یکی از نقدهای جدی سینمای ایران در چند ساله اخیر همین وضعیت پوشش حاضرین درجشنواره فیلم فجر و بی توجهی نسبت به ارزشهاست؛ ارزشهایی که در فیلم ها به اشکال مختلف سعی می شود از آن فاصله گرفته و یا ادای آن را دربیاورند. شاید بدترین مظهر دوری از ارزشها و آرمانهای نظام را بتوان در جشنواره فجر یا بهتر بگوییم فشن شوی فجر مشاهده کرد؛ جشنواره ای که هرسال بیشتر از قبل از آرمانهای انقلاب که ریشه و علت اصلی تاسیس آن در این تاریخ خاص بود دور می شود و به بهانه های مختلف از جمله جهانی شدن سعی می کند به یک مرغ مقلد بی چون چرا، مقابل سینمای غرب و جشنواره های پرزرق و برق آن تبدیل شود. بازیگرانی که از مدتها قبل به دنبال لباسها و آرایش های عجیب میگردند تا جلوی فلش دوربین ها خاص تر جلوه کنند و به اشکال مختلف دیده شوند! در حالی این بازیگران باید به واسطه هنرمندیشان در اثر ارائه شده در جشنواره بدرخشند نه در حواشی پر بحث آن.
در این میان رسانه های زرد میدان دار جشنواره آرمانگرای فجر شده اند و حاضر هستند برای بالا بردن تیراژشان دست به هر کاری بزنند حتی رسانه های به اصطلاح سیاسی نیز وارد میدان شده اند رسانه های وابسته به احزاب که برای جلب رای بیشتر، جشنواره را بهترین فرصت می دانند تا به اشکال مختلف از آن به نفع حزب و سیاسیون خود بهره برداری نمایند. اما ماجرای فرش قرمز چند سالی می شود که به تقلید از غرب وارد جشنواره فیلم فجر شده است، تا نمادی باشد از غربزدگی سینمای حال حاضر ایران، سینمایی که دغدغه اصلی بیشتر سازندگان فیلمهایش روابط دختر و پسری با چاشنی بازی با خط قرمزهای عرف و شرع است. وقتی به این سینما می نگرید می بینید که گاه هنجارشکنی ها و گاه دیوانه بازیهای برخی بازیگران که خود را مداوم جلوی اهالی رسانه روانی خطاب می کنند و... اینها نمک سینمای پرهزینه دولتی ما هستند؛
سینمایی که سالهاست به جای سازندگی و زندگی تبدیلی شده است به فضای شکست و ناامیدی و یاس و ترس، که هر بار با نامها و برندهای مختلف از فیلم هایش را رونمایی می کند تا آنجا که رهبر معظم انقلاب در دیدار با اهالی هنر به مناسبت روز ملی سینما داشتند درمورد سیاستگذاری های عرصه سینما مواردی همچون، انتقاد واقعی به جای نق زدن، نگاه امیدوارانه به آینده و پرهیز از سیاهبینی و یاس، نمایش چالش خیر و شر، تقویت روحیه مسئولیت شناسی مردم، مغلوب نشدن برابر جو سینمای غرب، بهرهگیری از قصه، داستان و فیلمنامه قوی، پرهیز از تناقض بین تصاویر و پیام های اثر هنری با هدف آن، استفاده از عبرت های تاریخی برای تبیین وقایع روز، زنده کردن ارزش های انقلاب اسلامی در ذهن مردم، نمایش عظمت و اهمیت وقوع انقلاب اسلامی، حفظ هویت دینی و ملی و انقلابی مردم در آثار سینمایی، آشنا کردن مردم با مطالبات واقعی شان از حکومت، انعکاس مفاهیم اجتماعی و مفاهیم انقلاب در را سیاستگذاری کلان سینما مورد تاکید قرار دادند.
اما وقتی نگاه می کنیم می بینیم که این سینما به جز زرق و برق و های وهوی های رسانه ای و ژستهای بازیگرانش چیز چندانی در چنته ندارد. رضا کیانیان بازیگر کارکشته و باتجربه سینما و تلویزیون کشورمان در نقد شرایط فعلی سینما می گوید:« تا زمانی که سینمای ما دولتی است تلاشی برای جذب مخاطب نمی شود فیلمسازها هم همیشه منتظر کمک دولت هستند تا فیلم دلخواهشان را بسازند؛ وقتی بودجه دولتی باشد برایشان مهم نیست که تماشاگر درسالن سینما باشد یا نه ...»
متأسفانه مشکل ما این است که سینمای دولتی با بودجه های دولتی اش سیاستگذاری و اجرای درستی را از خود نشان نمی دهد. بازیگرانی که به هر بهانه می خواهند غربی شوند مانند آنها زندگی کنند، بخورند، بپوشند، دیده شوند و جشن دورهمی بگیرند بدون اینکه به خاطر داشته باشند دستشان را در جیب ملت کرده اند و برای آنها ژست هنری می آیند. زمانی فیلم های ارائه شده در جشنواره فجر به لحاظ محتوا و مضمون حرفی بری گفتن داشتند مانند: آژانس شیشه ای حاتمی کیا، پرنده کوچک خوشبختی پوران درخشنده، هامون داریوش مهرجویی و.... ولی حالا بیشتر دلخوش به جشنواره های سیاسی خارجی هستند یا موضوعات اجتماعی کلیشه ای که هیچ خروجی قابل قبولی ندارد اما وقتی این سینما را با الگوی معیار آن یعنی هالیوود یا بهتر بگوییم سینمای غرب مقایسه می کنیم به نکته جالبی پی می بریم و آن این است که سینمای ایران که اکثر آثار آن ته نبوغشان کپی فیلم های غربی یا به قولی بومی سازی فیلمهای هالیوودی است! در همین کپی سازی ها هم دیالوگهای دهه چهل فیلمفارسی را تکرار می کنند. سازندگان این آثار علی الظاهر هنگام تماشای فیلم های غربی یک نکته مهم را از یاد برده اند نکته کلیدی که در اکثر فیلم های غربی می توان حس کرد و دید و آن این است که آنها با فیلمهایشان به خصوص فیلمهای برتر و شاخص، امید را به جامعه خودشان تزریق می کنند چنانچه در دهه های مختلف با توجه به اتفاقاتی که در جوامع غربی رخ داده است از روی فیلمها می توان فهمید که چگونه سعی کرده اند پمپاژ امید و تقویت روحیه برای مردم خود باشند.
درست است که وضعیت اقتصادی کشور چند سالی است مناسب نیست اما این نوع دیالوگها سابقه بیشتری در سینمای کشورمان دارند به نام بیان حقایق و واقعیت های اجتماع، بیشتر سعی در نهادینه کردن و بغرنج نشان دادن اوضاع کشور در ذهن و دیدگان مخاطبان دارند و جز اثری معکوس در جامعه به خصوص بین قشر جوان، ثمر دیگری ندارد؛ شاید منشا خیلی از آنها همان نگاه نهیلیستی و پوچ گرای صادق هدایت باشد نویسنده ای که بعد از چند بار خودکشی ناکام سرانجام به معشوقه خود مرگ رسید و ادبیات از لوث وجودش پاک شد اما گویا بعد از ادبیات حالا سینما گرفتار ویروس هدایت شده است.
حال سوال اینجاست، سینمای پرخرج و بزرگ دولتی که سر و اندامی نامتوازن دارد تا کی می خواهد در این مسیر حرکت کند؟! کاش این سینما در کنار همه ادا و اطوارهای تقلیدی از سینمای غرب، حداقل یک تقلید مثبت از غرب داشته باشد؟! سینمای غرب که هر چقدر هم معایب داشته باشد و ما نیز منکر آن نیستیم، ولی در نگاهی منصفانه برای مردم جامعه خودش امید را تزریق می کند. شاید انتظار اینکه سینمای ایران خودش باشد سنگین است. اما اگر قرار است این مرغ مقلد به تقلیدش ادامه بدهد بهتر است به جای قارقار، نواهای بهتری را بیاموزد و تکرار کند. سینمای ایران البته فیلم های خوب هم کم ندارد فیلمهایی که حتی در جهان توانستند تاثیرات مثبت خود را بگذارند. از آن جمله سینمای دفاع مقدس ماست و آثار شاخص کارگردانانی مثل رضا میر کریمی، مجید مجیدی، ابراهیم حاتمی کیا و حتی آثار مسعود ده نمکی که همه نوید تغییر و امید را به جامعه منتقل می کنند. نویدی که جامعه امروز ما بیش از هر چیز به آن نیازمند است و امیدواریم به واسطه این صنعت تصویری تاثیرگذار بسیار بیشتر و گسترده تری پیدا کند.