عطریانفر از رقیب روحانی در انتخابات ۹۶ رونمایی کرد!

محمد عطریانفر عضو ارشد حزب کارگزاران سازندگی روز یکشنبه ۹۵/۵/۴ گفت و گویی با روزنامه آرمان انجام داده است که در ادامه می خوانید:

شما از جمله نخستین افرادی بودید که ریاست لاریجانی را بر مجلس بیشتر به مصلحت کشور می‌دانستید. آیا شرایطی را پیش بینی می‌کردید که عدم موفقیت عارف در رقابت با لاریجانی در نهایت بر انسجام درونی اصلاح‌طلبان در مجلس تاثیر بگذارد و اصلاح‌طلبان نتوانند صندلی‌های کلیدی مجلس را به دست بگیرند و نمایش کارآمدی از خود نشان بدهند؟

درعرصه سیاست ورزی باید به واقعیت‌ها توجه کرد و برای اهداف بلندمدت برنامه‌ریزی کرد. یکی از عوارض ناهنجار سیاست ورزی این است که با به دست آوردن اندک قدرتی دچار «مطلق گرایی» شویم. اصلاح‌طلبان پس از موفقیت در انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۹۲ و پیروزی آقای روحانی احساس کردند به دلیل اینکه قوه مجریه را در اختیار دارند می‌توانند در انتخابات مجلس نیز به پیروزی مطلق دست پیدا کنند. اصلاح‌طلبان این نکته را فراموش کرده بودند که سنخ انتخابات ریاست‌جمهوری با انتخابات مجلس به صورت ذاتی با هم تفاوت دارد و نمی‌توان با همان استراتژی۹۲ در انتخابات۹۴ به پیروزی مطلق رسید. انتخابات ریاست‌جمهوری دارای حوزه انتخابیه واحد و ملی است. این در حالی است که در انتخابات مجلس حوزه‌های متکثر و متنوعی وجود دارد و به همین دلیل بسیاری از عوامل ناخواسته از جمله مناسبات محلی، مطالبات قومی و شناخت مستقیم غیرحزبی در سرنوشت انتخابات تاثیرگذار است. اصلاح‌طلبان برای رسیدن به اهداف خود که همانا به دست آوردن اکثریت مجلس دهم بود دایره گفتمانی خود را وسعت دادند و تلاش کردند با تمام گروه‌ها و افرادی که از رویکرد اصلاح‌طلبی حمایت می‌کنند، ائتلاف کنند. نکته دیگر اینکه اتفاقات ناهنجار و تندروی‌هایی که در مجلس نهم صورت گرفته بود، سبب شد که یک طیف معتدل و معقول در جریان اصولگرایی در مقابل تندروهای داخلی این جریان شکل بگیرد. از سوی دیگر ردصلاحیت‌های گسترده اصلاح‌طلبان در انتخابات هفتم اسفند توسط شورای نگهبان باعث شد که اصلاح‌طلبان به فکر استفاده از ظرفیت متعادل به وجود آمده در جریان اصولگرایی بیفتند. در نتیجه یک ائتلاف ناخواسته و نانوشته بین اصلاح‌طلبان و اصولگرایان معتدل شکل گرفت. همه این اتفاقات نیز برای این رخ داد که افراطیون به اهداف خود دست پیدا نکنند و موفق نشوند دوباره وارد مجلس شورای اسلامی شوند. جریان‌های سیاسی همواره با دو رویکرد متفاوت«موازنه مثبت» یا «موازنه منفی» به بزنگاه‌های سیاسی وارد می‌شوند. در انتخابات هفتم اسفند به دلایل اضطرار، جریان اصلاحات برای حضور قابل قبول با سازو کار «موازنه منفی» مواجه شده بود. در چنین شرایطی «موازنه منفی»برای جریان اصلاحات این بود که باید از هر ظرفیتی که اجازه ندهد تندروها به اهداف خود دست پیدا کنند، استفاده شود. این خود سهم موثری از پیروزی بود.«موازنه مثبت» به این معنا بود که جریان اصلاحات با استفاده از ظرفیت نیروی انسانی و امکاناتی که در اختیار دارد تلاش کند اکثریت مجلس را به صورت «ایجابی» به دست بگیرد و از مکانیسم ضرورت بهره‌گیری «سلبی» درمقوله انتخابات در برخورد با رقیب سیاسی خود خودداری کند. همان‌گونه که این اتفاق در مجلس ششم رخ داد. بدون شک شیوه‌ها و استراتژی‌ای که یک جریان سیاسی در «موازنه منفی» در پیش می‌گیرد با روش‌ها و راهبردهایی که در «موازنه مثبت» به کار می‌گیرد با هم متفاوت خواهد بود. اصلاح‌طلبان در انتخابات هفتم اسفند در رویکرد خود مبتنی بر استراتژی «موازنه منفی» به اهداف مرحله‌ای خود دست پیدا کردند و موفق شدند از حضور مجدد تندروها در مجلس دهم جلوگیری کنند. با این وجود نکته مهم این بود که اصلاح‌طلبان که قبل از انتخابات از روش سیاسی «موازنه منفی» برای حضور موثراستفاده کرده بودند، پس از انتخابات با برداشتی غیرواقع بینانه از رویکردی استفاده کردند که در گذشته در نظام فعال «موزانه مثبت» از آن استفاده می‌کردند. به نظر من با وجود اینکه آقای عارف از ظرفیت بالایی در راهبری فضای سیاسی ایران برخوردار است و نمادی از یک اصلاح‌طلب واقعی توانمند به شمار می‌رود، در شرایطی که اصلاح‌طلبان با رویکرد «موزانه منفی» وارد مجلس شده بودند، نمی‌توانست با استفاده از رویکرد «موازنه مثبت» در انتخابات ریاست مجلس به پیروزی برسد.

چرا اصلاح‌طلبان پس از انتخابات ریاست‌جمهوری سال۹۲ به صورت مطلق به دنبال به دست گرفتن مجلس بودند؟آیا این مساله نشان‌دهنده تناقضات درونی جریان اصلاحات است؟چرا اصلاح‌طلبان در شرایط کنونی به جای اینکه به فکر تدوین استراتژی‌های بلندمدت و تشکیل «اتاق فکر» باشند به دنبال استراتژی کوتاه‌مدت هستند؟

اصلاح‌طلبان این نکته را می‌پذیرند که در شرایط کنونی در اداره و تمشیت امور کشور حائز «دست برتر» و «موقعیت غالب» نیستند. در مقام استدلال که چرا اصلاح‌طلبان در شرایط کنونی موقعیت تضعیف شده‌ای دارند باید ریشه آن را در گذشته و زمانی مورد بررسی قرار داد که در فضای سیاسی، واجد موقعیت برتر بودند. امامتاسفانه به خاطر برخی تندروی‌ها فرصت سوزی کردند. بدون شک موقعیت تضعیف شده کنونی جریان اصلاحات به دلیل برخی حرکت‌های رادیکال و ناموجه اصلاح‌طلبان بود که پیش‌تر انجام دادند. جریان اصلاحات اگر از فرصت‌های تاریخی به دست آمده به صورت صحیح و منطقی استفاده می‌کرد روزبه روز فربه‌تر می‌شد. این در حالی است که برخی رفتارها اسیر قدرت طلبی شد و بهایی که ما امروز می‌پردازیم به دلیل همان فرصت سوزی گذشته است. با این وجود ما در عرصه سیاست ورزی به هیچ عنوان اجازه یاس و ناامیدی نداریم و همواره باید به آینده امیدوار باشیم. در شرایط کنونی وضعیت اصلاح‌طلبان نسبت به دوره احمدی‌نژاد بسیار بهتر شده است. در طول سه سالی که آقای روحانی به ریاست‌جمهوری رسیده‌اند جریان اصلاحات با آسیب‌شناسی رویکردهای گذشته خود روند معقول و متعادلی در پیش گرفته که می‌تواند نوید بخش روزهای خوبی برای این جریان باشد. نکته مهم اینکه ما باید از غرور، خودخواهی وسرمستی از قدرتی که به دست آمده اجتناب کنیم و اجازه ندهیم دوباره فرصت‌های به وجود آمده به راحتی از دست برود.

زیست اصلاح‌طلبان با اصولگرایان معتدل در یک جغرافیای مشترک در نهایت با بده و بستان سیاسی همراه نبود و اصولگرایانی که در لیست اصلاح‌طلبان قرار داشتند در نهایت راه خود را از جریان اصلاحات جدا کردند. این رویکرد چه پیامدهایی برای جریان اصلاحات به همراه خواهد داشت؟

اصلاح‌طلبان در فرایند برگزاری انتخابات با دو گروه همسو بودند؛ یک گروه کسانی بودند که عضو جریان اصلاحات نبودند اما از «حواریون» آقای روحانی به شمار می‌رفتند. گروه دیگر اما کسانی بودند که با اصلاح‌طلبان ائتلاف نانوشته‌ای منعقد کردند تا با یک پوشش مشترک مانع از حضور تندروهای سیاسی در مجلس دهم شوند. مساله مهم این بود که این ائتلاف اساسا برای قبل از انتخابات بود و هیچ صحبتی بین این گروه‌ها درباره پس از انتخابات صورت نگرفته بود. نکته دیگر اینکه ائتلاف با اصولگرایان معتدل براساس تشخیص یک طرفه اصلاح‌طلبان بوده و تنها اصلاح‌طلبان آغاز‌گر این ائتلاف بودند.

در نتیجه این ائتلاف براساس توافق دو جانبه و بلندمدتی صورت نگرفته بود. به عنوان مثال اصلاح‌طلبان هیچ گاه به آقای علی مطهری نگفتند که ما شما را در لیست اصلاح‌طلبان قرار می‌دهیم به شرط اینکه در آینده برای ما فلان کار را انجام بدهید. این اتفاق بین اصلاح‌طلبان و حامیان دولت حسن روحانی نیز به همین سیاق رخ داده است. چرا که حامیان آقای روحانی حاضر شدند در قلمرو اندیشه اصلاح‌طلبی حرکت نمایند و در مقطع انتخابات خود را در ساحت گفتمانی اصلاحات تعریف کنند. نکته مهم دیگر اینکه ما نباید ائتلاف بین اصلاح‌طلبان و اصولگرایان معتدل را تنها به انتخاب رئیس مجلس تنزل و تقلیل بدهیم.

برای مثال حمایت اصلاح‌طلبان از آقای علی لاریجانی در حوزه انتخابیه قم کاملا یکجانبه صورت گرفت و هیچ گونه مذاکره و مفاهمه‌ای در این زمینه با ایشان وجود نداشت. اصلاح‌طلبان قبل از انتخابات هیچ گاه در درون خود این مطالبه را مطرح نکردند که در صورتی که در انتخابات به پیروزی رسیدند چه انتظاری از اصولگرایان معتدل که با اصلاح‌طلبان در یک جبهه قرار داشتند خواهند داشت.

نکته دیگر اینکه برخی از تحلیل‌های مطرح شده در این زمینه به صورت خوش‌بینانه ارائه می‌شود. از جمله چگونه ممکن است افرادی مانند آقایان کاظم جلالی و بهروز نعتمی تنها با حضور در ائتلاف اصلاح‌طلبان دست از پیمان تاریخی و گفتمانی خود با علی لاریجانی بردارند و در انتخاب رئیس مجلس به پیشکسوت خود پشت و از آقای محمدرضا عارف حمایت کنند.

البته برخی از اصلاح‌طلبان عنوان می‌کنند به دلیل اینکه مردم در انتخابات هفتم اسفند به دنبال تغییر در ساختار مجلس بودند طبعا این تغییر باید ابتدا و به صورت نمادین درتغییر ریاست مجلس ظاهر شود و آقای محمد رضا عارف به عنوان سرلیست اصلاح‌طلبان تهران به ریاست مجلس دست پیدا می‌کرد. اگرچه این منطق و توقع، منطقی مشروع، مسموع و قابل دفاع بود اما می‌پرسیم اگر جناب آقای عارف به ریاست مجلس نیز دست پیدا می‌کردند که حتما واجد صلاحیت ریاست پارلمان بودند آیا یک اتفاق باشکوه و بلندمدت رخ داده بود؟شاید در کوتاه‌مدت این اتفاق باعث شادمانی اصلاح‌طلبان می‌شد. اما آیا می‌شد تمام طول چهارساله مجلس را با تضمین به پیروزی آقای عارف بر لاریجانی مطمئن بود؟ آیا اصلاح‌طلبان با ریاست عارف بر مجلس دهم می‌توانستند به اهداف بلندمدت خود در آینده دست پیدا کنند؟

به نظر می‌رسد پاسخگویی در این زمینه ساده نبوده و نیست و با توجه به ترکیب هویتی فراکسیون امید حداقل محل ابهام و تردید است. نخستین عارضه احتمالی این اتفاق این بود که یک ظرفیت ممتاز سیاسی و معتدل به نام علی لاریجانی از سوی دوستان قدیمی اصولگرای خود به ویژه افراطیون جبهه پایداری مورد طمع واقع می‌شد. در چنین شرایطی لاریجانی ریاست اقلیت نیرومند مجلس دهم را با هدف مقابله با سیاست‌های جریان اصلاحات به دست می‌گرفت و تا آنجا که در توان اصولگرایان قرار داشت در این تقابل پافشاری می‌کرد.

در نتیجه در سال دوم که قرار بود انتخابات رئیس مجلس دوباره برگزار شود جبهه تمام‌عیار و یکپارچه اصولگرایان صندلی ریاست را از زیرپای آقای عارف می‌کشید و تندرو‌ها اجازه نمی‌دادند دوران ریاست وی برای سال‌های بعد تکرار و ماندگار شود. شبیه‌ترین پیامد این مساله تصویر مشابه آقای حداد عادل بود که زمانی در درون اصولگرایان با لاریجانی بر سر ریاست مجلس رقابت داشت. در حالی که شخصیت اندیشمند و فرهیخته‌ای مانند آقای عارف متفاوت از حضور رقابت آمیز حدادعادل در پارلمان بود. نکته دیگر اینکه ما نمی‌توانیم پارلمان را به صورت جداگانه خارج از پازل قدرت تحلیل و تفسیر کنیم. پارلمان حلقه‌ای از حلقه‌های قدرت قانونی، قدرت اجتماعی و قدرت سیاسی و راهبردی در کشور است.

به همین دلیل بایدظرفیت آقای عارف را با ظرفیت آقای لاریجانی در نقش‌آفرینی در این حلقه‌های به هم متصل مورد بررسی قرار داد. به نظر من در شرایط کنونی از هر منظر گوناگون که به این مساله نگاه کنیم آقای لاریجانی از ظرفیت موثر و کارآمدتری نسبت به آقای عارف برای نقش آفرینی در این حلقه‌های به هم متصل برخوردار است. نکته دیگر اینکه اصلاح‌طلبان منتخب مجلس باید به صورت فاخر و فرهیخته‌ای در مجلس مدیریت می‌شدند تا فراکسیون امید دچار بی‌نظمی و بی‌قید وبندی احتمالی نمی‌شد. به نظر من نپذیرفتن ریاست مرکز پژوهش‌های مجلس توسط جناب آقای عارف مصلحت نبود و به ساحت تاثیرگذاری حرفه‌ای و پارلمانی اصلاح‌طلبان در مجلس خسارت وارد کرد.

یکی از رسانه‌های اصولگرا مدعی شده بین برخی از اعضای حزب کارگزاران سازندگی و به صورت بارز غلامحسین کرباسچی و حسین مرعشی اختلاف وجود دارد. شما این مساله را تایید می‌کنید؟آیا دستور حزبی صادر شده که اعضای حزب کارگزاران سازندگی با رسانه‌ها مصاحبه نکنند؟

احزاب مانند «پادگان» نیستند که رابطه «ژنرال» و«سرباز» درآنها حاکم باشد. در واقع ماهیت احزاب برخلاف این رویکرد است. حزب از مجموعه افرادی تشکیل شده که به دلیل مشابهت‌های فکری دور هم جمع شده تا ایده‌های خود را به صورت جمعی به هدف برسانند. با این وجود مشابهت‌های فکری به معنای نداشتن اختلاف سلیقه بین افراد یک حزب نیست و اعضای یک حزب می‌توانند در حین داشتن نقاط مشترک زیاد با هم اختلاف نظر نیز داشته باشند. کسی نمی‌تواند مدعی شود چهره‌های برجسته حزب کارگزاران سازندگی مانند آقای کرباسچی و آقای مرعشی باید دقیقا مواضع یکسانی در همه جزئیات داشته باشند. این سخن از اساس باطل است و پذیرفتنی نیست.

اتفاقا اختلاف سلیقه در یک حزب می‌تواند به پویایی و بالندگی آن کمک کند. نکته مهم در این زمینه این است که اگر اکثریت افراد یک حزب به یک تصمیم نهایی رسیدند باید از تصمیم فردی خود برای اعتلای تصمیم جمعی عدول کنند و تصمیم جمعی و نهایی حزب را بپذیرند و حمایت کنند. بنده در این زمینه مثالی می‌زنم؛ در گذشته اغلب اعضای حزب موتلفه اسلامی تنها از دیدگاه‌های مرحوم عسکر اولادی تبعیت می‌کردند و دیدگاه‌های ایشان به معنای دیدگاه‌های حزب موتلفه شناخته می‌شد. به همین دلیل تمثال تمام نمای حزب موتلفه در سیمای مرحوم عسکراولادی خلاصه می‌شد. نکته جالب اینکه هنگامی که مرحوم عسکر اولادی درباره اتفاقات سال۸۸ موضع متفاوتی نسبت به اعضای حزب موتلفه اسلامی اتخاذ کرد این موضع‌گیری به مذاق اعضای حزب موتلفه خوش نیامد و برخی از اعضا در مقام پاسخگویی به اظهارات مرحوم عسکراولادی برآمدند.

در چنین شرایطی بود که افکار عمومی متوجه شد که در حزب موتلفه اسلامی نیز تضارب آرا و اختلاف سلیقه می‌تواند وجود داشته باشد و اعضا می‌توانند مواضعی برخلاف مواضع آقای عسکراولادی اتخاذ کنند. افرادی که در حزب کارگزاران سازندگی حضور دارند اگر در یک موضوع خاص در اقلیت قرار گرفتند نباید دچار سرخوردگی و یاس شوند. در گذشته جناب آقای محمد هاشمی که از موسسان حزب کارگزاران سازندگی بودند و شخصیت قابل احترامی برای همه هستند در یک تصمیم‌گیری حزبی از تصمیم حزبی دیدگاهی متفاوت داشتند. اتفاقا بنده نیز درآن تصمیم‌گیری با آقای محمد هاشمی هم عقیده بودم.

با این وجود بنده معتقدم راه خروج از حزب را نباید پیش گرفت و باید تلاش کرد به مرور زمان دیدگاهی که در آن مقطع در اقلیت قرار داشت را برای اعضای دیگر حزب تبیین کرد تا در نهایت به دیدگاه اکثریت تبدیل شود. بنده از دیرباز با آقای کرباسچی آشنا بودم و صمیمیت و دوستی تاریخی و عمیقی بین ما وجود دارد. با این وجود امروز که به دیدگاه‌های اعضای حزب کارگزاران نگاه می‌کنم مشاهده می‌شود قرابت و نزدیکی معنوی و سیاسی که بین دیدگاه‌های آقای کرباسچی و آقای مرعشی در زمینه اداره حزب وجود دارد بسیار زیاد است، حتی بیش از آنچه که بین بنده و آقای کرباسچی وجود دارد. در نتیجه هیچ گسست و دو دستگی در حزب کارگزاران وجود ندارد و حزب به شرایط ایده آل از نظر تمرکز فکری وسیاسی به آینده‌ای روشن فکر می‌کند. در زمینه سوال شما مبنی بر اینکه آیا برای مصاحبه‌نکردن اعضای حزب دستور حزبی صادر شده یا خیر نیز باید عنوان کنم به هیچ عنوان چنین مساله ای در حزب مطرح نشده و همه اعضای حزب به مانند گذشته در مصاحبه با رسانه‌های گروهی هم برای اظهارنظر شخصی و هم طرح دیدگاه‌های حزبی آزاد هستند.

شما درگذشته درگفت‌وگو با روزنامه آرمان عنوان کردید اگر دادگاه احمدی‌نژاد تشکیل شود وی حاضر نخواهد بود برای پاسخگویی به دادگاه بیاید. اظهارات شما درباره احمدی‌نژاد و بقایی با واکنش وکیل مدافع آقای بقایی مواجه شده و ایشان عنوان کردند در صورت عدم ارائه مستندات لازم از شما شکایت خواهند کرد. موضع شما درباره سخنان وکیل آقای بقایی چیست؟

در عرصه سیاست ورزی باید به اصول اخلاقی در امر سیاست پایبند بود تا حقی از کسی ضایع نشود. هر فعال سیاسی با وجود اختلاف سلیقه‌ای که با رقیب خود دارد می‌تواند انتقاداتی را نسبت به اقدامات و برنامه‌های آن وارد کند، اما در این زمینه باید در چارچوب اصول اخلاقی حرکت کرد و اخلاقیات را زیرپا نگذارد. در این موضوع باید عرض کنم، روزنامه آرمان در گفت‌وگویی که با بنده داشت باعث شد که بنده دیدگاه‌های خود را در این زمینه مطرح کنم. در مقطعی که این گفت‌وگو صورت گرفت آقای بقایی در بازداشت به سر می‌بردند و فضای سیاسی کشور به شکلی بود که عملکرد دولت گذشته مورد انتقاد فعالان سیاسی قرار داشت و فضای رسانه‌های کشور بر اتهامات و شایعات مطرح شده در زمینه بازداشت آقای بقایی متمرکز بود. نکته قابل تامل هم در این زمینه این بود که پاسخ یا توضیح مناسبی نیز از سوی دولتمردان گذشته ارائه نشد و هیچ گونه شفاف‌سازی و ارائه گزارش واقعیتی صورت نگرفت. در چنین شرایطی بنده در پاسخ به روزنامه آرمان به سه نکته در این زمینه اشاره کرد؛ نکته اول به دل‌نگرانی‌های اطرافیان آقای بقایی دلالت داشت؛ اگرچه به صورت مستقیم نیز تعریضی نسبت به ایشان صورت نگرفته بود.

نکته دوم به عمق ارتباط و صمیمیت آقای بقایی با آقای احمدی‌نژاد و نسبت فاعلی ایشان نسبت به اتهام وارد شده مربوط بود. به دلیل اینکه بازداشت آقای بقایی به صورت ناگهانی صورت گرفته بود باور عمومی این بود که شاید اقدام اتهامی آقای بقایی براساس دستور مقام مافوق صورت گرفته است. نکته سوم نیز به تحلیل پیامدهای برگزاری محکمه دادگاه مربوط می‌شد که بنده در این زمینه عنوان کرده بودم اگر دادگاه به صورت علنی مطرح شود عوارض به وجود آمده در این دادگاه آقای احمدی‌نژاد را از ادامه فعالیت سیاسی باز خواهد داشت.

به هر حال از بازداشت آقای بقایی و مصاحبه بنده حدود یک سال گذشته وایشان نیز پس از هفت ماه با قرار کفالت آزاد شدند. از سوی دیگر شیوه آزادی با ضمانتی از جنس کفالت نشان می‌دهد که اتهامات وارد شده به ایشان در اندازه و ابعاد فضای تند رسانه‌ای علیه ایشان در سال۹۴ نبوده است. بنده نیز تلاش کردم از طریق وکیل محترم ایشان اطلاعات بیشتری از جزئیات پرونده کسب کنم. در نهایت نیز به این نتیجه رسیدم که اتهام وارده، مستقل از دستور مقام مافوق بوده است که با احتیاط از سوی اینجانب به ایشان نسبت داده شده بود. بنده به خوبی به روحیات افراد بازداشت شده و عوارض ناشی از این نوع بازداشت‌ها به ویژه روی خانواده‌های شخص بازداشت شده آگاهی دارم و دغدغه‌ها و نگرانی‌ها را درک خوب می‌کنم. از سوی دیگر اعتقاد دارم نباید به خاطر یک مصاحبه مطبوعاتی حقی از هر کسی ضایع شود. به همین دلیل لازم می‌دانم به صورت آشکارا از رنجش به وجود آمده عذرخواهی کنم. امیدوارم این دلجویی مرهمی برتلخ کامی آقای بقایی باشد. کسانی که از نزدیک با اخلاقیات و روحیات من آشنا هستند به خوبی به این نکته آگاهی دارند که بنده هیچ گاه به تضییع حقوق و رنجش خاطر افراد رضایت نداشته‌ام.

در شرایط کنونی مهم‌ترین سوال برای افکار عمومی جامعه این است که مهم‌ترین رقیب آقای روحانی در انتخابات ریاست‌جمهوری سال۹۶ چه کسی است. به نظر شما چه کسی رقیب اصلی آقای روحانی است و اصولگرایان با چه استراتژی وارد عرصه انتخابات می‌شوند؟

مایه دلنگرانی است که تا آستانه انتخابات ریاست‌جمهوری که مهم‌ترین فراز تصمیم‌گیری برای سرنوشت یک کشور است جامعه تکلیفش مشخص نباشد و هنوز کاندیداهای خود را نشناخته باشد. در این باره باید گفت این جامعه در روند توسعه سیاسی به بلوغ شایسته نرسیده است. در چنین فضایی جریان‌های سیاسی یا از معرفی گزینه جدید ناتوان هستند یا اینکه مجبور می‌شوند دست در انبار و توشه سیاسی خود کنند و از گزینه‌های قدیمی و تجربه شده ناموفق خود استفاده کنند. اصلاحات عنوان کرده تنها گزینه پیش رویش آقای روحانی است و تحت هر شرایطی از ایشان حمایت خواهد کرد. لذا اصلاح‌طلبان دست برتر را در انتخابات ریاست‌جمهوری‌خواهند داشت.

از سوی دیگر اصولگرایان هستند که با چالش جدی انتخاب نامزد مورد اجماع خود مواجه‌اند. ممکن است اصولگرایان درابتدا، فضا‌سازی کنند یا بازی سیاسی فریب رقیب را دنبال نمایند، اما در نهایت به نتیجه مطلوب نخواهند رسید. اصولگرایان نمی‌توانند از «یگنه دنیا» کاندیدای ریاست‌جمهوری وارد کنند و در نهایت مجبور خواهند شد از گزینه‌های قدیمی و البته ناموفق خود استفاده کنند. واقع بینانه می‌توان مدعی شد در «مدینه فاضله ای» که اصولگرایان برای خود ترسیم کرده‌اند شخصیت قدرقدرتی وجود ندارد که کسی او را نشناسد و هنگامی که نامزد شد کسی توانایی رقابت با وی را پیدا نخواهد کرد. اصولگرایان برای رقابت با آقای روحانی از منظر عقل سیاسی در نهایت باید به سراغ افرادی مانند آقایان علی اکبر ولایتی، علی لاریجانی، محمود احمدی‌نژاد، سعید جلیلی، محسن رضایی، محمدباقر قالیباف و محمدرضا باهنر بروند.

به شهادت همه سیاسیون شرایط امروز جامعه با سال۸۴ تفاوت‌های زیادی پیدا کرده و نمی‌توان انتظار داشت یک چهره درجه دو یا درجه سه مثل آقای احمدی‌نژاد به صحنه رقابت بیاید و به کاندیدای تمام عیار اصولگرایان تبدیل شود. از بین این افراد نیز تنها کسی که بالقوه توانایی رقابت با آقای روحانی را خواهد داشت آقای محمدرضا باهنر است. آقایان ولایتی و لاریجانی در شرایط کنونی به هیچ عنوان حاضر نیستند با آقای روحانی رقابت کند. کما اینکه آقای ولایتی در سال۸۴به احترام آیت‌ا... هاشمی وارد رقابت‌های انتخاباتی نشد و از رقابت‌های انتخابات ریاست‌جمهوری کناره‌گیری کرد. این وضعیت در سال۹۶ نیز برای آقایان ولایتی و لاریجانی نسبت به آقای روحانی وجود خواهد داشت. لذا از پیش معلوم است که این دو نفر رقیب نخواهند بود.

از سوی دیگر لاریجانی یک «پارلمانتاریست» تربیت شده و قابل توجه است که در سال‌های گذشته تجربه خوبی از حضور در مرکز قانون‌گذاری کسب کرده و به همین دلیل جابه‌جایی وی به قوه مجریه مورد قبول حامیان وی و همچنین حاکمیت سیاسی قرار نخواهد گرفت. گزینه سوم آقای محسن رضایی است که تاکنون دوبار در انتخابات ریاست‌جمهوری حضور داشته و در هر دو دوره نیز ناموفق بوده است. از سوی دیگر وی به تازگی ردای سیاست را از تن بیرون کرده و دوباره به کسوت نظامی‌گری روی آورده است. در نتیجه احتمال بازگشت وی به عرصه سیاسی بسیار پایین است و وی حاضر نیست چنین ریسکی را دوباره بپذیرد. گزینه چهارم آقای محمدباقر قالیباف است که در شرایط مشابه محسن رضایی قرار دارد. قالیباف یک بار در انتخابات ریاست‌جمهوری بر «آرای طرفداران حزبی» خود تکیه کرد و بار دیگر بر «آرای خاکستری» جامعه اتکا نمود. وی در هر دو بار نیز به موفقیت نرسید و نتوانست به اهداف خود دست پیدا کند. نکته دیگر اینکه مدیریت امروز ایشان در شهرداری تهران همچون توفیق دیروز وی قضاوت نمی‌شود و انتقاد زیادی به مدیریت وی در شهرداری تهران وجود دارد.

در نتیجه شانس وی برای پیروزی بر آقای روحانی بسیار ضعیف است. گزینه دیگر آقای جلیلی است که بنده معتقدم ایشان از نظر اخلاقی انسان محترم و بی‌حاشیه‌ای است اما در زمینه سیاسی و برای پذیرفتن پست خطیر ریاست‌جمهوری صلاحیت لازم را ندارد. آنگونه که قانون اساسی شرایط و صلاحیت‌هایی را پیش بینی کرده است. نکته دیگر اینکه ایشان چهره‌ای نجیب ولی از جنس آقای احمدی‌نژاد به شمار می‌رود. با این وجود جلیلی از نظر هوشی و تاکتیک مدیریتی از احمدی‌نژاد ضعیف‌تر است. به همین دلیل اگرچه آقای جلیلی می‌تواند طیف منتسب به رادیکال‌ها را در انتخابات نمایندگی کند اما نمی‌تواند نماینده تام وتمام طیف‌های اصولگرا باشد. لذا حضور ایشان با هدف رقابت جدی برای پیروزی از سوی قاطبه اصولگرایان منتفی به نظر می‌رسد.

تنها گزینه پیش روی اصولگرایان که تاکنون شانس خود را در انتخابات ریاست‌جمهوری نیازموده محمدرضا باهنر است. این در حالی است که باهنر از هوش سیاسی، رفتار حزبی، اعتماد به نفس لازم ومشی اعتدالی مناسبی برخودار است و سابقه طولانی او در کار حزبی و همچنین در مجلس شورای اسلامی به او جرات حضور می‌دهد. اگرچه خود ایشان در حال حاضر ابراز آمادگی ننموده است و چه بسا خود را برای رقابت انتخاباتی سال۱۴۰۰به تمرین واداشته است. به همین دلیل به نظر می‌رسد جریان اصولگرا ممکن است سرمایه‌گذاری انتخاباتی خود را روی آقای باهنر تا سال۱۴۰۰ تعلیق نماید.

چرا که پیروزی او در سال۱۴۰۰نزد اصولگرایان و شخص وی محتمل‌تر از رقابت نامطمئن این دوره در برابر آقای روحانی پیش‌بینی می‌شود. آخرین نکته اینکه به نظر می‌رسد اصولگرایان مجبورند در سال۹۶ چهره درجه دوم و تاحدی موجه را برای باخت در برابر آقای روحانی مطرح نمایند. اگرچه خود آقای باهنر در اظهارنظرهای اخیر خود حمایت احتمالی از آقای روحانی را از سوی اصولگرایان مطرح کرده است اما منطق سیاسی رقابت‌ها و پیشینه سیاسی حکم می‌کند که آنها نمی‌توانند بدون قید وشرط از آقای روحانی پشتیبانی کنند. از طرف مقابل آقای روحانی نیز کسی نیست که از سوی آنها شرط پذیر باشد.