اعتیاد چیست؟ برای اکثر افرادی که نظری متعصبانه درباره این قضیه دارند، اعتیاد یک بیماری است. انستیتوی ملی سوءمصرف مواد مخدر آمریکا برای نخستین بار اعتیاد را «یک بیماری مغزی مزمن» معرفی کرد و سازمان بهداشت آمریکا پشت این قضیه ایستاد و کمکم سایر کشورها هم از آن پیروی کردند تا اینکه سازمان ملل با تبلیغاتی وسیع اعتیاد را یک بیماری معرفی کرد که باید درمان شود.
این تعریف که از پیوند پزشکی و عصبشناسی سر بیرون آورد، براساس این یافته ساخته شده که مغز بر اثر اعتیاد تغییر میکند. براساس این تعریف ابزارهای ایجاد بازتوانی معتادان در سراسر جهان گسترش یافت؛ برنامههایی 12مرحلهای که سیاستمداران و سیاستگذاران صنعت درمان اعتیاد روی آن توافق دارند، اما آیا این تعریف درست است
مشاهدات زیادی در سرتاسر جهان درباره اعتیاد صورت گرفته و بحثهای متفاوتی نیز انجام شده است. عدهای با باور به اینکه اعتیاد یاد گرفتن الگوهای فکری و حرکتی و تکرار آنهاست، الگوهای فراموشی یادگیری را پیشنهاد کردهاند. همه قبول دارند که اعتیاد، مغز و کارکرد آن را تغییر میدهد اما درباره ماهیت این تغییر بحث است.
برخی بر این باورند که این تغییرات فیزیکی مختص به حالت اعتیاد نیست بلکه زبان یک ارگان زنده تغییرپذیر در بیان احساسات قوی و الگوهای تکرارپذیر است؛ رفتاری که عینا بهصورت مشابه در مغز فردی که به عشق گرفتار شده نیز انجام میشود.
این رفتار در مغز کسانی که درحال چاق شدن هستند، قماربازان یا کسانی که مدام سرشان در گوشی است نیز دیده میشود. آنهایی که سرشان مدام در کتاب است، مدام درس میخوانند و برای ساختن چیزی وسواس دارند نیز رفتاری مشابه در مغزشان رخ میدهد.
اعتیاد در رفتارهای مثبت و منفی به شکلی یکسان رخ میدهد. هر نوع اعتیادی را میتوان یک نگرش یا مفهومسازی شخصی قلمداد کرد که رشد میکند و با تجربه متبلور میشود و اغلب ریشه در مشکلات دوران کودکی و نوجوانی دارد. درواقع اعتیاد در برخی حالات واقعا شبیه به یک بیماری است اما این فقط نیمی از داستان است. کلیشه «اعتیاد یک بیماری است»، یک معامله خوب برای کاهش نفرت از معتادان، ایجاد همدردی با آنها و شعاری است در خدمت جمعیت مبلغ تا راهکاری برای این معضل پیدا شود.
در واقع این شعار به حدی همهگیر شده است که پیروی نکردن از آن را معادل توهین به معتادان یا بیاهمیت جلوه دادن این مسئله تلقی میکنند. بسیاری از داستانهای اعتیاد قلب را به درد میآورند و شعار اعتیاد یک بیماری است، هماهنگی بسیار خوبی در همدردی با این داستانها دارد اما توجه کنیم که تعریف غلط به جوابهای غلط میانجامد.
حالا سؤال اساسی برای نگاه به معضل اعتیاد این است: «چطور میتوانیم بگوییم معتادان نمیتوانند عادت خود را ترک کنند، وقتی نمونههای بسیاری سرانجام به این هدف رسیدهاند؟»
برخی از کسانی که موفق به ترک شدهاند از برچسب «اعتیاد بیماری است» استقبال کردهاند، چراکه این تعریف برایشان مثل چراغ روشنی است که نشان میدهد چقدر ساده میشود بر این بیماری غلبه کرد، اما در عوض برای عده بیشتری این شعار تبدیل بهدلیلی منطقی برای ناتوانی میشود. رها کردن بیشتر خود و نگاه کردن به اعتیاد بهعنوان مانعی که نمیتوانند از آن عبور کنند، بدون آنکه دست خودشان باشد؛ انگار که ویروسی بدن آنها را دربرگرفته است.
خیلی از معتادان از عنوان بیمار متنفرند. آنها ملتمسانه میگویند بیمار نیستند و بیماری ندارند. آنها نیاز دارند محیطها و رفتارهای جدید را ببینند. چیزهای جدید را یاد بگیرند و مهارتهای جدید پیش روی آنها قرار بگیرد.
تعداد زیادی از مطالعات جدید نشان دادهاند که اعتقاد به مفهوم بیماری، احتمال عود آن را افزایش میدهد. این نباید نتایجی تعجبآور باشد اگر به کارکرد سایر بیماریهای مزمن نگاه کنید که چقدر سخت میشود با آنها مبارزه کرد و چقدر ساده احتمال بازگشتشان وجود دارد. با اینکه همگی آگاهی داریم که اعتیاد از بسیاری جهات شبیه به یک بیماری است اما خیلی جنبههای دیگری نیز وجود دارد که آن را از یک بیماری جدا میکند. شاید بهترین کار این است که از برچسب زدن دست برداریم و توجه بیشتری به بهترین راهحلهای غلبه برآن داشته باشیم.