پایگاه آمریکایی فیلادلفیا اینکوایرر (Philadelphia Inquirer) در گزارشی به انعکاس تجارب یک آمریکایی از سفر به ایران پرداخته است.

در این گزارش از قول گردشگر آمریکایی می‌خوانیم:

من سال‌ها راجع به تاریخ غنی ایران مطالعه می‌کردم و مشتاق دیدن شگفتی‌های آن بودم، اما وقتی به دوستانم می‌گفتم که قصد سفر به ایران را دارم، آن‌ها فکر می‌کردند که من دیوانه‌ام! زیرا معتقد بودند ایران امن نیست و مردمش با آمریکایی‌ها دشمنی دارند. اما چنین چیزی حقیقت نداشت. من به ایران سفر کردم و استقبال دوستانه مردم حاکی از زیبایی‌های فرهنگ فارسی بود.  

 

سفر 11 روزه خود به ایران را از شهر باستانی "پرسپولیس" آغاز کردم که قدمتی سه هزار ساله دارد. با وجود آنکه این شهر در سال 331 قبل از میلاد مسیح توسط اسکندر کبیر غارت و تخریب شده، اما برخی از ساختارهای اصلی آن را احیا کرده‌اند. پرسپولیس در لیست میراث جهانی یونسکو قرار دارد و مهمترین جاذبه گردشگری ایران است، اما بازدید از این بنای تاریخی تنها یکی از لذت‌هایی بود که من در ایران تجربه کردم.

 

من در مجموع به 10 شهر ایران سفر کردم؛ توری که از شیراز در جنوب این کشور آغاز و به تهران در شمال ختم شد. آب و هوای اکثر نقاط در ماه آوریل [بهار] نسبتا عالی بود و گردشگری را لذت بخش می‌کرد؛ اما مشکلاتی مانند عدم امکان استفاده از کارت‌های اعتباری و دلار آمریکا نیز وجود داشت که بهرحال توانستم خودم را با آن وفق دهم.

 

شهرهای مورد علاقه من یزد و اصفهان بودند. شهر یزد با جمعیت پانصد هزار نفری در نزدیکی کویر مرکزی ایران، یکی از قدیمی‌ترین شهرهای جهان است. گشت و گذار در کوچه‌های باریک و جالبی که خانه‌هایی با قدمت دو هزار ساله را در خود جای داده بودند، بسیار جذاب است.

اصفهان نیز با بلوارهایی سه لاینه، باغ‌ها و ساختمان‌های زیبای اسلامی از جمله بزرگترین مسجد ایران، بسیار باشکوه بود.

 

برجسته‌ترین جاذبه‌های این سفر برای من، مساجد، بازارها و مردم بودند. همه شهرها دست‌کم یک بازار بزرگ داشتند که به نظر می‌رسید انسان می‌تواند برای همیشه در این بازارهای سرپوشیده قدم بزند؛ بازارهایی با مغازه‌هایی در دو سو که تقریبا همه چیز در آن‌ها عرضه می‌شد. این بازارها در واقع نسخه ایرانی مراکز خرید آمریکایی است، البته بدون پارکینگ‌های بی‌پایانی که فضا را هدر بدهد.

 

مساجد ایران با معماری زیبا و فضای داخلی خیره کننده، من را متحیر کرده بودند. به هر مسجدی که می‌توانستم سر زدم. مسجد مورد علاقه من [شاه] چراغ شیراز با مناره‌های سرطلایی و دیواره‌های درونی شیشه‌کاری شده‌اش بود.

 

اما مردم ایران؛ بسیاری با زبان انگلیسی آشنا بودند و گفتگو با آمریکایی‌ها و ژست گرفتن برای عکس با ما را دوست داشتند. تا آنجا که می‌توانستم با بسیاری از آن‌ها عکس گرفتم. سه مورد از برخوردهای من با ایرانی ها، درک من نسبت به آن‌ها را ارتقا داد:

 

- یک روز عصر وقتی سرگردان به دنبال یک کنیسه محلی در اصفهان قدم می‌زدم، مردی با زبان انگلیسی پرسید که آیا می‌تواند به من کمک کند؟ وقتی مقصدم را به او گفتم، همراهی‌ام کرد تا به ساختمانی ساده رسیدیم. او زنگ زد و به زبان فارسی توضیح داد که من مشتاق هستم داخل را ببینم. به لطف همراهی او توانستم داخل شوم و با خیال راحت عکس‌های زیادی بگیرم.

 

- یک شب در تهران شارژ باطری دوربینم در حال اتمام بود و شارژرم را همراه نبرده بودم. مردی که انگلیسی صحبت می‌کرد، در یک دوربین فروشی به من گفت که با شارژر مغازه‌اش دوربین مرا شارژ خواهد کرد؛ ما بیست دقیقه گپ زدیم و دوربین من بدون آنکه هزینه‌ای بپردازم شارژ شد.

 

- هنگام بازگشت از ایران نیز راننده هتل که مرا به فرودگاه تهران رساند، پس از پیاده کردن من، ماشین خود را پارک کرد و کمک کرد تا چمدان‌هایم را به داخل حمل کنم و حتی تا قسمت امنیتی فرودگاه با من همراهی کرد.

 

سفر به ایران یکی از لذت‌بخش‌ترین تجربه‌های من در میان تمامی سفرهایم بود.