و اشک من زمانی جاری شد که خستگی و تلاش و زحماتم نه با لوح و سکه و پول که با یک جمله جبران شد. جواد قارایی با عشق به ایران و ایرانی تلاش کرد. این جمله ی استاد عزیزم برایم بزرگترین هدیه بود. بانوی هنرمند استاد مرضیه برومند برای همه ی ما با ارزش و عزیز است. 
چه در سینما و چه در تلویزیون از کودک و دختر و پسر تا بزرگسال و کهنسال دوستش می دارند و همواره در تولیدات سینمایی یا تلویزیونی ثابت کرده اند که با خلوص عاشق ایران و ایرانی هستند و در زمینه ی فرهنگ و محیط زیست کشور نگاه ویژه ای داشته اند. 
اما از همه ی این خوبیها که بگذریم، ایشان را معلمی بزرگ و بسیار بسیار با معرفت می دانم در زمانه ای که معرفت گوهری کمیاب شده. آن شب، شبِ بزرگداشت و تقدیر از بزرگانِ هنر سینمای ایران همچون استاد جمشید مشایخی و به قول بهرام رادان همایون جانِ شجریان و دیگر بزرگان بود و اما من فکرش را هم نمی کردم معلمی که از کودکی تاکنون با فیلمها و سریالهای زیبای خود به من همواره درس زندگی آموخته است، قرار است این بار در سن سی و هفت سالگیِ من، به من درس معرفت و بزرگی بدهد. 
شاید ایشان و همچون ایشان نمی دانند که عمقِ کاری که کردند چقدر بود و چه تاثیری داشت اما من خوب می دانم. در زمانی که تولید ایرانگرد دو با تلاش و زحمات بسیار زیاد تمام شد از برخی مسیولین بی مهری کم ندیدم. دلم می سوخت اما سکوت اختیار کرده بودم و با خودم گفتم دو سال تلاش و خستگی و عشق و تحمل آنهمه سختی به باد رفت. بگذریم. 
اما در آن احوالِ تلخ، پس از نمایش ایرانگرد فقط یک چیز بود که حالم را جا آورد و امید را در من بیش از پیش جاری ساخت و آن مهر و عشقی بود که از مردم مهربان کشورم و همچون بانو مرضیه برومندها دریافت کردم. 

از همچون محمد درویش ها و احمدرضا درویشها. در روزهای آینده برایتان از آنها خواهم گفت و شمارا با این عزیزان بیشتر آشنا خواهم کرد. بانو مرضیه برومند، شما تا همیشه در قلب ایران و ایرانی جای دارید و برای من معلمِ بزرگِ معرفت و عشق هستید. با تمام وجود دوستت می دارم و وظیفه دانستم که اینجا هم مهرتان را سپاس گویم. آرزوی من برای شما سلامتی و آرامش است. شاگرد کوچک شما جواد قارایی. تابستان نودوپنج

 
 
هدیه مرضیه برومند به جواد قارایی مستند ساز جوان ایران/