سوالات عمده ای را که پیرامون این حادثه تاریخی وجود دارد می توان به صورت ذیل استقصاء کرد:
- آیا جنبش مشروطیت، جریانی وارداتی بود و به بیان دیگر دست استعمار و سیاست های خارجی در خلق و ایجاد آن نقش داشت؟ و یا برآمده از عزم و اراده ملت بود؟
- رهبران جنبش چه کسانی بودند؟ مهره های نفوذی انگلیس و از غرب بازگشتگان و یا نیروهای مردمیکه در راس آنان مرجعیت شیعه و علمای اسلام بودند؟
- قانون اساسی و متمم آن به عنوان اولین میثاق ملی و دستاورد قیام خونین مشروطیت، ملهم از آئین و قوانین غربی است و دست اجنبی در آن به کار رفته است و به تعبیر دیگر در تضاد و یا تعارض با آئین اسلامی و منافع ملی بود یا خیر؟
- انحراف در مشروطیت و راه و روش اولیه و خالی شدن آن از مضامین و اهداف انقلابی چگونه پدیدار گشت؟
در پاسخ به سوالات مذکور کتاب ها و مقاله ها و گفتارهای زیادی تالیف و تحریر شده است به ویژه با سقوط حکومت پهلوی و باز شدن مراکز اسنادی و آرشیوی و همچنین، انتشار منابع تاریخ شفاهی و خاطرات بسیاری از دست اندرکاران انقلاب مشروطیت (که بعضاً تا دو دهه گذشته در حیات بودند) زوایای تاریک و مجهولات بسیاری کشف شده است، با این حال پرونده عظیم حادثه مشروطیت و پیامدهای آن همچنان باز و مفتوح مانده است تا پژوهشگران و نقادان نسل انقلاب اسلامی با تکیه بر منابع و اسناد و بهره گیری از تجارب دو انقلاب به رهیافت های جدیدی دست یابند.
1- علما و مشروطیت:
قیام مشروطیت بازتاب اعمال و اقدامات مستبدانه حکام قاجار در طول بیش از یک قرن بوده است. قبل از آن مردم ایران در حادثه جنبش تنباکو، در واکنشی تند و سراسری به دستور رهبر دینی (میرزای شیرازی) با تحریم تنباکو به مبارزه منفی با انگلیسی ها پرداختند و از قبل آن ضربه جبران ناپذیری به دستگاه قاجار و ناصرالدین شاه وارد ساختند. کشته شدن ناصرالدین شاه (1313هـ .ق) به دست میرزارضا کرمانی، را می توان تتمه قیام تنباکو و مقدمه نهضت مشروطیت به حساب آورد. از آن تاریخ تا پیروزی مشروطیت (1324 هـ .ق) به مدت ده سال، فضای سیاسی ایران به طرز شگفت آوری متحول شد و در شهرهای بزرگ و به ویژه در تهران مردم خواستار پایان بخشیدن به سلطه استبدادی و استقرار حاکمیت ملت در قالب مجلس قانون گذاری شدند.
براساس مدارک و منابع فراوان تاریخی، رهبران دینی نقش اساسی و بنیادین در این تحول داشتند به طوری که مرجعیت شیعه و مستقر در نجف به رهبری علمای ثلاث (آخوند خراسانی، میرزاعبدالله مازندرانی و میرزاخلیل تهرانی) مشترکاً مسئولیت اداره انقلاب را برعهده داشتند. در ایران علمای تهران همچون سیدعبدالله بهبهانی، سیدمحمد طباطبایی و شیخ فضلالله نوری به عنوان علمای طراز اول به رتق و فتق امور انقلاب و پیشبرد آن همت گماشته بودند و در شهرهای بزرگ همچون اصفهان، آقا نجفی و حاج آقا نورالله اصفهانی و در شیراز و فارس، بزرگانی چون محلاتی و مجتهد لاری و در تبریز، مجتهد تبریزی و ثقه الاسلام در تهییج و بسیج مردمی فعال و کوشا بودند.
عموم روشنفکران و حتی مخالفان دخالت روحانیان در مذهب، همچون تقی زاده و سیداحمد کسروی نقش بی بدیل علما در هدایت جنبش مشروطیت را ستوده اند و از آن به عنوان عوامل موثر در پیروزی نهضت نام برده اند. تقی زاده از نقش روحانیت و به ویژه نقش سیدعبدالله بهبهانی به عنوان عمود خیمه انقلاب مشروطیت نام می برد و آن را به نیکی میستاید.
2- گرایشات مذهبی در قانون اساسی مشروطه:
تسلط مذهب بر حاکمیت و قدرت دنیوی به موجب اصل 2 و 27 متمم قانون اساسی که نظارت مجتهدان طراز اول را بر وضع قوانین و تطبیق آن با موازین شرعی تا زمان ظهور حضرت ولیعصر(عج) مقرر داشته، تضمین گردیده است. در اصل 27 متمم با صراحت کامل استقرار قوانین را موقوف بر مخالف نبودن با موازین شرعی منظور کرده است و به موجب همین اصل و اصول 71 و 73 متمم قانون اساسی، حق مداخله مستقیم در قوه قضایی را برای روحانیون باقی گذاشته است. از همه جالب تر در مورد مقوله آزادی، به موجب اصول 20 و 21 متمم قانون اساسی، آزادی مطبوعات و جراید و تشکیل اجتماعات و به عبارت دیگر احترام آزادی فکر و عقیده که از حقوق مسلم هر فردی است به شروطی محدود می شود که از آن جمله موافقت آنها با موازین شرعی است، قانون گذاران در مساله فرهنگ و آموزش و ترویج صنایع، قیدی را متذکر شده اند که نظارت و دخالت مذهب را کاملاً تثبیت می نماید. به موجب اصل 18 متمم قانون اساسی فقط تحصیل علوم و صنایعی آزاد است که در شرع ممنوع نباشد.
باعنایت به محتوای همین قانون اساسی بود که امام همواره رژیم شاه را متهم می ساختند که برخلاف قانون اساسی عمل می کند و ملتزم به اصول آن نیست:"...متمم قانون اساسی، شما عمل کنید که علمای اسلام در صدر مشروطیت جان دادند برای گرفتن این و رفع کردن اسارت ملت ها، شما بنشینید به این قانون اساسی عمل کنید."
3- انحراف نهضت مشروطیت:
نهضت مشروطیت ایران که با حمایت قاطع رهبران دینی و در راس همه، آخوند خراسانی به پیروزی رسیده بود، در فرآیند حرکت تاریخی خود، با تهاجمات و تهدیدهای جدی از برون و درون مواجه گشت و سرانجام در حالی که تنها قالب و اسمی از آن باقی مانده بود به دست کودتاگران سوم اسفند (رضاخان) استحاله گشت. در چگونگی پیدایش این رخداد تاریخی و علت یابی سقوط مشروطیت از زوایای مختلف مطالب فراوانی مطرح شده است. از سوی امام خمینی نیز در طول دوران نهضت و به ویژه پس از پیروزی انقلاب نسبت به این موضوع حساسیت زیادی نشان داده شد، به طوری که حجم قابل توجهی از فرمایشات تاریخی امام راجع به قضیه مشروطیت، به موضوع انحراف مشروطیت اختصاص یافته است.
آنچه که تاریخ این دوره گواهی می دهد سیاست های انگلیس و روس و تلاش عوامل آنها در نفوذ به صفوف انقلاب و استحاله آن از درون، نقش مهم و اساسی داشته اند. پیدایش گروه های تندرو و تروریست و آشفته و نگران ساختن جامعه از آینده انقلاب، انتشار تعداد کثیری روزنامه و نشریه و به تعبیر برخی از محققان، فحش نامههایی که عمدتاً علیه روحانیت و علما دست به قلم شده بودند. نفوذ عناصر انگلوفیل به داخل مجلس شورای ملی که همچون عمله اجنبی به کندن ریشه های انقلاب فکر می کردند. سرسپردگی تعدادی از وزراء و گرایشات آنان به روس یا انگلیس، سوءاستفاده دربار از اختلافهای بین علما و دامن زدن به این اختلافات، پیدایش احزاب و دستجات سیاسی که عموماً به اتکاء و حمایت دول خارجی، اظهار وجود می کردند و در آشفته ساختن جو سیاسی و اجتماعی موثر بودند، چهره انقلاب مشروطیت را مشوه و آن را ناکام ساختند مجموعه تلاش های مخالفین نشان می دهد، که حذف روحانیت و لکه دار ساختن چهره سیاسی و مبارزاتی علما، (که از ابتدای قاجار و در جریان جنگ های ایران و روس (1243- 1239 هـ .ق) و (1228- 1218 هـ .ق) پتانسیل عظیمیاز خود نشان داده بود، و در قضایای مخالفت با قرارداد رویتر 1290 هـ .ق و همچنین جنبش تنباکو (1309 هـ .ق) کمر انگلیسی ها را شکسته بودند) مدنظر بوده است. حرکتی که نهایتاً علما را بر این باور نشاند که بایستی از سیاست دوری گزینند و آن را به دنیاداران و سیاستمداران واگذارند.
4- فرجام انقلاب مشروطیت:
با خروج روحانیت از صحنه سیاست، عملاً جریان امور به دست روشنفکران غرب زده و مستبدان مشروطه نما افتاد. و مجلس شورای ملی، تنها سنگر و کانون مقاومت ملی، به مرور زمان از افراد انقلابی و روحانیون متعهد تهی شد. به استثنای افراد نادری همچون مدرس، که امام دائماً وی را به عنوان الگوی روحانیت بیدار و سیاستمداری وارسته معرفی می نماید، سایرین قابل اعتماد و اتکا نبودند. به همین دلیل با سقوط قوه مقننه و نبودن هیچ مانع و رادعی در برابر افزون طلبی های استعمار و استبداد، به تدریج زمینه های تضعیف نهادهای کشور و از هم پاشیدگی امور فراهم گشت. این مساله در نهایت افکار و اذهان عمومی را به سمت پذیرش حکومت دیکتاتوری و پیدایش "دیکتاتور مصلح" سوق داد، دیکتاتوری که بتواند به ناامنی و آشفتگی کشور خاتمه داده و اصلاحات داخلی را انجام دهد. انگلیسی ها از همین فرصت به دست آمده سود جسته و با گزینش رضاخان به عنوان عامل و مجری کودتا، پس از یک دهه و نیم از وقوع مشروطیت، به اندیشه و هدف استحاله مشروطیت در قالب کودتای سوم حوت جامه عمل پوشاندند.
امام جریان تضعیف مجلس را پس از دوره اول، از پیامدهای خروج روحانیت از صحنه سیاست دانسته اند:"...تمام کارهایی که بعد از مشروطه انجام گرفت و انحرافاتی که به تدریج پیدا شد تا زمان رژیم پهلوی که به اوج خودش رسید، یکی از عمال بزرگ که باید بگوییم که مادر عمال بود، مجلس بود مشروطه را منحرف کردند. مجلس را مجلس قلدری کردند ملت را از اینکه رای بدهند محروم کردند."
"...نکند مثل مشروطه شود که آقایان تلاش کردند و مشروطه را بنا گذاشتند، آن وقت چند نفر از سیاسیون مستبد، مشروطه خواه شدند و حکومت را گرفتند و هر دوره مجلس را بدتر از دوره قبل تشکیل دادند. دوره اول مجلس در مشروطه بد نبود و شاید هم خوب بود، ولی بعدها کم کم رسید به جایی که خودشان افرادی را انتخاب می کردند."
تنها مجتهدی که از ابتدای مشروطیت تا آغاز سلطنت رضاشاه (1304- 1285هـ .ش) همواره در حوادث و جریانات سیاسی حضور فعال داشت و در تمام فراز و نشیب ها با قامتی استوار و صلابتی وصف ناشدنی به دفاع از دستاورد مشروطیت و قانون اساسی می پرداخت، شهید مدرس بود. وی در مجلس دوم به عنوان یکی از مجتهدین طراز اول و از آن پس تا پایان مجلس ششم در تمام ادوار مجلس حضوری بی نظیر از خود به نمایش گذاشت.
مدرس در ماجرای جنگ جهانی اول و مهاجرت دولت موقت به عثمانی نقش اول را داشت در ماجرای قرارداد 1919 م معروف به قرارداد وثوق الدوله، پرچمدار مبارزه با انگلیسی ها و خنثی کننده توطئه مملکت برانداز آنان بود. در ماجرای کودتای رضاخان تنها مجتهد سیاستمداری بود که شجاعانه در مجلس چهارم و در پشت تریبون کودتا را مخالف با قانون اساسی و مغایر با قرآن مجید خواند و مخالفت خود را با کودتاگران اعلام کرد. در ماجرای طرح جمهوری کردن کشور توسط رضاخان وی به تنهایی به جنگ با رضاخان شتافت و نقشه وی را خنثی و برملا کرد. با شهادت مدرس و سقوط آخرین سنگر مقاومت روحانیت در مجلس، دوران افول مشروطیت به پایان می رسد و عصر دیگری از استبداد سیاه که مشخصه اصلی آن دین زدایی بود در قالب اسم بی مسمای مشروطیت به ظهور می رسد عصری که بیش از نیم قرن حاکمیت رژیم پهلوی را بر ایران اسلامی شاهد بود و تنها با ظهور مجدد جنبش علما و روحانیت به رهبری بی بدیل امام خمینی(ره) حیات ننگین آن خاتمه یافت.
محسن بهشتی سرشت - استاد دانشگاه