شرایط منطقه و دوران گذرا از نظم قدیم به نظم جدید باعث شده است که هرگونه رفتار بازیگران در این چارچوب و روند تبیین شود. اعدام شیخ نمر نیز علاوه بر ابعاد مختلفی که دارد در این چارچوب نیز میگنجد. روز شنبه 12 دیماه احکام اعدام "آیتالله النمر" و 47 نفر دیگر به اتهام تروریسم مدنظر آلسعود در 12 منطقه عربستان اجرا شد. رژیم سعودی با وجود اعتراضات فزاینده جهان اسلام به حکم اعدام این روحانی برجسته شیعی عربستانی، این روحانی مبارز را به اتهام واهی حمایت از تروریسم به شهادت رساند. بیانیه وزارت کشور عربستان "آیتالله نمر" را «مبلغ فتنه و تفرقه» خوانده است و این روحانی برجسته را که تنها برای احقاق حقوق مشروع شیعیان و رفع تبعیض و بیعدالتی در عربستان مبارزه میکرد، به تلاش برای برهم زدن امنیت و فتنه افکنی متهم کرده است. سخنگوی وزارت کشور عربستان در نشستی خبری در این مورد اعلام کرد که احکام اعدام اجرا شده در داخل زندانها صورت گرفته و برخی از احکام اعدام با شمشیر (گردن زدن) و برخی نیز با شلیک گلوله صورت گرفته است.
شناسه خبر:
۴۷۶۱۸۴
عواقب اعدام آیتالله نمر برای عربستان
پیامدهای اعدام آیتالله نمر در بعد منطقهای و کوتاهمدت از همان ساعات اولیهی اعلام اعدام وی در مناطق شیعهنشین عربستان شروع شده است. مردم شرق عربستان که از سیاستهای تبعیضآمیز آلسعود به ستوه آمدهاند، تاکنون در دهها تجمع اعتراضی علیه آلسعود موضعگیری کردهاند.
دادگاه جنایی عربستان در تاریخ 23 مهرماه حکم بدوی اعدام تعزیری "آیتالله نمر" را صادر کرد. شیخ نمر در تاریخ 23 آبان ماه اعتراضی کتبی در 50 صفحه تقدیم دادگاه جنایی عربستان کرده بود. پس از آنکه دادگاه استیناف هم این حکم را تأیید کرد، وزارت کشور پرونده وی را به دربار آلسعود فرستاد که در نهایت با امضای حکم اعدام وی از سوی "سلمان بن عبدالعزیز" شاه سعودی، این روحانی برجسته شیعی به شهادت رسید. [1]
اجرای این حکم اعدام میتواند در پازل بزرگتری تحلیل شود که مربوط به آینده منطقه است. نظام دوقطبی از پایان جنگ جهانی دوم تا پایان جنگ سرد در دهه 90 میلادی بر دنیا حاکم بود. در نظم دوقطبی شوروی و آمریکا بهعنوان دو قطبِ قدرت، مناطق جهان را به حوزه نفوذ تقسیم کرده بودند و بر حوزههای مختلف حاکم بودند. پس از فروپاشی شوروی نظم حاکم بر جهان نیز تغییر کرد و آمریکا بهعنوان تنها قطبِ موجود بر مناطق مختلف حاکم شد. از این دوره، در خاورمیانه نیز نظم مورد نظر آمریکا حاکم شد که مهمترین هدف راهبردی آن «تأمین امنیت اسرائیل» بود، چراکه آمریکا با رژیم صهیونیستی دارای منافع مشترک راهبردی است.
تحولات جهان عرب که از سال 2011 شروع شد یک ضربه سختی بر نظم آمریکایی حاکم بر منطقه وارد کرد. در این دوران بازیگران منطقهای بعد از مدتها به دنبال تغییر نظم حاکم و پیگیری نظم مورد نظر خود بودند. ایران بر «بیداری اسلامی» در منطقه تأکید کرد، ترکیه خواهان تشکیل محور اخوانی شد و عربستان نیز طالب حفظ وضع موجود و تداوم پادشاهیها در منطقه عربی بود، با این تغییر که برخی از مؤلفههای نظم موجود که برخلاف منافع عربستان بود مانند سوریه را به نفع خود تغییر دهد. از دوران جنگ سرد و فروپاشی نظام دوقطبی، مناطق و بازیگران منطقهای اهمیت ویژهای یافتند.
در شرایط کنونی در غرب آسیا بازیگران منطقهای در حال شکلدهی به نظم جدید هستند، نظمی که به نظر میرسد کشورهای فرامنطقهای چندان در آن وارد نشوند و تنها نقش مدیریت این نظم را به عهده بگیرند. در این میان کشورهایی مانند عربستان و ترکیه که مهمترین حامیان تروریستهای داعش و دیگر گروهها هستند به نظر میرسد به این نتیجه رسیدهاند که جایگاه کشورها در نظم جدید در میز مذاکره تعیین خواهد شد و مداخله منفی در منطقه نمیتواند آنها را بهعنوان بازیگران تأثیرگذار و تعیینکننده در نظم جدید معرفی کند. ایران اما در این نظم جدید جایگاهی «ویژه» دارد. آمریکا چندین دهه قدرت ایران در منطقه را انکار کرد اما در نهایت در بحران سوریه مجبور شد اذعان کند که حل بحرانهای منطقهای و تصمیمگیری در مورد منطقه بدون حضور ایران امکانپذیر نیست.
حمایت ایران از ملتها در سالهای گذشته، ایران را بهعنوان قدرتی که خواهان صلح و ثبات در منطقه است معرفی کرده. این امر باعث شده تا در شکلگیری نظم جدید، ایران قطبِ برتر باشد.[2] اما این قدرت روزافزون ایران باعث شده است برخی کشورهای بهویژه ترکیه و عربستان به دنبال رویارویی با ایران باشند و با اقدامات خود سعی در تضعیف محور مقاومت را داشته باشند. اعدام آیتالله نمر اوج این اقدامات است که بیشک نخواهد توانست اهداف عاملان آن را برآورده کند و پیامدهای زیادی برای آنها به همراه خواهد داشت.
دلایل اقدامات نامتوازن آلسعود
شاید بتوان یکی از سؤالات مهم در مورد رفتارهای اخیر عربستان را بهدلیل اقدامات غیرعقلانی و نامتوازن سعودیها در ماههای اخیر مرتبط دانست. سعودی شاید در یک سال گذشته بهاندازه یک دهه مرتکب اشتباهات راهبردی در عرصه منطقهای شدند. در واقع حاکم نبودن عقلانیت بر رفتار سعودیها، شکستهای پیدرپی در منطقه و جنگ قدرت را شاید بتوان سه دلیل اصلی این اشتباهات راهبردی دانست.
عدم حاکم بودن عقلانیت بر رفتار سعودیها
رفتار و اقدامات سعودیها از سال 1932 که عربستان سعودی توسط ملک عبدالعزیز بن سعود پایهگذاری شد همواره از مدار عقلانیت خارج بوده و تصمیمات بهصورت انفرادی و لحظهای اتخاذ شده است. اما با مرگ ملک عبدالله در سال گذشته روند خودمحوری و تصمیمات غیرعقلانی شتاب بیشتری گرفته است. هیئت حاکمه جدید عربستان که توسط ملک سلمان شاه جدید این کشور تعیین شده است بر مبنای تصفیه قدرت در چند ماه اول پادشاهی سلمان چینش شدهاند. اوج خودمحوری ملک سلمان زمانی بود که وی مقرن بن عبدالعزیز را مجبور به استعفا از ولیعهدی کرد تا بدینوسیله راه برای پسرش محمد بن سلمان بیتجربه هموار شود. ملک سلمان که از بیماری شدید آلزایمر رنج میبرد در مدت زمامداری خود نشان داده است که بههیچعنوان تصمیم گیر اصلی در خاندان سعودی نیست و این محمد بن سلمان است که در کشور حکمرانی میکند. اوج این مسئله در حمله عربستان به یمن در فروردین گذشته بود که هنوز این جنگ بینتیجه ادامه دارد و گویا نمیتوان پایانی برای آن متصور بود.
در این جنگ محمد بن سلمان بهصورت کاملاً فردی مرجع تصمیمگیری و اجرا بود. به همین دلیل بود که رهبر معظم انقلاب پس از شروع این جنگ به رفتار غیرعقلانی سعودی واکنش نشان داد. حضرت آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار جمعی از بانوان، شاعران و ذاکران اهلبیت علیهمالسلام اعلام کردند: ما با سعودیها در مسائل گوناگون سیاسی اختلافات متعددی داریم اما همیشه میگفتیم که آنها در سیاست خارجی متانت و وقار نشان میدهند، اما چند جوان بیتجربه امور آن کشور را در دست گرفته و دارند جنبه توحش را بر جنبه متانت و ظاهرسازی غلبه میدهند، که این کار قطعاً به ضررشان تمام خواهد شد.[3] (1394/01/20) در واقع در هر کشور زمانی که عقلای قوم از مدار قدرت خارج شوند و تصمیمات بهصورت فردی و بدون استفاده از خرد جمعی اتخاذ شود نباید انتظار نتیجهای جز سرنوشت کنونی آلسعود را داشت. همین تصمیمات غیرمنطقی باعث شده است که آلسعود بدون هیچگونه آیندهنگری و پیشبینی پیامدهای تصمیمات غیرمنطقی، اقدام به اعدام شیخ نمر کند امری که میتواند برای عربستان بسیار هزینه زا و حتی از جنبه هویتی نیز نوعی تهدید تلقی شود.
جنگ قدرت در خاندان سعودی
جنگ قدرت همواره در عربستان وجود داشته است. در واقع در تمامی نظامهایی که بر اساس سیستم پادشاهی و سلطنتی اداره میشود همواره بین شاهزادهها رقابتی برای کسب قدرت بیشتر وجود دارد. از زمان روی کار آمدن ملک سلمان جنگ قدرت در عربستان بسیار جدیتر و وسیعتر شده است. دلیل این امر نیز به انتقال قدرت از فرزندان ملک عبدالعزیز به نوادگان وی است. براساس وصیت مؤسس پادشاهی آلسعود قدرت باید از برادر به برادر برسد اما ملک سلمان با انتخاب محمد بن نایف بهعنوان ولیعهد و فرزندش محمد بن سلمان بهعنوان جانشین ولیعهد این وصیت را کنار گذاشت و دهها شاهزاده و نواده جوان را وارد کارزار رقابت برای قدرت نمود. اما در این بین رقابت اصلی در شرایط کنونی بین محمد بن نایف و محمد بن سلمان است. این رقابت باعث شده است که هرکدام از دو طرف به دنبال براندازی و یا حذف طرف مقابل باشند.
بنابراین محمد بن سلمان با اتخاذ برخی تصمیمات مانند حمله به یمن و طرح تشکیل ائتلاف ضد تروریسم به دنبال آن است تا در بین قبایل سعودی مقبولیت بیشتری به دست آورد و از سوی دیگر محمد بن نایف نیز طرحهای ویژه خود را در وزارت کشور اجرا میکند. این رقابت و جنگ قدرت باعث شده است که اقدامات سعودیها در برخی مواقع با یکدیگر تضاد داشته باشند. البته جنگ قدرت تنها مختص به این دو نیست و نارضایتیها در بین شاهزادههای دیگر نیز وجود دارد.
وضعیت کنونی برخلاف دورههای پیشین استعداد بیشتری برای بحرانی شدن در خود دارد. دلیل این امر را باید در دو عامل جستجو کرد. عامل اول انقضای منشور عبدالعزیز است. در این منشور قید شده بود تا زمانی که برادران پادشاه زنده هستند نباید قدرت به نوادگان یا شاهزادگان نسل سوم برسد. اما در اواخر زمامداری ملک عبدالله و بخصوص ملک سلمان این منشور نقض و ولیعهد و جانشین ولیعهد از نوادگان عبدالعزیز انتخاب شدند. این وضعیت باعث شده تا 11 برادر ملک سلمان عملاً و طبق وصیت سیاسی پدر نادیده گرفته شوند.
مشکل صرفاً نادیده گرفتن برادران پادشاه نیست که خود منبع نارضایتی است، بلکه مشکل بزرگتر فقدان یک سازوکار مشخص همچون این منشور برای انتقال قدرت در مقاطع بعدی است که هزینههای جنگ قدرت را تخفیف دهد. بخصوص زمانی که هیچ مکانیسم انتخاباتی و دموکراتیک برای چرخش نخبگان سیاسی وجود ندارد و این مسئله باعث میشود تا طیف وسیعی از شاهزادگان خود را شایسته قرار گرفتن در این پستها ببینند. عامل دوم هم نادیده گرفتن هیئت بیعت است که سال 2005 از سوی ملک عبدالله برای تعیین ولیعهد ایجاد شد و در واقع همان زمان نیز با انتخاب نایف و سپس سلمان بهعنوان ولیعهد از سوی ملک عبدالله و بدون مشورت با هیئت بیعت عملاً نقش تشریفاتی پیدا کرد تا مقطع کنونی که عملاً هیچ نقشی را نمیتوان برای آن متصور بود.[4] این جنگ قدرت و نارضایتیها باعث شده است تا هیچگونه مشورتی در اداره کشور و همچنین اتخاذ تصمیمات مهم انجام نگیرد و شاهزادههای مدعی قدرت به دنبال استفاده حداکثری از اشتباهات رقبا هستند.
شکستهای متوالی در منطقه
شاید بتوان مهمترین دلیل ضعف و تصمیمات غیرعقلانی در شرایط کنونی را به شکستهای آنها در عرصه منطقهای مرتبط دانست. عربستان در پنج سال گذشته به دنبال نوعی حسادت غیرمنطقی به جایگاه و نفوذ ایران تمام تلاش خود را در جهت سد نفوذ ایران به کار گرفته است. سعودیها با سرمایهگذاری بر روی سوریه در جهت ساقط کردن دولت این کشور اقدام به حمایت همهجانبه از تروریستها نمودند و در این مسیر دهها گروه را برای اعزام به سوریه تجهیز نمودند. عربستان در این مسیر به مدد پترودلارهای نفتی توانست از چندین جبهه نیرو، سلاح و مهمات به سوریه اعزام کند. اما پنج سال تلاش و هزینه به نتیجه دلخواه سعودیها ختم نشد و در نهایت علیرغم میل عربستان جامعه جهانی به این نتیجه رسید که بشار اسد رفتنی نیست و نمیتوان برای ملتی دیگر تصمیمگیری نمود. این اوج شکست سیاستهای منطقهای عربستان بود.
از سوی دیگر سعودیها که از ابتدای سال جاری به این نتیجه رسیده بودند که جبهه سوریه برای آنها تمامشدنی است و نباید امید چندانی به موفقیت در آن داشته باشند جبهه دیگری این بار در مرزهای جنوبی خود گشودند و از فروردینماه به یمن حمله کردند. با وجود آنکه حمله به یمن برقآسا و در مدت محدود پیشبینی شده بود اما با گذشت 9 ماه از این جنگ سعودیها به نتیجهای جز شکست و تهی شدن خزانه ارزی خود نرسیدهاند. این مسئله زمانی برای سعودی غامضتر شده است که یمنیها در چند هفته اخیر موشکهای بالستیک قاهر 1 را رونمایی و علیه مناطق جنوبی عربستان به کار گرفتهاند.
تاکنون چندین پایگاه سعودی و حتی مرکز ذخایر استراتژیک نفتی عربستان نیز مورد حمله قرار گرفته است و تنها در سه شلیک این موشکها بیش از 500 سعودی کشته شدند. این شکستها باعث شده است که سعودیها بهصورت مستمر برای فرار از شکستی به شکست دیگر و از اقدامی نسنجیده به حماقتی دیگر متوسل شوند. ازاینرو عربستان به دنبال آن است که از اعدام شیخ نمر بهعنوان مسئلهای در جهت انحراف افکار عمومی از شکستهای این کشور در منطقه استفاده کند.
پیامدهای اعدام شیخ نمر
اعدام رهبر شیعیان عربستان بدون شک دارای پیامدهای داخلی و خارجی مختلفی در دو مقطع کوتاهمدت و بلندمدت خواهد بود. در تاریخ هیچ کنشی بدون واکنش نمانده است و هر اقدام اشتباهی از سوی زمامداران حکومتی با تبعات و پیامدهای چندبرابری همراه بوده است.
داخلی
پیامدهای اعدام آیتالله نمر در بعد منطقهای و کوتاهمدت از همان ساعات اولیه اعلام اعدام وی در مناطق شیعهنشین عربستان شروع شده است. مردم شرق عربستان که از سیاستهای تبعیضآمیز آلسعود به ستوه آمدهاند تاکنون در دهها تجمع اعتراضی علیه آلسعود موضعگیری کردهاند. اعدام رهبر شیعیان عربستان میتواند همانند عاملی تسریعکننده در قیام مردمی علیه خاندان سعودی باشد و آلسعود را زودتر از تمام پیشبینیها با بحرانهای امنیتی عمیق مواجه کند.
شیعیان عربستان همواره تهدیدی امنیتی برای سعودیها به شمار رفتهاند. مجموع شیعیان عربستان که در شهرهای القطیف، ظهران، العوامیه، الاحساء و حاشیه مدینه ساکن هستند، حدود 16 درصد از جمعیت 24 میلیونی عربستان را تشکیل میدهند. این تعداد با زیدیها و همچنین اسماعیلیها و علویها در حدود 22 درصد از جمعیت کل عربستان را تشکیل میدهند. بنابراین از جمعیت 24 میلیونی عربستان، حدود 7 میلیون زیدی، علوی، اسماعیلی و شیعه هستند که رویهمرفته رقم بالایی است. منطقه «الشرقیه» در عربستان که شامل «القطیف و الاحساء» است مرکز اصلی شیعیان عربستان است. این منطقه بر اساس آمار سال 2010 میلادی بزرگترین منطقه عربستان بوده و بیشترین ذخایر نفت جهان نیز در همین منطقه واقع شده است.[5]
تاکنون شیعیان عربستان به مناسبتهای مختلف راهپیماییهایی علیه آلسعود برگزار کردهاند. دستگیری شیخ نمر در سال 2012 باعث شد حجم و گستره این اعتراض افزایش قابل توجهی داشته باشد. اکنون اعدام این روحانی عالیقدر میتواند تا شکافهای نیمه فعال در شرق عربستان و حتی استانهای جنوبی این کشور را فعال کند و آلسعود را از درون با بزرگترین تهدید دوران عمر خود مواجه کند. بدون شک پیامدهای شهادت رهبر شیعیان عربستان محدود به اعتراضها و راهپیماییهای صرفاً اعتراضی در زمان کوتاه نخواهد شد و ابعاد آن در بلندمدت بسیار گستردهتر خواهد بود.
منطقهای
اقدام نسنجیده عربستان بدون شک برای این کشور علاوه بر صحنه داخلی در عرصه منطقهای نیز بسیار هزینه زا خواهد بود. در شرایط کنونی که در سوریه کشورهای مختلف حتی امریکا که زمانی از تروریستها علیه سوریه حمایت میکرد نیز سعی دارند خود را میانهرو و علیه خشونت معرفی کنند تا بتوانند در مورد آینده سوریه بیشترین نقش را ایفا کنند. این مسئله از آنجا بسیار مهم است که بحران سوریه نقطه عطف نظم منطقهای جدید است و میزان و نوع نقش بازیگران در سوریه تا حدودی میتواند جایگاه بازیگران بهویژه بازیگران منطقهای را در نظم جدید مشخص کند. در این شرایط عربستان با ارتکاب این اقدام، بالاترین حدِ خشونت ممکن را از خود نشان داد و این میتواند حتی منجر به اخراج عربستان از جمع کشورهای عضو کنفرانس وین در مورد سوریه شود. عربستان و ترکیه که بازی را در سوریه باختهاند به دنبال نوعی از تلاشهای مداخلهگرانه در راهحل بحران سوریه هستند. نکتهای که باید به آن توجه داشت این است که اجرای حکم اعدام آیتالله نمر بلافاصله پس از بازگشت اردوغان از عربستان انجام شد و این میتواند به نوع تصمیمات و توافقهای دو طرف مرتبط باشد.
نتیجه
عربستان که از چند سال قبل به این نتیجه رسیده است که نظم حاکم در منطقه در حال تغییر است و ایران بهعنوان قدرتمندترین کشور در خلیجفارس در حال شکلدهی و تدوین این نظم است تمام تلاش خود را برای مقابله با حاکم شدن نظم دلخواه ایران در منطقه به کار گرفته است. یکی از اقدامات سعودیها در این مسیر، هدف قرار دادن متحدین ایران یا محور مقاومت بوده است. عربستان بر این تصور است که برای مقابله با ایران باید متحدین و پتانسیلهای بالقوه و بالفعل ایران در منطقه را هدف قرار دهد. این نوع برخورد و نگاه از نظر سعودیها میتواند نقش و جایگاه ایران در نظم جدید منطقهای که در آن بازیگران منطقهای بیشترین تأثیر را خواهند داشت کاهش دهد.
ازاینرو پس از هدف قرار دادن سوریه و یمن اکنون آیتالله نمر را بهعنوان ابزار دیگری در این راه برگزیده است. سعودیها یک نکته کلیدی را در تصمیمات و اقدامات خود فراموش کردهاند و آن این است که دوران پادشاهیها و حاکمیت یک خانواده بر یک کشور تمام شده است و مردمسالاری سرنوشت گریزناپذیر مردم خاورمیانه خواهد بود و مدل حکومتی پادشاهی چندین دهه است که کارایی خود را ازدست داده است. بنابراین هر نوع اقدامی از سوی سعودیها به این دلیل که توسط یک فرد اتخاذ میشود نمیتواند تصمیمی عقلانی و مفید باشد. نظم منطقهای از سال 2011 و شروع تحولات جهان عرب، در حال شکل گرفتن است و عربستان روزبهروز از تأثیرگذاری در این نظم فاصله میگیرد و در نظم جدید نمیتواند جزو کشورهای کانونی باشد و این کشور را باید کشوری حاشیه در نظم جدید دانست.
۰
منبع :
برهان