گروه اجتماعی- در یک سال اخیر یعنی درست از 30خرداد 94 قصه تلخ خودکشی های دانش آموزی در کشور کلید خورده و تا 18 خرداد95 دقیقا 18 دانش آموز جان خود را از دست داده اند.
به گزارش افکارنیوز، 18 کودک و نوجوانی که می توانستند دوران شادی را تجربه کرده و به مدارج بالا دست یابند و فردای این مرز و بوم را بسازند اما متاسفانه به دلایل مختلف رفتن را به ماندن ترجیح دادند و از جانشان گذشتند.
میانگین سنی این کودکان نوجوانان بین 10 تا 18 سال بود و درست در سنی قرار داشتند که نیازمند گرفتن خدمات مشاوره ای مناسب از سوی اولیای مدارس خود بودند که بدانند شکست و یاس و ناامیدی در تمام مراحل زندگی وجود دارد و باید مقاوم بود تا بتوان مشکلات را تاب آورد.
18 دختر و پسر نوجوان که با اندکی توجه می توانستند زنده باشند و از زندگی لذت ببرند اما در سایه بی توجهی ها اکنون زیر خروارها خاک قرار دارند.
ترس از کم آوردن نمره و مردودی، قبول نشدن در کنکور، ترس از سرزنش شدن، ترس از تنبیه از سوی والدین و معلمان، اختلافات خانوادگی و ... از جمله دلایلی است که این نوجوانان را در بحرانی ترین مقطع سنی و دوره بلوغ وادار ساخته تا به زندگی خود پایان دهند.
اما سووال اساسی این است که در این سال ها چرا مسوولان مدارس نتوانسته اند رابطه دوسویه حاکی از اعتماد بین خود و دانش آموزان به وجود آورند تا این عزیزان به سلامت از بحرانی ترین مقطع زندگی عبور کنند؟
چرا کسی به خانواده ها آموزش نداده تا در مواجهه با نوجوان عاصی از همه چیز، چه رفتاری داشته باشند و چگونه او را با کمترین آسیب مهار کنند؟
چرا نهادهای فرهنگی و آموزشی کشور از نسل نوجوان و جوان غافل شده اند و او را به حال خود رها کرده اند و در صورت بروز مشکل تنها به کنترل و رفتارهای بازدارنده بسنده می کنند، آیا آموزشی داده اند که اکنون انتظار رفتار صحیح و مناسب دارند؟
هزاران پرسش دیگر وجود دارد که هیچ یک نمی تواند پاسخ قانع کننده به نوجوان در حال گذر از بحران دوره بلوغ بدهد اما هنگامی که فاجعه ای رخ می دهد فقط برای چند روز همه ناراحت و مغموم می شوند و تا وقوع بحرانی دیگر ماجرا را به وادی فراموشی می سپارند بدون این که چاره ای بیاندیشند.