حالا علی کریمی برای خودش مردی شده جا افتاده و سرد و گرم چشیده.اثری از روزهای طغیان زده در او دیده نمی شود.
آرامش در نگاهش هست و دیگر لحظاتی که چشم هایش داشت از حدقه بیرون می زد خبری نیست.
در سکوت و آرامش کارش را می کند.
بی سر و صدا به تمرین تیم محبوبش می رود و از پرسپولیس حمایت می کند.
در آغوش مربی قرار می گیرد که امروز،محبوبیتش بر محبوبیت کی روش سایه انداخته است.
با او دیدار می کند و بوسه های فراوان نثار می شود،بی توجه به آنچه در گذشته رخ داد.
سرکه چرخاندی 10 سال از روزی گذشت که یاغی آن روز،وقتی تعویض شد بر ساک کنار زمین لگدی وارد کرد.
مقابل چشم همانی که امروز او را در آغوش گرفت.
زمان،خاطره ها را می روبد،چه بد،چه خوب!