زمستان سال 58 در آستانه برگزاری اولین انتخابات ریاست جمهوری بیماری قلبی بر امام راحل عارض شد و شبانه ایشان را از قم به تهران انتقال دادند و در بیمارستان قلب در خیابان ولیعصر(عج) تهران بستری شد. پس از دو ماه بهبود پیدا کرد و پزشکان صلاح ندیدند که امام دوباره در قم اقامت کند و تأکید نمودند که در اطراف بیمارستان قلب منزلی برای امام گرفته شود و علاوه بر آن به تشخیص پزشکان الزاماً می بایست در شمال تهران که از هوای مناسب برخوردار است سکونت داشته باشند، همراهان امام راحل پس از تحقیق و تفحص موفق به تهیه منزلی مناسب در اطراف بیمارستان نشدند. در نتیجه در خیابان دربند جایی به دست آوردند و تجهیز کردند ولی امام راحل از بدو ورود آنجا را مناسب ندیدند. یکی از اشکالات عبارت بود از اینکه هنگامی که مردم برای ملاقات می‌آمدند دیدار امام با مردم بسیار فاصله داشت و علاوه بر آن وضعیت ساختمان به گونه ای بود که با روحیه امام جور نبود، لذا مکرر بر تغییر محل سکونت اصرار تأکید می‌ورزیدند و پس از مدتی تهدید کردند که «اگر برایم منزل مناسبی پیدا نکنید، به قم می روم.»

 

حجت الاسلام والمسلمین سیدمهدی امام جمارانی در مصاحبه ای در این رابطه اظهار داشته است که «یک روز حاج احمد آقا آمده بودند منزل ما که برویم جای مناسبی برای سکونت امام پیدا کنیم. جایی پیدا نشد. ظهر در منزل ما ناهار می‌خوردیم که به حاج احمدآقا گفتم: اگر منزل ما به دردتان بخورد، این دو منزل کوچک اخوی و همشیره مان را با حسینیه یکی می‌کنیم تا بتواند خواسته‌های ایشان را برآورده سازد.»

 

حاج احمدآقا برآوردی کردند و گفتند: «خوب است، منتها باید خانم بپسندند.» خانم [امام راحل] همان روز عصر تشریف آوردند و آنجا را دیدند و با اینکه خیلی مطلوبشان نبود، به خاطر امام پذیرفتند. حسینیه در جداگانه‌ای داشت و آن در را فقط به خاطر امام باز کردند. سه چهار روز در حسینیه بنایی داشتیم، چون ساختمان هنوز تکمیل نبود. قرار شد کارها زودتر پیش برود. این تعمیرات جزئی چهار روز طول کشید. وقتی امام متوجه شدند که این تعمیرات لازم بود، راضی شدند و چهار روز مهلت دادند. بعد از چهار روز تشریف آوردند و گفتند: «منزل مناسب ما اینجاست.»

 

امام به مدت 7 الی 8 سال در جماران سکونت گزیدند و در این مدت هیچگاه از منزل بیرون نیامدند و حتی یک مسافرت نرفتند. تا اینکه در 14 خرداد 1368 به ملکوت اعلی پیوستند.

 

با انتخاب آیت الله سید علی خامنه ای به عنوان رهبر انقلاب این مسئله مطرح بود که ایشان در کجا مستقر شوند. یک پیشنهاد برای مقر رهبری جماران بود. آیت الله خامنه‌ای به احترام امام و خانواده‌ی رهبر درگذشته نپذیرفت.

 

اردوگاه باهنر آموزش و پرورش در شمال شهر پیشنهاد دیگری بود اما رهبری گفت هم می‌خواهد در مرکز شهر باشد و هم نمی‌خواهد اردوگاه دانش آموزان را بگیرد.

 

*نفرات اولیه‌ی بیت

 

 

احمدآقا پیشنهاد کرد ناطق نوری و عبدالله نوری به دفتر رهبری بروند و ریاست دفتر را به عهده بگیرند. می‌گفت:«هر دو نوری هستند. یکی نور اصفهان و یکی نور مازندران و به نوعی از دو جناح موجود هستند و کسی حرف نمی‌زند»(3) اما گویا رهبری به دنبال فردی غیرجناحی می‌گشت. آقای محمدی گلپایگانی را که در عقیدتی سیاسی ارتش و غیر جناحی بود انتخاب کردند.

 

 

گروه مشاوری هم از آقایان ناطق نوری، باهنر، خاتمی، موسوی خوئینی‌ها و هاشمی رفسنجانی در ابتدا تشکیل شد که جلسات هفتگی داشتند و به رهبری مشاوره می‌دادند که به تدریج با شکل گرفتن تشکیلات رهبری نقش گروه مشاور کمرنگ‌تر شد. (4) محسن رفیق‌دوست هم از همان ابتدا نزد رهبری رفت و امور ساخت و ساز بیت رهبری را به عهده گرفت.

 

 

*مکان برای برپایی بیت رهبری

 

 

رهبری همچنان در ساختمان ریاست جمهوری مستقر بود و دیدارهای او در همان جا انجام می‌گرفت. پس از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری، رهبری باید محل استقرارش را به رئیس جمهور جدید می‌سپرد.

 

 

محسن رفیق دوست می‌گوید نزدیکی محل ریاست جمهوری ملکی متعلق به خانواده‌ی نظام مافی بود. آقا مرا خواستند و گفتند: «این جا را به قیمت مناسبی که صاحبش راضی باشد بخرید تا ما به آنجا برویم.»

 

 

ملک خانواده‌ی نظام مافی را خریدند؛ ملکی که چهار ساختمان داشت. یکی از آنها را که سالن بزرگی داشت برای سکونت رهبری در نظر گرفتند.

 

 

رفیق دوست می‌گوید در و دیوار ساختمان‌ها آرم‌ها و گچبری‌های خاصی داشت که دیدارهای رهبری آنجا انجام می‌شد و یک روز حسین شیخ‌الاسلام گفت که اینها آرم‌های فراماسونری است و ما آنها را کندیم.

 

در کنار ساختمانی که رهبری مستقر بود زمین بزرگی شبیه ورزشگاه و زمین بازی بود که حسینه‌ای به نام امام خمینی در آنجا ساختند و بعد از آن دیدارهای رهبری در آنجا انجام می‌شد.

 

*تشکیل بازرسی بیت رهبری

 

رهبری نامه‌ای برای ناطق نوری فرستاد که در آن نوشته بودند: «بر اساس گزارشی که رسیده دو نفر را بازداشت کرده اند که پس از دستگیری اذیت شده اند و به اینها فشار آمده است. گزارشی که به دست من رسیده است خدا کند درست نباشد و اگر چنین باشد وای بر حال من در آخرت. از شما می‌خواهم بررسی کنید و فصل به فصل که پیش می‌روید به ما گزارش کنید.» در ادامه نامه نوشته بود: «خدا کند این گونه که اینها می‌گویند درست نباشد، والا وای بر من. وای بر ما، اگر این درست باشد. اگر این ظلم‌ها در کشور شود در قیامت چه پاسخی خواهیم داشت.»

 

ناطق نوری: من تیمی را انتخاب کردم، رسیدگی کردم و گزارش درست بود. کسانی که خلاف قانون عمل کرده بودند بازداشت، محاکمه، تعزیر و از دستگاه مربوطه اخراج شدند. بعد از این ماجرا که برکات بسیار خوبی داشت، ایشان محبت کردند و حکمی به من دادند برای تشکیل یک دفتر کوچک. قید کوچک در این حکم جالب بود.

 

ایشان فرمودند: « از آنجا که اینجا آخرین ملجا مردم است و اگر به من تظلمی شد بتوانم رسیدگی کنم، شما دفتری تشکیل دهید که بتوان رسیدگی کرد.» پس از پایان رسیدگی به همین شکایت بود که رهبری به ناطق نوری حکم ریاست بازرسی دفتر رهبری را داد.