داریوش سجادی همکار سابق نشریات اصلاحطلب با انتشار این تحلیل نوشت: دولت تدبیر و امید برخلاف تظاهر و ادعایش نشان داده به همان اندازه که فاقد درک سیاسی و فهم استراتژیک از ماهیت دیپلماسی آمریکا در مذاکرات اتمی بود و بیمبالاتانه همه مقدرات کشور را به فرجام مذاکرات اتمی گره زد و آن را بیمحابا در تریبونهای عمومی نیز فریاد زد و از آن طریق به رسواترین شکل ممکن نقاط آسیبپذیرخود را به آمریکاییها نشان داد.
اکنون و در فردای برجام نیز با هویدا شدن شرارت آمریکاییها در ناکارآمد کردن برجام از طریق بیوقعی به بسترهای لازمالاصلاح و لازمالاجرا در مسیر عملیاتی شدن برجام مشخص شد پایوران دولت از درک و فهم بازی زیرکانه آمریکاییها در پسابرجام نیز عاجز ماندهاند.
این در حالی است که واشنگتن با موفقیت در حال مدیریت بحران در ایران با اهرم همین برجامیاند که به نقطه امید و فلاح و رستگاری دولت مبدل شده. وقتی هر عقل سلیمی میپذیرد وفق بدیهیترین منهیات دنیای سیاست نباید از دولت متخاصمی در اندازه آمریکا تعهد و همیاری توقع کرد.
وی با اشاره به سخنان عجیب یک دیپلمات ارشد ایرانی در شورای روابط خارجی آمریکا مینویسد: وقتی یک دیپلمات ایرانی در اوج مذاکرات به طرف مقابل گرآ میدهد که، اگر به ما پوئن ندهید تندروها در ایران به قدرت بازخواهند گشت(!) چنین اتفاقی را باید به عنوان یک شاهکار سیاسی از مجموعه بیمبالاتیهای شاخص در نظام بینالملل ثبت کرد. لذا بر روال «ولیالله سیف» که معتقد است ثمره برجام برای ایران «تقریبا هیچ» است! ثمره همین برجام از جوار بیحذفی سیاستمداران دولت تدبیر و امیدبرای طرف آمریکایی تقریبا «همهچیز» را محقق کرده!
وقتی یک دیپلمات نامدبرانه به دولت متخاصم چگونگی به شکست کشاندن و ایجاد بحران در ایران را گرآ میدهد و بارها و به تناوب در مصاحبهها و کنفرانسهای خبری و نشستهای دیپلماتیک بر این نکته ابرام میورزد که اگر برجام شکست بخورد و اگر آمریکاییها به ما (دولت تدبیر و امید) امتیاز ندهند؛ تندروها برمیگردند(!) آیا در چنین فرآیندی و برآیندی باید از دولت متخاصم توقع داشت این پاس شیرین و طلایی را بیوقعی کند؟
سجادی ادامه میدهد: این فرجام برجامی است که طرف ایرانی را از منتهیالیه جوزدگی به این باور رسانده بود که آمریکاییها در مواجهه با مسئله ایران قائل به ربطاند و برای ایشان یک جناح دلبری و جناح دیگر بدسگالی میکند! برخی تعاملگرایان مدعی تدبیر و امید مسرورانه قیاس بنفس کرده که آمریکاییان نیز مانند ایشان مبتلا به شیدایی و شوریدگی و شیفتگی به امثال سیدمحمد خاتمی و منزجر و متنفر و مشمئز از امثال احمدینژادند. این در حالی است که در تحلیل نهایی و در محور مختصات سیاسی آمریکا تفاوتی بین «محمد» و «محمود» نیست و اساسا هر ایرانی در محور مختصات سیاسی آمریکا بر اساس «نفر در واحد رعیت» محاسبه میشود.
تعاملگرایان وهماندیشانه غافل از این واقعیت عریاناند که منافع ملی آمریکا بیرون از منافع ملی ایران تعریف شده و برخلاف باور دولت تدبیر و امید واشنگتن چندان در تکلف شیدایی یک جناح و مساعدت به ایشان بر علیه جناح مقابل به منظور پاسداشت منافع ملی ایران نیست.
به قول و اعتراف صریح و با تاخیر «کاندولیزا رایس» وزیر خارجه پیشین ایالات متحده و برخلاف خوشبینی ظریف که در مصاحبه با نیویورکر اظهار داشت «ما امیدوار بودیم که تعاملی بیشتر با آمریکا در این موضوع (هستهای) بیاعتمادی را کاهش دهد» کاندولیزا رایس وزیر خارجه اسبق آمریکا میگوید: «ایران همیشه تاریخ برای آمریکا و آمریکایی کشوری غیرقابل اعتماد بوده است، و هرگونه تلاشی که در جهت تغییر این استراتژی انجام شده، نتوانسته این بیاعتمادی را اصلاح کند؛ گرچه خود آمریکا نیز هرگز به دنبال اعتمادسازی نبوده است، چون در مراودات بینالمللی آمریکا، اعتماد به کشوری چون ایران معنا ندارد».
حاملان دولت تدبیر و امید نفهمیدند و نمیخواهند بفهمند که آمریکاییها اگر از میانه جناحهای سیاسی در ایران روی خوش به پراگماتیسمها نشان میدهند این از آن بابت نیست که میتوانند با این جناح بر سر تخاصمات به تفاهم برسند. اهتمام اصلی ایشان دلبری از یک جناح است تا از این طریق در منطقهای که سایز و قواره کشورها را کدخدا تعیین میکند(!) بتواند موجبات چالش و نزاع سیاسی در ایرانی که تن به اتوریته کدخدا نداده را با انتقال بحران به داخل، فراهم آورد.