هنوز یادمان نرفته در دهه هفتاد زمانی که پرسپولیس وارد میدان می شد، تشخیص کاپیتان فقط از روی بازوبند ممکن بود و اگر کسی  از کاپیتان تیم اطلاع نداشت، شاید پاسخش برای سوال "کاپیتان پرسپولیس کیست؟" یازده جواب داشت.

 

چه دورانی بود! دورانی که پرسپولیس خودش یک پا تیم ملی بود. علی دایی، احمدرضا عابدزاده، مهدی مهدوی کیا، نادر محمدخانی، حمید استیلی، رضا شاهرودی و نام های بزرگ دیگر فوتبال آن دوره همگی در قالب تیمی به نام پرسپولیس به میدان می رفتند که نامش لزره بر اندام حریفان می انداخت.

 

 

این روزها خبری از آن دوران نیست! عشق به پیراهن قرمز و نام پرسپولیس را رقم قرارداد مشخص می کند! این روزها هم کاپیتان پرسپولیس بودن سخت است اما نه به دلیل آن دوران! این دوره پرسپولیس بزرگ ندارد، عابدزاده ندارد، دایی ندارد، مهدوی کیا ندارد و در یک کلام بزرگ ندارد! چه آسان است پرسپولیسی شدن! چه آسان است شماره یک شدن و چه آسان است یک شبه ستاره شدن!

 

کاش همان قدر که رقم های قرارداد برای بازیکنان امروزی مهم است، نام و قداست تیم هم برایشان مهم بود. سوشا جان حق با تو است، وارد حریمت خصوصی ات شده اند اما چرا حریمت به گونه ای بود که این اتفاق برایت رخ دهد! به شماره پشت پیراهت نگاهی بیانداز! ببین وارٍث چه کسانی شده ای؟ به والله مرور نام شان هم مقدس است. چه کردی که این گونه شد! این روزها تو را با این بزرگان مقایسه می کنند ولی به این فکر کرده ای که چه برای مقایسه شدنت با آیندگان گذاشته ای؟

 

 

تو را با گلی که با پیراهن فجر در شیراز به صبا و رضا حاج اسبویی زدی شناختیم، جوانی که قرار بود در فجر بازیکن پرور زیر نظر شاغلام راه بزرگان را پیش بگیرد. اما خیلی زود خودت را باختی، خیلی زود مسیرت منحرف شد. در پاس همدان هم بی حاشیه نبودی اما داستان از جایی شروع شد که به استیل آذین آمدی. هنوز یادمان نرفته چگونه نود دقیقه با وقت تلف کردن های بی مورد روی اعصاب هواداران بودی، هنوز یادمان نرفته آن کمر درد دروغینت را و چه خوب و سریع دست خدا با پای راست اشپیتیم جریمه ات کرد.

 

 

هنوز گریه هایت را فراموش نکرده ایم،  یادمان نرفته که چگونه در پایان بازی از علی دایی متنفر شده بودی و قرار بود تمام عکس هایش را از دیوار اتاقت بکنی. تو را در لباس نفت و فولاد هم دیدیم، آنجا هم کم حاشیه نبودی،  یادمان نرفته که در تونل ورزشگاه غدیر چگونه بر سر گزارشگر تلویزیونی داد و هوار کردی که داوری به ضررتان بوده است، بعید میدانم این ها را در فجر یاد گرفته باشی.

 

 

نمی دانیم چطور شد که به پرسپولیس دایی آمدی، مگر از او متنفر نبودی؟ حتما برای دل هواداران آمدی، آمدی تا دلشان را خون کنی؟ آمدی تا جای نیلسون آماده و محبوب را بگیری، چطورش را نمی دانیم و نفهمیدیم. هنوز یادمان نرفته که چه گلهایی از نفت مسجد سلیمان و تراکتورسازی در تهران خوردی، دلمان خیلی برای نیلسون تنگ شده بود آن روزها، تازه نمی گویم عابدزاده یا فنایی یا عزیز اصلی و قلیچ و ... همین نیلسون خودمان را می گویم.

 

خیلی خوب بود که جواب کری خوانی استقلالی ها را می دادی، دلمان خنک می شد، اما باور کن هر چیزی حدی دارد. در دربی برگشت سال گذشته جواب آبی ها را دادی اما نتیجه اش شد گلی که در نبودت از بیت سعید خوردیم، نتیجه اش شد سه امتیازی که مفت در اهواز پرید.

 

 

خبر داری چند بازی محروم بودی این فصل؟ البته که هنوز یادمان نرفته فصل گذشته یک تنه پرسپولیس را در جام حذفی بالا کشیدی، با پنالتی هایی که گرفتی و زدی. اما بازی با ملوان در جام حذفی امسال را یادت هست؟ محروم شدی و در اصفهان در نبودت سر پرسپولیس بریده شد. حاشیه کم نداشتی، اشتباه هم کم نکردی. پرسپولیسی ها به این جور گل خوردن ها عادت نداشتند اما حالا از هر توپی که روی دروازه می آید می ترسند. نکات فنی ات به کنار، حاشیه هایت را کجای دلمان بگذاریم؟

 

 

تو باید ستاره می شدی، باید همان دروازه بانی می شدی که الان از ماندت خوشحال می شدیم نه از رفتنت. باید دروازه بان اول تیم ملی می شدی. اما حالا کجایی؟ در زمین درفشی فر؟ یا ساختمان باشگاه؟ نه، خبر دار شدیم به اوین رفته ای. برای همین حواشی رنگارنگت که در نهایت فوتبالت را تحت تأثیر قرار داد. جای تو در اوین نیست، تو باید در چارچوب دروازه پرطرفدارترین تیم ایران و آسیا باشی. به جام جهانی 2018 فکر کنی نه به آزادی از بازداشتگاه و جلب رضایت شاکیان.