به نقل از «دانشجو سلام»، هرسال با شروع ماه مهمانی خدا، جهادگران دانشجو نیز به مهمانی می روند، مهمانی از جنس محرومیت و چشیدن طعم فقر، امسال نیز باخبر شدیم بسیج دانشجویی استان گلستان 15 گروه از سفیران کار و تلاش را به مناطق محروم استان اعزام کرده است.
از اینرو سعی کردیم در این ایام مبارک، محروم ترین نقطه را سوژه گزارش خود قرار دهیم تا ما نیز بتوانیم به سهم خود جهت رفع محرومیت حتی یک مورد از مشکلات مردم قدم برداریم.
با خبر شدیم یازده مرد جهادگر با عنوان گروه عمرانی«شهید سعید قدس» از دانشگاه گنبد کاووس جهت نبرد با فقر و تنگدستی با کمترین امکانات و ناچیزترین پشتوانه مالی حتی شده با زور بازو و عرق جبین به زبان روزه سینه ستبر کرده و به یکی از محروم ترین مناطق استان سفر کرده اند.
روستای اسلام آباد درقسمت غرب بزرگترین زیارتگاه استان گلستان یعنی حرم مطهر امامزاده یحیی (ع) واقع شده است.قسمت شرق این محله به آرامگاه شهر خاموش متصل است و از شمال به جاده روستای قلندرآباد منتهی می شود.
در ابتدا با میلاد محمد قاسمی دانشجوی فقه و حقوق دانشگاه گنبد کاووس از سیستان و بلوچستان مسئول گروه جهادی شهید سعید قدس هم کلام شدیم و در این خصوص گفت: 230خانوار با 1050نفر جمعیت با دو پایگاه بسیج و یک مدرسه ابتدایی در اسلام آباد زندگی می کنند که در خودسه خانواده شهید و پنج خانواده جانباز و ایثار گر را جای داده است.
وی با تاکید بر اینکه از طریق یک خیر این روستا را شناسایی کردیم،تصریح کرد: بنده به شخصه برای دومین بار است که به اردوی جهادی آمده ام اما گروه شهید سعید قدس اولین گروه جهادی است که به روستای در حاشیه اما پرحاشیه اسلام آباد سفر کرده است.
مسئول گروه جهادی شهید سعید قدس با ابراز تاسف در خصوص جولان فقر و فحشاء در این روستا، یادآور شد: شب اول که به این روستا آمدیم با دیدن این همه تنگدستی، فقر آموزش و فرهنگ و مظلومیت مردم در جایی درست بیخ گوش دومین شهر مهم استان هر کدام از ما یک گوشه نشستیم و گریه کردیم.
محمد قاسمی در ادامه عنوان کرد: ما در این چند روز هرچه که شما فکر بکنید یکجا دیدیم، زنی که کارتن خواب بود، دختر نوجوانی که تزریق مواد می کرد،رواج فساد و فحشاء ،برپایی خانه های تیمی و مبادله و قاچاق مواد مخدر به صورت علنی به طوری که اکثراً خودروهای پلاک شهرستانی بخصوص از تهران و سایر استان ها در حال تردد در این روستا هستند.
وی در پاسخ به سوال ما در خصوص شغل مردم روستا افزود: 95 درصد مردم این روستا کارگر هستند و نه زمین کشاورزی و نه دامداری دارند و با ابراز تاسف اکثر مردم این روستا اعتیاد به مواد مخدر دارند.
مسئول گروه جهادی شهید سعید قدس با اشاره به وجود قومیت های مختلف در اسلام آّباد گفت: اکثر مردم روستا مهاجرانی از افغانستان، استان خراسان، ترکمن ، بلوچ و فارس هستند.
این افسر جنگ نرم تاکید کرد: مسئولین را به خدا قسم می دهم به فکر قشر آسیب پذیر جامعه باشند، بچه های این روستا با این وضعیت، هیچ آینده روشنی در انتظارشان نیست.
در ادامه گزارش با سرگروه اردوهای جهادی به داخل روستا رفتیم تا از نزدیک مشکلات لمس کنیم، درب اولین خانه را پیرزنی رنجور و قد خمیده باز کرد که به محض باز شدن در، آلونکی که با نایلون و پارچه در کنج حیاط درست شده بود نظرمان را جلب کرد و با اوج این فقر، دیش ماهواره داخل حیاط ما را شوکه کرد، با خوش آمد گویی پیرزن وارد یک اتاق کوچک و تاریک شدیم که سه نفر در آنجا بدون لوله کشی آب، برق، گاز و سرویس بهداشتی صبورانه و بدون توقعی از بنده خدا زندگی می کردند.
پدر این خانواده مردی حدودأ 55 ساله با موهای برفگون و تنی نزار بود که در ابتدا با سکوت معنادارش مواجه شدیم اما کم کم سفره دلش باز شد و با تمام تواضع و افتادگی قصه تلخ زندگیش را برای ما روایت کرد.
پدر این خانواده در جوار امامزاده یحیی بن زید (ع) دستفروشی می کند و به گفته او ممکن است در هفته یک انگشتر 25 هزار تومانی بفروشد که باید صرف خرج و مخارج خود ، همسرش ، دو دختر مطلقه و نوه هایش شود.
پدر از درد و رنج روزگار و شرمندگی اش نزد خانواده گفت و گلایه ای از مسئولینی که تاکنون حتی یکبار به خود زحمت نداده اند از سرمای فرح بخش تکنولوژی به جهنم کوچک این خانه سری بزنند نداشت، نه اینکه گلایه ای نبود، این مرد آنقدر متواضع بود که فقط از خداوند توقع داشت و معتقد بود گلایه از مسئولین آب در هاونگ کوفتن است چرا که این پدر اظهار می کرد: مسئولین فقط در هنگام انتخابات خبر ما را می گیرند.
او می گفت: من به خاطر رضایت مسئولین رأی نمی دهم بلکه بخاطر عزت کشورم و عشق به رهبرم در تمام انتخابات به پای صندوق رفته ام.
همانطور که خداحافظی می کردیم متوجه نوه این خانواده شدیم که خود را به آلونک نایلونی رساند و در آنجا دراز کشید، همانجایی که ما در بدو ورود به حیاط فکر کردیم انباری بیش نیست، اما فهمیدیم که تنها سرپناه دختر مطلقه خانواده به همراه دو فرزند 1 و 4 ساله اش است.
در ادامه سفیران کار و تلاش ما را به منزل یک مهاجر افغانی بردند که دارای 5 فرزند، 4 دختر و یک پسر بود، پسر خانواده برای کارگری به مرز اینچه برون رفته بود و مادر خانواده که اهل گنبد بود، در منزل حضور نداشت.
خدیجه، زلیخا، زینب و فاطمه دخترانی بودند که در اوج مظلومیت و غفلت خانواده قدرت تکلم نداشتند، ابتدا فکر کردیم کرو لال هستند اما آنان صدای ما را می شنیدند ، با ما صحبت می کردند، اما بدلیل عدم آموزش و تمرین ادای کلمات، گاهأ نمی توانستیم منظورشان را بفهمیم، این موضوع برای ما زمانی عجیب و دردناک تر شد که با دختران همکلام شدیم و دخترانی خونگرم، زیبا و صادق که محبت و ذات پاکشان از چشمان معصوم شان هویدا بود.
پدر این دختران گفت: من یک کارگر ساده هستم و بیشتر اوقات بیکارم، دختران من نیاز به گفتار درمانی داشتند اما شرمنده ام که از هزینه درمان آنان عاجز هستم!!
در مسیری که طی می کردیم تا به خانه بعدی برسیم از دور زنی با پای برهنه، در حالی که تعادلش را بخوبی نمی توانست حفظ کند به سمت ما می دوید، که محمدقاسمی او را به نام حمیده که کارتون خواب است معرفی کرد.
حمیده با مناعت طبع ما و دستانی گشوده ما را به خانه خود دعوت کرد، با او همراه شدیم وارد زمین خالی پر از خار و خاشاک شدیم، برایمان جالب بود که حمیده با پای برهنه روی آن راه می رفت. حمیده با اشاره به گوشه دیوار، یک تکه کارتون، چند بطری آب، یک تکه نان خشک و مقداری چوب را خانه خود می دید و شب ها آنجا می خوابید.
حمیده بی آزار آفتاب سوخته ما نه تنها از آفتاب سوخته بود بلکه از دست برخی مردم آزارهای محل خود نیز سوخته بود و داغش را که به ما نشان داد بر شانه می کشید ، دیدن این همه ظلم در دوره ای که همه دم از عدالت علی (ع) می زنند، قلب مان را به درد آورد، طوری که نفهمیدیم کی آسمان دلمان به باریدن گرفت.
حمیده از ابتدا بی خانمان و کارتون خواب نبود، او در 17 سال پیش صاحب خانه و زندگی، همسر و مادر پنج فرزند بوده است، اما همسر افغانی اش تمام دارایی های او را بالا کشید و بهمراه 5 فرزندش به افغانستان متواری شده است.
کم کم داشتیم از حمیده خداحافظی می کردیم که پسر بچه ای 9 ساله خم شد و یک جفت دمپایی آبی گلدار جلوی پای حمیده گذاشت.
مقصد پایانی این سفر پرحاشیه به خانه اجاره ای بی در و پیکر فاطمه بود، فاطمه زنی معلول حرکتی و گفتاری بود که مادر یک پسر جوان بود، فاطمه تنها در یک اتاق اجاره ای انتهای روستا زندگی می کرد که به محض ورود به اتاق احساس کردیم وارد کوره آجر پزی شده ایم.
فاطمه خانم نیز مانند بسیاری از اهالی تهیدست روستا سرویس بهداشتی نداشت و حتی از کمترین امکانات رفاهی محروم بود بطوری که شده حتی ماهها رنگ حمام را ندیده ، او با مقداری سنگ و کلوخ و ایرانیت شکسته یک دستشویی درست کرده بود.
در مسیر برگشت از روستا با یکی از معتمدین روستا برخورد کردیم که وی ضمن انتقاد از اینکه اقدام شایسته ای برای اسلام آباد از زمانی که دارای کد شناسایی شده صورت نگرفت است، متذکرشد:
برخی ارگان ها در روستا اقدام به برگزاری کارگاه آموزش اتوماسیون اداری کردند که تعجب همگان را بر انگیخت، کارگاه اتوماسیون اداری چه معنایی برای اهالی کارگر این روستا دارد یا کارگاه تعمیر موتور سواری چه دردی از درد مردم دوا می کند؟ ای کاش مسئولین نیاز سنجی کنند و سپس اقدام نمایند.
در پایان سفر جهادی از رضا ممشلی، مسئول دفتر بسیج دانشجویی گنبد کاووس در خصوص فعالیت اردوهای جهادی در اسلام آباد پرسیدیم که وی در پاسخ گفت: با توجه به اینکه تا سال 93 اسلام آباد دارای کد شناسایی نبود و جز شهرستان گنبد کاووس بود نمی توانستیم گروه اعزام کنیم اما نوروز سال 95 عزم خود را جهت اعزام دانشجویان به روستای اسلام آباد جزم کردیم که بدلیل عدم همکاری مسئولین و عدم روحیه جهادی برخی از آنان با اعزام جهادگران به این منطقه موافقت نشد.
ممشلی کارگاه تربیتی، برگزاری مسابقه نقاشی، پخش فیلم برای کودکان و اهدای جوایز و توزیع سبد کالا را از اقدامات بسیج دانشجویی گنبدکاووس در ایام ا.. دهه فجر و هفته بسیج ذکر کرد.
ممشلی خاطرنشان کرد: اقدام و عمل در کنار هم نمود پیدا می کند، با اعزام یک گروه جهادی اسلام آباد، آباد نمی شود، اقدام صرف فایده ای ندارد.
در جمع بندی گزارش با مهندس حمیدی فرماندار گنبدکاووس تماس گرفتیم و از خدماتی که فرمانداری به اسلام آباد ارائه داده است جویا شدیم که فرماندار این امر را به خانم اعظم پاکدل، مشاور جوان خود واگذار کرد که وی در این خصوص گفت: اسلام آباد بدلیل عدم شماره شناسایی کشوری از امکانات مختلف محروم بود اما از مهرماه 1393 اسلام آّباد به روستای قلندر آباد الحاق شد و کد شناسایی دریافت نمود.
پاکدل افزود: با پیگیرهای مجدانه فرماندار و برگزاری جلسات مختلف با دستگاههای اجرایی، کمیته هایی متشکل از دستگاههای اجرایی، معتمدین محل شکل گرفت.وظیفه دستگاهها مشخص شد و 3محور امنیت، خدمات زیربنایی و خدمات فرهنگی –اجتماعی در اولویت برنامه های آنان قرار گرفت.
وی تصریح کرد: در نخستین جلسه 23 مصوبه برای اسلام آباد در تاریخ 4 مردادماه 1394 تصویب شد و 23 دستگاه اجرایی درگیر مصوبات شدند .
پاکدل گفت: بخشداری و دهیاری اعتباری بالغ بر 20 میلیون تومان برای ایجاد پارک در اسلام آباد تخصیص داده اند که در مرحله مکان یابی قرار دارد.
مشاور جوان فرماندار گنبدکاووس در ادامه از اعلام آمادگی سپاه این شهرستان نیز جهت اعطای تسهیلات اقتصاد مقاومتی، تخصیص 100 میلیون اعتبار برای ایجاد حسینیه فرهنگی و مبارزه با مواد مخدر خبر داد.
وی به برخی اقدامات اجرایی از سوی ارگان های مختلف در اسلام آباد اشاره کرد که ساخت خانه بهداشت در بهمن 94، برگزاری 35 کارگاه آموزشی اعم از کارگاه پرورش قارچ، رایانه کودکان، خیاطی، طرح مادرانه، بصیرت افزایی اجتماعی، کمک های اولیه و ... از جمله فعالیت هاست.
پاکدل از ایجاد مهدکودک رایگان در روستا، آسفالت خیابان ها و ایجاد پایگاه سلامت اجتماعی خبر داد.
کلام آخر باید گفت: مسئولین نه تنها این مشکلات را نمی بینند حتی برخی دغدغه هم ندارند، دولتمردان ما شب واریز یارانه را مصیبت عظما می دانند اما از کنار حقوق های میلیونی خیلی راحت و با ژست اپوزسیونی می گذرند، ما قضاوت را برعهده مخاطبین می گذاریم اما براستی در کشوری مسلمان همچون ایران، چه می شود که دیگر صدای سوختن و شکستن عده ای بی خانمان و زجر کشیده به گوش برخی مسئولین نمی رسد؟!!