گروه اجتماعی، امروز بیماری های غیر واگیر از جمله بیماری های قلبی و عروقی، بیماری های تنفسی و آسم و نیز سرطان در صدر دلایل مرگ و میر در جهان از جمله ایران است به گونه ای که بنا به اعلام وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی 14 درصد مرگ و میرها در ایران به دلیل سرطان اتفاق می افتد این درحالی است که این آمار در جهان 12 درصد است.
به گزارش افکارخبر،یکی از مهم ترین دلایل شیوع این نوع بیماری ها در کلان شهر ها، آلودگی هوا است. به گونه ای که به گفته دکتر مسعود اسلامی دبیر انجمن آترو اسکلروز ایران آمار مرگ ناشی از آلودگی هوا در سال 1391 در تهران با سقوط هواپیمای مسافری در هر هفته برابری می کند؛ در این سال بین 2هزار و 400 تا 4 هزار و 800 نفر بر اثر آلودگی هوا فوت کرده اند.
در حالی که اثرات آلودگی هوا برای تمامی مسئولان و اکثریت قریب به اتفاق مردم آشکار است این سوال مطرح است که چه چیزی می تواند برای یک پدر و مادر دردناک تر از مرگ فرزند باشد؟ چه چیزی می تواند دردناک تر از مرگ عزیزانمان باشد؟ و در این میان چه چیزی می تواند دردناک تر از مرگی قابل پیشگیری باشد؟ مرگی که تک تک ما به عنوان افراد جامعه در آن دخیل بوده ایم؟
وضعیت آلودگی هوا تنها در تهران آن هم در سال 1391 با سقوط هواپیمای مسافربری در هفته برابری می کند اما هیج یک از ما شهروندان تا زمانی که طرح زوج و فرد به در منزلمان کشیده نشود، حاضر به استفاده از سیستم حمل و نقل عمومی حتی برای یک روز که هوا آلوده است نیستیم.
ذوق استفاده از خودرو تک سرنشین روزانه تعداد زیادی از هموطنان ما را به بیماری و مرگ می کشاند اما هیچ یک در جایگاه خود به نفع دیگری اندکی عقب نشینی نمی کنیم.
اگر نماینده مجلس هستیم لایحه هوای پاک را نمی بینیم و معاینه فنی را پنج ساله می کنیم تا هوای خودروسازها و نه هوای مردم را داشته باشیم. اگر از مسئولان وزارت بهداشت باشیم تمام تلاش خود را برای بودجه درمان صرف می کنیم، تنها آمار ارایه می کنیم و در بخش پیشگیری اندکی از مطالبات بودجه ای خود به نفع توسعه حمل و نقل عمومی در شهر ها کوتاه نمی آییم.
اگر از مسئولان سازمان محیط زیست هستیم پیش و بیش از هوای پاک، هوای آن دسته از مسائل زیست محیطی را داریم که رنگ و لعاب بهتری برایمان داشته باشد و در پیشبرد اهدافمان بهتر نقش آفرینی کند.
اگر شهرداری هستیم ترجیح می دهیم بزرگراه و پل بسازیم نه مترو و خودآگاه یا ناخودآگاه مردم را به استفاده از خودرو شخصی ترغیب کنیم، ترجیح می دهیم بلندمرتبه ها را رعناتر کنیم تا عدد بودجه سالانه مان درشت تر باشد نه این که شبکه های حمل و نقل عمومی را توسعه دهیم. ترجیح می دهیم بجای تشویق مردم به استفاده از این نوع شبکه ها و گوشزد کردن حقوق شهروندی شان در این حوزه، در آن دسته از مسائل فرهنگی هزینه کنیم که گستره قدرت طلبی مان را توجیه کند.
اگر کمیته اظطرار آلودگی هوا هستیم ثانیه ها را برای دستور « ایست، هوا آلوده است» می شماریم و در دقیقه نود و در شاخص های بالا حکم صادر می کنیم.
اگر خودروساز هستیم تنها سود خود را در نظر می گیریم و چشم بر جان مردم می بندیم. اگر وزارتخانه، سازمان، نهاد یا هر گوشه ای از این کشور هستیم ترجیح می دهیم در دوره فعالیت خود تعریف و تمجید دیگران را به هر بهایی بخریم، صنعتمان را سبز نکنیم و ذره ای از بودجه خود را به هوای داشتن هوایی پاک اختصاص ندهیم.
اگر شهروندیم در برابر تمام این مسائل چشم می بندیم، تنها در روزهای آلوده پس از اعلام مسئولان ذی ربط توقف کوتاهی می کنیم و دوباره روز بعد خودروها تک سرنشین است، اعتراضی در برابر تعداد کم واگن های مترو، خطوط معطل و نیمه تمام مترو، اتوبوس ها و مینی بوس های فرسوده، موتورسیکلت هایی که هشت برابر یک خودرو یورو دو آلودگی دارند، بنزین غیر استاندارد، سونامی سرطان و انواع بیماری های قلبی و تنفسی نداریم و اصلا گویا به این آلودگی ها خو کرده ایم.آنچنان که خود نیز به آن دامن می زنیم.
تمام تبصره ها و ماده ها، طرح ها و لایحه ها و قوانین در کاهش آلودگی هوا را حتی اگر از نوع بهترین آن داشته باشیم با این بی تفاوتی همگانی و بیمارگونه ای که بر شهر هایمان حاکم شده است راه به جایی نمی بریم. شخص بی تفات قانونی تصویب نمی کند، اگر تصویب کند بدون در نظر گرفتن تمام جوانب و در دقیقه نود تصویب می کند و هنگامی که دیگر قانون داریم، اجرا نمی شود و اگر اجرا شود کسی از آن تبعیت نمی کند.
غبار بی تفاوتی و بی اعتنایی روز به روز به آلودگی هوا دامن می زند و مسئولان در انتظار همراهی مردم و مردم در انتظار ایفای نقش پدری مسئولان هستند.
بی اعتنا نسبت به این که دولت، مجلس و شوراهای شهر و روستا از میان همین مردم انتخاب شده است و مردم بی تفاوت سیلی از مسئولان بی تفاوت را به دنبال دارد.
به نظر می رسد ریشه های آلودگی هوا در شهرها را باید در جامعه و با نگاهی جامعه شناسانه نگریست. نگاهی که این بی تفاوتی و مسخ شدگی را در نبود مفهوم « ما»، مشارکت اجتماعی، حضور داوطلبانه برای حل انواع معضلات و انواعی از مفاهیمی که سرمایه های اجتماعی این کشور را می سازد، جستجو می کند.