاسها سرگرم یک نقطه باشند، او نگاهی به دیگر بخشها بیندازد، اتفاقی که باعث میشود یکی از عکسهای زیبای جام را بگیرد، عکسی که در شبکههای اجتماعی خیلی دست به دست شده بود، «یکی از بازیهای سوئد بود و همه مشغول عکس گرفتن بودند، اما من خسته بودم و همینطور اطراف زمین میچرخیدم که در همان لحظه که عکاسها جلوی بازیکنهای برای ثبت عکس دسته جمعی حضور داشتند، زلاتان ابراهیموویچ بعد از اینکه با بازیکنهای دیگر دست داد، گردنش را به سمت چپ و راست حرکت داد و من تنها کسی بودم که آن صحنه را شکار کرد. بعد از اینکه عکس را در اینستاگرام منتشر کردم، در هشتگهای زلاتان، بارها و بارها این عکس بازنشر داده شده بود و برای خودم هم جالب بود.»
او همین عکس زلاتان و عکسی را که از یک تار عنکبوت در استادیوم استادوفرانس گرفته را خیلی دوست دارد.
من یک دلال دوربین هستم!
از او درباره تعداد خرابیها و شکستنیهای دوربینش که میپرسم، میخندد و میگوید که «تا به حال دوربینی را خراب نکردهام، اما اگر از همکارهایم بپرسید، من را دلال دوربین میدانند! یکی میخرم مدتی دستم است و دوباره میفروشم و جدید میخرم. به هر حال دوربین خیلی گران است و با توجه به درآمدی که داریم نمیتوانیم بهترین دوربینها را داشته باشیم، من هر دوربینی که میآید را میخرم و مدتی کار میکنم و میروم سراغ بعدی. خیلی دوربین خراب نکردم و لنز نشکستم! اما یک بار دوربینم را دزد زده که باور کنید بدترین اتفاقی است که ممکن است برای یک عکاس بیفتد! باور کنید من فکر میکنم عکاسها زود پیر میشوند! چون تمام مدت این دغدغه را دارند که دوربینشان را از ماشین ندزدند. دوربین من را جلوی دفتر مجله زدند و در صندوق عقب را باز کرده بودند، وقتی با در ماشین باز شده روبرو شدم، از حال رفته بودم. دوربین و تمامی اجزاهای بغلیاش را برده بود. البته بعد از دو ماه کیفی که برده بودند را برگرداندند، اما دوران سختی بود.»
یورو بینظیر بود!
تجربه حضور در یورو خیلی فوقالعاده بوده و ابراهیمی هم از این موضوع ابراز رضایت دارد، «ما عکاس ایرانی داریم که برای AP کار میکرد ولی من اولین عکاس ایرانی بودم که برای یورو مجوز گرفتم. من میخواستم محدود کار خودم را انجام بدهم اما در همان اینستاگرامم کامنتهایی از مردم میگرفتم که چقدر خوب یک ایرانی برای عکاسی از بازیهای یورو رفته است. با اینکه خبرنگاران پیش از این در تورنومنتهای بزرگ حضور داشتهاند، اما خیلی دیده نمیشود، یکی به خاطر زبان دانستن است و دیگری اینکه آنجا خیلی فضا پیدا نمیکنند که بتوانند کاری انجام دهند، اما فضای عکاسها فرق میکند، درست است که اولویتهایی برای آنها در نحوه نشستن در جایگاهها وجود دارد، اما حداقل این است که عکاس بالاخره عکسی را با خودش میآورد.»
ایرلندیها، ایرلندیها!
این عکاس خبری سطح بازیهای در یورو را بالا توصیف میکند، به گفته خودش همیشه شنیده بوده که سطح بازیهای یورو حتی از جام جهانی هم بالاتر است، چون تیمهای بیکیفیت آسیا و افریقا در آن نیستند، اما تماشای از نزدیک بهترین تیمهای اروپا بسیار هیجان انگیز است، آنهم همراه با هواداران آنها! «بازیهای ایرلند فضای خیلی خاص و متفاوتی نسبت به بقیه تیمها داشت. طرفدارهای ایرلند فوقالعاده بودند و در هر صورت سر و صدا و شادی خودشان را برای تیم داشتند. شعار آنها این بود که شماره هفت ما، شما را آتش میزند! این در حالی است که اصلا شماره هفت آنها در جام حضور نداشت. مردم آنها بیخود و بیجهت خوشحالی بودند. اما بازی ایتالیا و سوئد را از دست دادم! به خاطر زلاتان و بوفون خیلی دوست داشتم در ورزشگاه حضور پیدا میکردم. ولی هر دوی آنها را در یک بازی دیگر دیدم. بازی ایتالیا و اسپانیا خیلی خوب بود، چون پر از ستاره بود و خودم هم نمیدانستم طرفدار کدام باشم!»
حضور یک عکاس ایرانی خیلی اتفاق خوبی بود
«فضای یورو به شکلی بود که خیلی احترام میگذاشتند و از اینکه یک عکاس ایرانی برای پوشش مسابقات آمده، استقبال میکردند. دلیلش هم این است که کمتر کشورهای خاورمیانه را در این مراسم میبینید، من دوستانی در همین کشورهای همسایه دارم که برای عکاسی رقابتهای بزرگ قبولشان نمیکنند، اما به هر حال فوتبال ایران در جهان حرفی برای گفتن دارد و بازتاب آن در دنیا زیاد است.»
مورد عجیب رونالدو
ابراهیمی تعریف میکند که در بازی فینال رونالدو خیلی تغییر کرده بود، «بازی رئال و میلان را قبلا در جام باشگاههای اروپا را رفته بودم و رونالدو را در زمین دیده بودم، رونالدو آنجا خیلی آرام و راحت بود، اما در بازی فینال جام ملتها جالب بود که همه عکاسها فقط از رونالدو عکس میگرفتند و یک ربع تلاش کرد که خودش را در زمین نگه دارد اما نتوانست و گریه کرد و تعویض شد. یک رونالدی دیگری را دیدم، وقتی کنار زمین بود، خیلی انرژی داشت و بالا میپرید. دیدن رونالدو به این شکل که همیشه پر از غرور به نظر میرسد، ولی آنجا عوض شده بود و انرژیاش را کنار زمین خالی میکرد، خیلی جالب بود.»
شهر امنیتی پاریس
بعد از چند مورد حملات تروریستی از کشور فرانسه، فضای برگزاری مسابقات به شدت امنیتی بود، «شهر خیلی امنیتی بود! روز اولی که من رسیده بودم پاریس، یک داعشی دو پلیس را با چاقو کشته بود و من خیلی میترسیدم. هر روز فرودگاه مارسی تعطیل میشد و اخبار میآمد که داعش یکی از بازیها را تهدید کرده است. کنار برج ایفل فضایی را آماده کرده بودند و تلویزیونهایی برای دیدن بازیها گذاشته بودند، آنجا هر روز شلوغ میشد. ما نژاد پرست نیستیم، ولی باور کنید خود من وقتی کسی را میدیدم که ریش بدون سبیل دارد، کوله هم انداخته، واقعا میترسیدم. در فرانسه افریقاییهای زیادی هستند و آنها یک لباس رسمی دارند که زیر دشداشهشان ژیلهای میپوشند که از دور مانند این است که چیزی به خودشان بستهاند و این خیلی ترسناک بود!»
بدترین اتفاقی را که تجربه کرده به شایعه حضور داعش مربوط میشود، «بدترین اتفاقی که افتاد زمان بازی آلمان و ایتالیا بود که استادیوم نرفتم و به جایش در محیط نزدیک برج ایفل رفتم که با مردم بازی را ببینم. مکان بزرگی بود که شاید در حدود ۵۰-۶۰ هزار نفر جمع شده بودند، بازی ۱۲۰ دقیقهای شده بود. وقتی ۹۰ دقیقه تمام شد، قبل از شروع وقت اضافه، صدای همهمه پشت سر خودم شنیدم، وقتی برگشتم دیدم پشت سرم همه میدوند! خیلی اوضاع بدی بود، بعدش فهمیدم که کسی در آن میانه گفته بود «داعش» و به این شکل همه شروع به دویدن کرده بودند، بعد از اینکه محوطه خالی شده بود، روی زمین پر از موبایل و عینک و کتانی و دمپایی شده بود به اضافه کلی آدم با دست و پای شکسته!»
شبهای قدر را هم در پاریس میگذارند، آنهم در فضایی ملتهب؛ «واقعا ایران خیلی امنیت دارد، اصلا همان شبهای احیا که من میرفتم خیلی خطرناک بود، سه شب احیا را در یک مکانی که ایرانیها جمع میشدند، برگزار کردند. شبهای احیا کلی پلیس جمع میشد که داعش بلایی سر ما نیاورد، مراسم نماز عید فطر را هم با همین فضای امنیتی برگزار کردیم.»
فکر میکردم خودمان زرنگ هستیم!
ابراهیمی در سفر به فرانسه و حضور در یورو چیزهای زیادی یاد گرفته است، اما اعتقاد پیدا کرده که از ایرانیها زرنگتر هم پیدا میشود! «جالب است من فکر میکردم ما عکاسها در ایران خیلی زرنگ هستیم، اما وقتی فرانسه رفتم، فهمیدم از ما زرنگتر هم هست. استعدادهای زیادی در ایران هست و اصلا ما خیلی خوبیم! اما آنها زرنگبازی درمیآوردند. صف را بهم میریختند، جای دیگری را میگرفتند، کافی بود سرت را برمیگرداندی تا جایت را بگیرند. شارژت را از برق میکشد تا برای خودشان را بزنند. اما به هر حال تفاوتهایی هم وجود دارد، برای مثال در ایران وقتی کسی جلوی عکاسها باشد، همه با صدای بلند میخواهند که برود کنار، اما آنجا اینطور نیست و چون جایگاهها با صندلی پر شده است، هیچ کسی جلوی دیگری نیست، البته در همین حالت ممکن است بعضی تصاویر را هم از دست بدهیم، اما این تصمیم ماست که وقتی یک جا نشستهایم، تنها از میدان دید خودمان عکسبرداری کنیم.»
تجربه عکسبرداری از فوتبال فوق حرفهای برایش خیلی هیجانانگیز بوده است، «موضوعی که در یورو برای خودم جالب بود، این بود که تا به حال فوتبال تا این حد حرفهای را عکاسی نکرده بودم. از طرفی عکاسهای کشورهای دیگر با چهار دوربین میآیند، یکی را میکارند، یکی دستشان است، یکی گردنشان، یکی را هم جلویشان نصب میکنند! اما من خیلی میتوانستم دوربین داشته باشم، دو تا بود. یا شاید دوربین سوم را پشت دروازه میکاشتم که معمولا فرصت نمیشد. چون یورو را برای دل خودم رفته بودم و میخواستم تجربه کنم.»
همکاری با یانگوم در حمل مشعل!
ابراهیمی عکاس با اعتماد به نفسی است که برای بدست آوردن عکسهای بهتر همه تلاشش را کرده است، اما خودش هم فکر نمیکرده در بازیهای اینچئون چنین اتفاقی برایش بیفتد، خودش اینطور تعریف میکند که «روز افتتاحیه بازیهای اینچئون بود که آتشبازی هم داشتند و همه عکاسها در جایگاه نشسته بودیم. نزدیک آخر مراسم بود که میخواستند آتشبازی کنند و من برای اینکه عکسهای طولی خوبی بگیرم، میخواستم جایم را عوض کردم، همه میگفتند نرو و نمیگذارند، ولی من راهم را ادامه دادم. رسیدم به طول ورزشگاه و شروع کردم به عکس گرفتن. در همان لحظه روی تلویزیونهای اطراف دیدم که مشعل در حال حرکت است و اصلا هم نمیدانستم این قسمت از برنامه مشعل داریم! جایگاهی که نشسته بودم، ناگهان روشن شد و نورهای ورزشگاه در همان قسمت افتاد، جماعت ۴۰ نفرهای که اطرافم بودند، ایستادند و حرکات نمایشی زدند! تصور کنید من با دوربین دقیقا بین آنها نشسته بودم و دوربینهای تصویری که در سراسر جهان پخش زنده داشت هم همهچیز را میگرفتند! من هم با اصرار اطرافیان سرپا ایستادم. این بخش از مراسم که تمام شد، کسانی که نشسته بودند، یک راه باز کردند و ناگهان مشعل المپیک به سمت من میآمد! یکی از درهایی که کنار من بود، باز شد و خانم یانگوم با لباس سنتی کشورشان بیرون آمد! یانگوم کنار من ایستاده بود و مشعل را گرفت و از پلهها بالا رفت! در آن لحظه هیچ عکاسی در محل حاضر نبود و من همراه با یانگوم از پلهها بالا رفتم و عکسهایم را گرفتم!»
خیلی سال است که در این شغل هستم
ابراهیمی دل خوشی از فضای این روزهای عکاسی ندارد، «عکاس خیلی زیاد شده و اصلا کار ما را خراب میکنند. هرکسی یک دوربین میخرد و فکر میکند عکاس شده است. یک دوربین و یک لنز میخرند و فضا را شلوغ میکنند و بهم ریختگی به وجود میآورند. مثلا من شاید برای مصاحبه ۲۰۰ هزار تومان بگیرم، اما کسی که اوایل کارش است حتی با ۵۰ تومان هم این کار را انجام میدهد که این طور خوب نیست. این روند به قدری زیاد و قارچگونه شده که حتی عکاس بودن برای آدم کسرشان میشود. باید حرفهای دوره ببینند و عکس حرفهای بگیرند. نه اینکه همه وارد حوزه خبری بشوند و فکر کنند میتوانند کار کنند. درآمد خوبی ندارد و اتفاقا باید خیلی خرج کنند.» این عکاس جوان دیگر از عکاسی کردن به عنوان یک شغل خسته شده و میخواهد آن را عوض کند و در کار و شرایط دیگری هم خودش را محک بزند، «از عکاسی خسته شدم و حتی فکر میکنم آدم را پیر میکند. حمل دوربینها خیلی سخت است و در پرواز بار سی کیلویی ابزار و تجهیزات عکاسی را با خودم جابه جا میکنم. خودم میخواهم شغلم را عوض کنم، چون از درآمدم راضی نیستم. قطعا حتی اگر کارم را هم عوض کنم، ارتباطات خودم را حفظ کنم و حتی عکاسی را هم انجام میدهم و برای مسابقات با هزینههای خودم میروم. چون نمیتوانم این کار را کنار بگذارم! اما خودم معتقدم یک المپیک و دو تا جام جهانی دیگر بروم این کار را کنار میگذارم و سراغ درسم میروم.
از دادکان چه خبر؟
از او درباره محمد دادکان میپرسم، کسی که به او برای حضور در عرصه عکاسی کمک کرده است، «ارتباطم با آقای دادکان را خیلی حفظ نکرده بودم، به هر حال بچه بودم و نمیدانستم باید چطور ارتباطم را نگه دارم، تا اینکه چند سال قبل رفتم پیش او و خودم را معرفی کردم. من را که دید گریه کرد و گفت، همین من را بس! اینکه آن شب تو را رساندم و دنبال چیزهای دیگر نرفتی و حالا برای خودت کسی شدی و موفق بودی، برای من کافی است. روی خوشی که دکتر دادکان رئیس فدراسیون فوتبال نشان داد، قطعا در کار و مسیر من تاثیرگذار بود.