عواملی که نگذاشت فتنه عمق پیدا کند

مهدی محمدی طی یادداشتی در روزنامه وطن امروز نوشت: این نوشته، بخشی از یک فصل از کتابی است که درباره ابعاد مدیریت رهبر معظم انقلاب اسلامی بر فتنه 88 نوشته شده است. این فصل تلاش می‌کند توضیح دهد که راهبرد رهبر معظم انقلاب اسلامی در مدیریت فتنه 88 چگونه شکل گرفت و همچنین اندکی به این بحث می‌پردازد که ریشه‌های راهبردی- امنیتی خیابانی شدن مبارزه انتخاباتی در سال 88 چه بود. این نوشته به گونه‌ای ویرایش شده که به عنوان یک بحث مستقل قابل ارائه باشد. از خداوند متعال مسألت می‌کنم توفیق تکمیل این نوشته را در زمان مناسب فراهم کند.

***

اگر امروز در موقعیتی هستیم که می‌توان از زوال پدیده‌ای به نام فتنه 88 سخن گفت در واقع یک دلیل بیشتر ندارد و آن هم این است که این فتنه با استفاده از دقیق‌ترین و ظریف‌ترین شیوه‌های ممکن – که بسیاری از ابعاد آن ناگفته است- مدیریت شد. به دلیل وجود چند ویژگی بسیار مهم در فتنه 88، می‌توان استدلال کرد اگر این فتنه توسط یک مرکز مدیریتی خلاق، همه‌جانبه‌نگر، آگاه به جزئیات، بسیار هوشمند و البته متکی بر اصول و مبانی کاملا روشن دینی، مدیریت نمی‌شد، هیچ ضمانتی وجود نداشت که هر چه بیشتر عمق پیدا نکند، تا زمانی دراز تداوم نیابد و خسارات آن به نحوی غیرقابل پیشگیری و پیش‌بینی رشد نکند.

آن ویژگی‌ها، اجمالا چنین است:

1- نخست اینکه فتنه 88 یک فتنه عمیقا برنامه‌ریزی شده بود. جداگانه باید بحث کرد که کیفیت این برنامه‌ریزی چگونه بود و هویت برنامه‌ریزان پس صحنه داخلی و خارجی فتنه 88 چه بود، از چه زمانی کار خود را آغاز کردند، چه مراحل و مواقفی را برای کار خود در نظر گرفته بودند و هدف‌های نهایی آنها چه بود؟ اما این جزئیات تغییری در اصل این مساله ایجاد نمی‌کند که فتنه 88 امری کاملا برنامه‌ریزی شده بوده است. بخشی از این برنامه‌ریزی در داخل ایران و در نهانخانه احزاب و گروه‌های سیاسی و تشکل‌های ظاهرا اجتماعی مختلف انجام شد اما بخش مهم‌تری هم بود که کسانی در بیرون از ایران عهده‌دار آن بودند. هر دو دسته برنامه‌ریزان داخلی و خارجی بخشی از کار خود را قبل از انتخابات انجام دادند و بخشی دیگر را پس از انتخابات. مشاهده صحنه و تحلیل ابعاد و زوایای گوناگون آنچه رخ می‌داد، ماهیت برنامه‌ریزی شده و طراحی محور فتنه 88 ایجاب می‌کرد برای مهار آن نیز نوعی برنامه‌ریزی و فرآیند متمرکز مدیریتی شکل بگیرد. در این نوشته با تکیه بر مجموعه مستنداتی که در اختیار است و تا آنجا که مقدور بوده نشان خواهیم داد این فرآیند تقریبا به طور کامل حول محور رهنمودها، دیدگاه‌ها و در موارد مهمی دستورات، اقدامات و فرمایشات رهبر معظم انقلاب اسلامی شکل گرفت. اگر بخواهیم از یکی از تعبیرات رهبر معظم انقلاب اسلامی استفاده کنیم که فرموده‌اند «فتنه 88 یک رزمایش عظیم برای نظام جمهوری اسلامی بود» این تعبیر را اینگونه می‌توان ادامه داد که این رزمایش به سرعت بدل به یک عملیات واقعی شد و کارزاری عظیم خلق کرد که در آن پیچیده‌ترین تصمیم‌ها باید در کمترین زمان گرفته می‌شد.  بدون شک، اگر از همان روز نخست ماجرا، فرآیند مدیریت و مهار فتنه 88 از سوی رهبری آغاز نمی‌شد یا اگر توصیه‌های مدیریتی دیگران به جای دیدگاه‌های ایشان مبنای عمل قرار می‌گرفت، این فتنه سرنوشتی متفاوت پیدا می‌کرد.

2- ویژگی دوم فتنه 88 که ایجاب می‌کرد یک مدیریت متمرکز بر نحوه مقابله با آن اعمال شود، گستردگی ابعاد مساله بود، به گونه‌ای که می‌توان گفت تقریبا تمام بخش‌ها و نهادهای کشور را با خود درگیر کرد. آشکار شدن ابعاد ملی فتنه 88 و کثرت عناصر و نهادهای درگیر در آن، شرایطی را پدید آورد که روشن شد مدیریت این فتنه نیز باید ابعادی فرادستگاهی و ملی داشته باشد و نمی‌توان آن را با تکیه بر توانمندی‌های بخشی –هرچند قدرتمند- در کشور حل کرد. بیش از 8 ماه وقوع پی‌درپی پدیده‌هایی که سرجمع آنها را فتنه 88 می‌نامیم، گستره‌ای از تحولات را پیش چشم نهاد که جز با اعمال یک مدیریت ملی، قابل مهار نبود. رهبر معظم انقلاب اسلامی به اذعان دوستان و دشمنان تنها مرجع دارای قدرت ملی در کشورند؛ به این معنا که هم از مقبولیت اجتماعی بسیار وسیع، فراگیر و مبتنی بر باورهای دینی مردم برخوردارند و هم از لحاظ جایگاه در ساختار حقیقی و حقوقی قدرت در نظام، تنها مرجعی هستند که می‌توانند بخش‌های کاملا تفکیک‌شده در ساختار نظام جمهوری اسلامی را به کارآمدترین شکل ممکن با یکدیگر هماهنگ کنند. استفاده از این کارویژه بسیار مهم و منحصر به‌فرد جایگاه رهبری در نظام جمهوری اسلامی از سوی ایشان، یکی از کلید‌های گشاینده بن‌بست‌هایی بود که فتنه 88 برای کشور ایجاد کرده بود.

شکل دیگر نگاه به این مساله این است که توجه کنیم ابعاد پیچیده فتنه 88، تنوع بازیگران دخیل در آن و غموض روش‌هایی که دشمن برای تحقق سناریوهای خود برای نخستین‌بار در این فتنه از آن بهره برد، یک معضل مدیریتی بسیار پیچیده به‌وجود آورده بود که نمی‌شد اداره آن را بر عهده نهادهایی گذاشت که به دلیل تعریف سازمانی خود از نگاهی محدود به مسائل برخوردارند و نمی‌توانند ابعاد مساله را به طورکامل و با در نظر داشتن همه پیچیدگی‌های آن ببینند. مدیریت این فتنه مستلزم آن بود که تلفیقی موثر از استراتژی‌های سیاسی، رسانه‌ای، اجتماعی، امنیتی و حقوقی در کنار همدیگر اعمال شود و چنین کاری، جز از رهبر معظم انقلاب اسلامی به عنوان تنها فردی در کشور که هم از اطلاعات کافی در همه این حوزه‌ها برخوردارند و هم توان شکل دادن به یک راهبرد مدیریتی تلفیقی و ترکیبی در ابعاد ملی را دارند ساخته نبود.

3- سومین ویژگی فتنه 88 که مدیریتی متمرکز و هوشمند را می‌طلبید این بود که این فتنه درست است که کار خود را با زیر سوال بردن نتیجه انتخابات در کشور آغاز کرد ولی به سرعت با کنار رفتن پرده و آشکار شدن ماهیت و اهداف حقیقی‌اش، جهت‌گیری خود را به سمت درگیری با اصل نظام جمهوری اسلامی و حتی فراتر از آن، درگیری با ارزش‌های اسلامی تغییر داد و هجمه‌ای علیه مبانی اسلام و انقلاب شکل داد که در طول تاریخ جمهوری اسلامی بی‌سابقه بود. شکل گرفتن چنین هجمه بی‌سابقه‌ای و آغاز مداخله مستقیم طرف‌های خارجی در آن، موقعیتی را به‌وجود آورد که اقتضا می‌کرد دفاعی در عالی‌ترین و موثرترین سطح ممکن از مبانی اسلامی و عملکرد نظام جمهوری اسلامی صورت پذیرد که طبعا انجام چنین کاری جز از رهبر معظم انقلاب اسلامی از هیچ کس ساخته نبود. به عبارت دیگر اینطور می‌توان گفت که وقتی تهدید عظیم این فتنه نمایان شد، انگیزه‌های خفته و پس پرده پدیدار و دست‌های پنهان آشکار شد و تردیدی در این باقی نماند که توطئه‌ای علیه اصل انقلاب اسلامی شکل گرفته است که در آن دشمن تمام سرمایه‌ها و اندوخته‌های سالیان دور خود را به میدان آورده. رهبر معظم انقلاب اسلامی نیز به عنوان اصلی‌ترین مدافع و نگهبان ارزش‌های دینی و انقلابی ملت ایران وارد صحنه شدند و مدیریت کلان مقابله با این توطئه عظیم را بر عهده گرفتند. اعمال مدیریت کلان از جانب رهبری بر فتنه 88 بیش از هر چیز محصول آن بود که این فتنه با اساس انقلاب اسلامی درگیر بود و بی‌سابقه‌ترین امکانات و طراحی‌ها برای تحقق آن به میدان آمده بود. بنابراین اقتضای جایگاه رفیع رهبری این بود که در مقابل توطئه‌ای چنین عمیق، خود وارد میدان شده و نقش حداکثری در مدیریت آن ایفا کنند.

این 3 ویژگی فتنه 88 شرایطی را به‌وجود آورد که رهبر معظم انقلاب اسلامی یک فرآیند مدیریت راهبردی را در مقابل آن سامان دادند. اگرچه ممکن است در ظاهر اینگونه به نظر برسد که این فرآیند برای همگان شناخته شده است و امر پیچیده‌ای که نیازمند توضیح باشد در آن وجود ندارد، ولی مطالعه مجدد ابعاد این بسته مدیریتی، ریزه‌کاری‌ها و جزئیاتی را آشکار می‌کند که بسیار بعید است در نگاه اول به چشم هیچ ناظری – هرچه هم باریک‌بین و نکته‌سنج – بیاید. به‌علاوه، بسیاری از زوایا و ریزه کاری‌های مدیریتی که از جانب رهبر انقلاب بر این پدیده اعمال شد تا امروز به دلیل ملاحظاتی عموما قابل درک، بازگو نشده است. ابعاد این مدیریت بسیار فراتر از جنبه‌های آشکار آن بوده که در سخنرانی‌های عمومی یا دستورات علنی قابل پیگیری است.    

این نوشته تلاش خواهد کرد تنها به یکی از ابعاد این پروژه مدیریتی بسیار مهم نگاهی مجدد انداخته و جنبه‌های گوناگون آن را از منظری راهبردی تحلیل کند. ورود به جزئیات فقط تا جایی انجام خواهد شد که به درک جنبه‌های راهبردی مساله کمک کند تا در نهایت بتوان درکی جامع در این باره به دست آورد که رهبر معظم انقلاب اسلامی چه فرآیندی را برای مدیریت این توطئه بزرگ طراحی کردند و چگونه آن را به اجرا گذاشتند.

مدیریت رهبر معظم انقلاب اسلامی بر فتنه 88 یک مدیریت راهبردمحور بوده است. در موارد مختلف می‌توان دید ایشان در مواجهه با جنبه‌های مختلف فتنه 88 حتی در سطوح تاکتیکی و خرد نیز به اعمال مدیریت پرداخته‌اند اما تمام این مداخلات مدیریتی مبتنی بر یک نگاه راهبردی به موضوع بوده است، نگاهی که اصول اساسی آن از همان ابتدای فتنه در سخنرانی‌ها و تدابیر رهبر معظم انقلاب اسلامی نمایان است و برای عموم نیز تبیین شده و در عین حال در طول ماه‌های درگیری با فتنه به تدریج به بلوغ و کمالی حداکثری نیز رسیده است. کشف این راهبردهای مدیریتی و بررسی سیر تکامل آنها در طول دوران فتنه اصلی‌ترین موضوعی است که باید در آن تامل کرد.

بی شک آنچه در اینجا از آن سخن می‌گوییم همه چیزی نیست که می‌توان در این باره گفت. دسته‌بندی راهبردی روند اعمال مدیریت رهبر معظم انقلاب اسلامی بر فتنه 88 تا حدود زیادی مبتنی بر یک ارزیابی تحلیلی از خود فتنه است که طبعا می‌تواند به گونه‌هایی متفاوت انجام شده و به دسته‌بندی‌هایی متفاوت نیز منتهی شود. از این جهت، می‌توان فرض کرد باب این بحث همیشه باز است و ما هرگز در موقعیتی قرار نخواهیم گرفت که بتوان اعلام کرد بحث درباره این موضوع برای همیشه پایان یافته است. در پیش گرفتن رویکردهای خلاقانه و نگریستن به موضوع از نقاط دید متفاوت، همواره دارای این قابلیت خواهد بود که جنبه‌های جدیدتری از روند اعمال مدیریت رهبر معظم انقلاب اسلامی به این صحنه را کشف کرد و پیش چشم مخاطبان گذارد. این نوشته به طور طبیعی فقط یکی از آن منظرهاست که راقم این سطور با مطالعه و دسته‌بندی شواهد و کدها و تامل در آنها به آن دست یافته است.  به عقیده من، می‌توان مجموعه مدیریت اعمال شده از سوی رهبر معظم انقلاب اسلامی بر فتنه 88 را در قالب 6 راهبرد دسته‌بندی کرد. در این نوشته فقط یکی از این راهبردها بررسی خواهد شد و بحث تفصیلی درباره همه آنها، موکول به فرصتی وسیع‌تر است.

1- راهبرد استناد به پیش‌بینی‌های گذشته و آشکار بودن نسخه فتنه

2- راهبرد تاکید بر دفاع از جمهوریت نظام

3- راهبرد تولید شاخص، تبیین و مرزبندی صریح

4- راهبرد نشان دادن دست دشمن

5- راهبرد تولید بصیرت و مردمی‌سازی مهار فتنه

6- راهبرد برخورد نیمه سخت با بخش سازمان‌یافته فتنه

  تئوری مهار فتنه

فرآیند مدیریت رهبر معظم انقلاب اسلامی برفتنه 88، قبل از هر چیز بر شالوده مجموعه پیش‌بینی‌ها، تحلیل‌ها و ارزیابی‌هایی استوار شده است که ایشان پیش از انتخابات ریاست جمهوری سال 88 به تفصیل و در موقعیت‌های مختلف به آنها اشاره و طی آن تلاش کرده بودند یک افق دید کم و بیش روشن از طراحی‌ای که برای تبدیل انتخابات ریاست جمهوری سال 88 به یک فتنه انجام شده بود را پیش روی مخاطبان قرار دهند. پس از انتخابات، رهبر معظم انقلاب اسلامی مکررا آنچه را که پیش از انتخابات پیش‌بینی می‌شد و تقریبا تمام آنها پس از انتخابات رخ داد، مورد استناد قرار دادند و نتیجه گرفتند ما با اجرای نقشه‌ای در کشور روبه‌رو هستیم که ابعاد آن آشکار بوده و در موارد متعدد از جانب شخص ایشان – و دیگران- در موقعیت‌های پیش از انتخابات تشریح شده بود. در واقع اینطور می‌شود گفت که نسخه فتنه 88 در سطح راهبردی به هیچ وجه نسخه پنهانی نبود. ماه‌ها قبل از انتخابات، رهبر معظم انقلاب اسلامی و برخی دیگر از تحلیلگران هشدار داده بودند آنچه از جانب برخی گروه‌ها و چهره‌های سیاسی در حال رخ دادن است مقدمات حضور سالم و روشمند در یک انتخابات نیست، بلکه مقدمات تبدیل کردن انتخابات به کودتا و فتنه‌انگیزی است که هدف اول آن از بن برکندن خود انتخابات است.

پس از انتخابات وقتی روشن شد این پیش‌بینی‌ها صحیح بوده و بخش‌هایی از آن عینا واقع شد؛ رهبر معظم انقلاب به عنوان بخشی از راهبرد مدیریتی خود در مقابل فتنه به یادآوری این مساله پرداختند که آنچه رخ داد در واقع هم قابل پیش‌بینی بود و هم عملا پیش‌بینی شده بود بنابراین بازیگران فتنه درون سناریویی ایفای نقش می‌کنند که کل این سناریو از قبل توسط کسانی که در عداوت آنها با مردم ایران شکی نیست، نوشته شده است.

از منظر مدیریتی استناد به جنبه‌های از قبل پیش‌بینی شده و آشکار شده آنچه در حال رخ دادن بود و گرفتن این نتیجه که آنچه پس از انتخابات به عنوان فتنه شناسایی شد در واقع چیزی غیر از تحقق یک سلسله پیش‌بینی‌های دارای جزئیات انجام شده قبل از انتخابات نیست، چند کارکرد اصلی داشت.

یکم- نخستین کارکرد این راهبرد این بود که حقانیت دیدگاه رهبری و نظام درباره ماهیت فتنه‌گون و کودتایی آشوب‌های 88 را مستند و مسجل می‌کرد. در واقع وقتی مردم دیدند همه یا بیشتر آنچه در حال رخ دادن است تقریبا به طور کامل همان مواردی است که رهبر معظم انقلاب اسلامی و برخی دیگر از تحلیلگران با تاسی به ایشان قبل از انتخابات پیش‌بینی کرده و نسبت به وقوع آن هشدار داده بودند، به تدریج یک باور عمومی شکل گرفت که آنچه در حال رخ دادن است اعتراض خودجوش مردمی به نتیجه انتخابات نیست بلکه پروژه‌ای از پیش طراحی شده و بسیار مفصل برای تبدیل انتخابات به فتنه و در نهایت کودتا علیه رای مردم است که اتفاقا نظام هم نسبت به آن غافل نبوده و بر آن اشراف داشته است. به این ترتیب ماهیت برنامه‌ریزی شده و توطئه‌آمیز فتنه 88 با سرعت بسیار بیشتری در ذهن مردم جا افتاد و باعث شد اولا نسبت به ادعاهای ظاهری سران داخلی و خارجی فتنه دچار تردید شوند و ثانیا به تدریج یک بسیج عمومی علیه فتنه در کشور شکل بگیرد.

مرور هشدار‌های داده شده قبل از انتخابات به یک معنا دارای این پیام برای افکار عمومی بود که نسخه فتنه از قبل آشکار بوده است و کم و بیش روشن بوده که طراحان اصلی فتنه در خارج از ایران و همکاران داخلی آنها درصدد اجرای چه برنامه‌ای هستند. نه فقط این، بلکه جزئیات این طراحی از قبل به طور عمومی تشریح شده و هشدارهای لازم برای درنغلتیدن مردم و خواص در آن نیز داده شده بود. بنابراین وقتی مردم مشاهده کردند تمام آن پیش‌بینی‌ها درست بوده و یک به یک در حال رخ دادن است، به طور طبیعی تردیدی جدی درباره حقانیت ادعاهای فتنه‌گران و مشروعیت اقدامات و اهداف آنها شکل گرفت.

دوم- دومین کارکرد این راهبرد این بود که استناد به آشکار بودن توطئه طراحی شده علیه کشور در سال 88 نوعی اتمام حجت با کسانی تلقی می‌شد که به نوعی در این ورطه گرفتار شده بودند. علنی بودن جزئیات نقشه طراحی شده دشمن دیگر جایی برای این بهانه‌جویی باقی نمی‌گذاشت که کسانی مدعی شوند نمی‌دانند در چه دامی گرفتار شده‌اند و جدول چه کسی را پر می‌کنند.

سوم- از یک منظر مدیریتی کارکرد دیگر این راهبرد این بود که توجیهی کامل و دقیق برای برخورد با کسانی که با وجود آشکار بودن نقشه دشمن، هشدارهای داده شده در این باره را نادیده گرفته و باز هم در پازل دشمن بازی می‌کردند، فراهم می‌کرد. در حالی که از مدت‌ها قبل روشن بود چه برنامه‌ای برای انتخابات سال 88 ریخته شده است، تکمیل خانه‌های خالی جدول دشمن از جانب کسانی در  داخل، دیگر به هیچ‌وجه نمی‌توانست یک اقدام اتفاقی یا غیرعمدی تلقی شود. اگر از قبل روشن نبود چه طراحی برای انتخابات انجام شده و اگر جزئیات آن تشریح نشده و درباره آن هشدارهای لازم در عالی‌ترین سطح و به طور علنی و در ابعاد ملی داده نشده بود، شاید پذیرفتنی بود که کسانی مدعی شوند نمی‌دانسته‌اند در چه بازی‌ای گرفتار شده‌اند اما وقتی همه چیز از پیش روشن بود، تکمیل بازی دشمن و اجرای پروژه‌هایی که دشمن برای تکمیل برنامه‌اش به آن نیاز داشت، بی‌شک می‌توانست و باید یک اقدام «عمدی» در نظر گرفته شود که مستوجب برخورد است. در واقع استناد به پیش‌بینی‌های گذشته، توجیه لازم برای برخورد با آن دسته از افراد را که عالمانه و عامدانه به سهم‌پذیری و نقش‌پذیری در بازی دشمن مشغول شده بودند، فراهم کرد و افکار عمومی نیز به آسانی می‌پذیرفت – و پذیرفت- که این برخورد عادلانه است، چرا که همه هشدارهای لازم برای مصونیت‌بخشی به جامعه و خواص انجام شده و با این حال کسانی همچنان – با انگیزه‌های مختلف- بازی در زمین دشمن را به گرفتن جانب حق ترجیح می‌دهند و بنابراین باید با آنها برخورد و جلوی راه پروژه‌هایشان سد شود.

چهارم- باز هم اگر فقط نگاه مدیریتی داشته باشیم، هشدارهای رهبر معظم انقلاب اسلامی قبل از انتخابات درباره اینکه دشمن چه خوابی برای روزهای پس از انتخابات دیده و  جدول دشمن دارای چه مشخصاتی است، برای نهادها و دستگاه‌های مسؤول برخورد با پروژه‌های اینچنینی هم بسیار مفید بود، چرا که باعث شد آنها بتوانند پیشاپیش آمادگی‌های لازم را برای مقابله با پروژه‌ها و ترفندهای دشمن به دست آوردند و از آنچه به لحاظ مدیریتی غافلگیری نهادی و غافلگیری سازمان یافته خوانده می‌شود پیشگیری شود. فتنه 88 از بسیاری جهات پدیده‌ای منحصر به‌فرد و فاقد نمونه مشابه در گذشته ملت ایران بود. نمونه‌های اجرا شده کودتای انتخاباتی در کشورهای دیگر هم فقط شباهت‌هایی کلی به آنچه در ایران اجرا شد داشت و مطالعه آنها به هیچ‌وجه نمی‌توانست ابعاد آنچه را که برای ایران برنامه ریزی شده بود - و فقط بخشی از آن مجال اجرا یافت- روشن کند. اگر نبود هشدارها و پیش‌بینی‌های رهبر معظم انقلاب اسلامی که عمدتا مبتنی بر درک عمیق ایشان از الگوی رفتار دشمن در بیش از 3 دهه گذشته علیه انقلاب اسلامی بود، بی‌شک دوران یادگیری برای دستگاه‌های کشور در سال 88 بسیار طولانی می‌شد و آنها نمی‌توانستند بموقع نسبت به صحنه شناخت کافی پیدا کرده و راهبردهای مقابله‌ای خود را تدوین کنند. از لحاظ مدیریتی این هشدارها نقشه دشمن را پیشاپیش برای دستگاه‌های متولی برخورد با این صحنه باز کرد، ابعاد آن را شکافت، حتی برخی جزئیات را پیش‌بینی کرد و به دستگاه‌ها این امکان را داد پیش از فرارسیدن ایام فتنه آمادگی‌های لازم برای مواجهه با آن را در ساختار و سازمان و شیوه‌های کار خود به‌وجود آورند.

اکنون زمان آن است که ببینیم رئوس پیش‌بینی‌های رهبر معظم انقلاب اسلامی درباره فتنه 88 که قبل از انتخابات بر آن تاکید کردند چه بود و پس از انتخابات ایشان چگونه با استناد به آنچه از قبل گفته بودند، مسیر مدیریت صحنه سخت و دشوار فتنه را هموار کردند.

پیش از انتخابات ریاست جمهوری سال 1388 رهبرمعظم انقلاب اسلامی موارد زیر را به عنوان رئوس برنامه‌ای که دشمن در صدد تعقیب آن در انتخابات یا اجرای آن با استفاده از فضا و فرصت به‌وجود آمده در انتخابات بود، مطرح کردند و بر ضرورت هشیاری نسبت به آنها تاکید فرمودند.

1- القای جدی نبودن رقابت و شبهه در سلامت انتخابات: رهبر معظم انقلاب اسلامی پیش از انتخابات در چند نوبت تذکر دادند دست‌هایی در کار است تا به مردم این پیام را بدهد که انتخابات ریاست‌جمهوری در کشور جدی نیست و آنچه به نام انتخابات اجرا خواهد شد نمایشی است با نتایج از پیش تعیین شده که اراده و رأی مردم نمی‌تواند در آن تغییری ایجاد کند. مراجعه به ادبیاتی که از جانب ضدانقلاب طرفدار تحریم پیش از همه انتخابات‌های پس از انقلاب بویژه قبل از انتخابات خرداد 88 تولید شده نشان می‌دهد این خط حقیقتا وجود داشته و هدف از آن هم

2 چیز بوده است. نخست اینکه با ایجاد یأس و ناامیدی در مردم جلوی مشارکت گسترده آنها در امر انتخابات گرفته شود و مردم حس کنند چه آنها رأی بدهند و چه ندهند تکلیف انتخابات از پیش روشن است و دوم، در بین بخش‌هایی از جامعه انگیزه‌هایی ایجاد شود برای اینکه به تخریب فرآیند انتخابات در کشور پرداخته و به اصطلاح این نمایش و بازی از پیش طراحی شده را به هم بزنند. رهبر معظم انقلاب اسلامی از پیش از انتخابات هشدار دادند دور جدیدی از این نوع عملیات روانی روی جامعه ایرانی در حال آغاز شدن است و باید نسبت به آن هشیار بود.

مساله جدی نبودن رقابت در 2 قالب مختلف از جانب گروه‌های مختلف سیاسی و اپوزیسیون در ایام قبل از انتخابات مطرح می‌شد که رهبر معظم انقلاب اسلامی درباره هر دوی آنها قبل از انتخابات تذکرات لازم را به جامعه، نخبگان سیاسی و کاندیداها داده بودند. اولین قالب تاکید بر این موضوع از جانب محافل سیاسی مختلف - عمدتا در بیرون از ایران - بود که نظام اساسا اجازه نخواهد داد همه سلایق سیاسی وارد صحنه انتخابات شوند و مردم بتوانند آزادانه از میان آنها گزینه خود را انتخاب کنند. اگرچه واقعیت صحنه انتخابات بویژه کاندیدا شدن محمد خاتمی، مهدی کروبی و در نهایت میرحسین موسوی به هیچ‌وجه این خط تبلیغاتی را تایید نمی‌کرد ولی منادیان جدی نبودن رقابت همچنان تاکید می‌کردند کل این صحنه غیرواقعی است و نظام بازی درون جریان‌های مورد اعتماد خود را به راه انداخته است.

برخی گروه‌ها و جریان‌های اصلاح‌طلب در داخل کشور اما از این منظر به مسأله جدی نبودن رقابت نگاه نمی‌کردند. این جریان‌ها حداقل 3 کاندیدای قدرتمند در صحنه داشتند بنابراین به هیچ‌وجه در موقعیتی نبودند که ادعا کنند نظام به کاندیدای آنها اجازه حضور در صحنه را نداده و آنها از عرضه خود به آرای عمومی محروم مانده‌اند. در عوض، این جریان‌ها از چند ماه مانده به انتخابات نغمه‌هایی در این‌باره ساز کردند که حتی اگر رقابتی واقعی شکل بگیرد، نتایج اعلام شده نتایج واقعی نخواهد بود و اراده‌ای برای مهندسی نتیجه انتخابات یا دستکاری در نتایج انتخابات به‌رغم رأی و نظر مردم وجود دارد. رهبر معظم انقلاب اسلامی از یک سال قبل از انتخابات هشدار دادند چنین خطی با هدف تشکیک در اعتماد مردم به مکانیسم برگزاری و اعلام نتایج انتخابات در حال تعقیب است و نباید کسانی در داخل کشور در حالی که خود بهتر از هر کسی می‌دانند فرآیند برگزاری انتخابات همواره کاملا سالم بوده و نظام به نتیجه رأی مردم  - هرچه بوده - پایبند مانده است، حرف‌هایی را که منشأ اصلی آن دشمن بیرونی است تکرار کنند.

رهبر حکیم انقلاب پس از وقوع فتنه 88 تاکید کردند عدم توجه به این هشدارها که قبل از انتخابات به صراحت از جانب ایشان بیان شده بود و تکرار حرف‌های دشمن از جانب کسانی در داخل کشور و حتی برخی کاندیداها، حداقل 2 نتیجه منفی بسیار جدی به بار آورد.

نخست اینکه بذر بی‌اعتمادی را در بخش‌هایی از جامعه که برای نخستین‌بار تصمیم به شرکت در انتخابات گرفته بودند کاشت و در نتیجه زمینه‌هایی برای آغاز برخی ناآرامی‌ها قبل از انتخابات و تداوم و اوج گرفتن آن در ماه‌های بعد از انتخابات را فراهم آورد. جالب است که رهبر حکیم انقلاب در جایی به علت این مسأله اشاره‌ای بسیار ظریف داشته‌اند. ایشان در یکی از سخنرانی‌های خود چند هفته مانده به انتخابات می‌گویند کسانی از حدود یک سال قبل از انتخابات خط تشکیک درباره سلامت آن را آغاز کرده‌اند و علت اینکه زمانی چنین طولانی از جانب این افراد برای تبلیغ این ایده در نظر گرفته شده چیزی جز این نیست که «می‌خواهند اثرگذاری بیشتری بر افکار عمومی داشته باشند».  بنابراین آغاز پروژه تشکیک در سلامت انتخابات از دید رهبر معظم انقلاب اسلامی در واقع مبتنی بر یک تحلیل استوار بر روانشناسی اجتماعی بوده که می‌گوید اگر جامعه در زمانی کم و بیش طولانی و از کانال‌های مختلف و به ظاهر مستقل در معرض دریافت یک پیام واحد قرار بگیرد، در هر حال از آن اثر خواهد پذیرفت ولو اینکه هیچ شواهدی در تایید آن وجود نداشته باشد.

دوم، دشمن را نیز نسبت به نتیجه‌بخش بودن پروژه خود در داخل کشور امیدوار کرد. طراحان اصلی پروژه تبدیل انتخابات به کودتا در بیرون از ایران وقتی دیدند حرف‌های آنها درباره احتمال وقوع تقلب در داخل از جانب عده‌ای خریدار دارد و به سرعت بدل به شعار سیاسی برخی جریان‌های خاص شده است، بر شدت تبلیغات و شاید هم تماس‌ها و لابی‌های خود در این‌باره افزودند و نتیجه این شد که منادیان عدم سلامت انتخابات در داخل کشور هم در حرف‌های خود جازم‌تر شدند و هم اینکه نوعی فضای گسترده تبلیغاتی ابراز تردید درباره نتیجه انتخابات شکل گرفت که در آن رسانه‌ها و تریبون‌های داخلی و خارجی در کنار هم و به پشتوانه هم پیام واحدی را برای بخش‌های خاصی از جامعه ارسال می‌کردند.

نکته مورد تاکید در اینجا این است که رهبر معظم انقلاب اسلامی حداقل یک سال قبل از انتخابات به صراحت تمام این موارد را پیش‌بینی کرده و هشدارهای لازم درباره آنها را به کسانی که مسأله به آنها مربوط می‌شد داده بودند. اینگونه نبود که مسأله تقلب یا دستکاری در آرای مردم یکباره و در شب انتخابات از جانب کاندیدایی که تصور می‌کرد رأی او درست خوانده نشده مطرح شده باشد. موضوع در واقع سابقه‌ای چندماهه داشت و به‌رغم اینکه رهبرانقلاب و دیگر کسانی که مسؤولیت ارزیابی و رصد پروژه‌های دشمن را داشتند دائما درباره آن هشدار دادند اما این باعث نشد برخی کاندیداها و جریان‌های سیاسی دست از تکرار حرف دشمن در داخل که در واقع تکمیل پازل دشمن برای تبدیل انتخابات به کودتا بود بردارند. این سر جای خود بحثی مفصل است که یا مدعیان و منادیان تقلب و آنها که پی در پی اعلام می‌کردند یا ما انتخابات را خواهیم برد یا اینکه حتما تقلب شده است در واقع می‌دانستند در حال تکمیل اجزای چه پروژه‌ای هستند و عالمانه به تقسیم نقش با دشمن بیرونی پرداخته بودند یا اینکه نه، پیوند و ارتباطی میان آنها و طراحان پروژه تبدیل انتخابات به کودتا در بیرون از ایران وجود نداشت و این عده صرفا چیزی را که به آن عقیده داشتند بیان می‌کردند. هر کدام که باشد در اصل این مسأله تغییری ایجاد نمی‌کند که:

اولا؛ رهبر حکیم انقلاب پیش از انتخابات با جزئیات در این باره هشدار داده بودند که نداهای عدم وجود رقابت واقعی در انتخابات و تردیدکنندگان در سلامت انتخابات ندای دشمن و هدف از آن هم مخالفت با اصل انتخابات در کشور است.

ثانیا؛ ایشان این را هم پیش‌بینی کرده بودند که کسانی در داخل با دشمن بیرونی همصدا خواهند شد و درباره عواقب و تبعات این کار هشدار داده بودند.

ثالثا؛ پس از انتخابات رهبری با یادآوری هشدارهای خود [قبل از انتخابات] نتیجه گرفتند آنچه با آن مواجه هستیم پروژه‌ای است از پیش طراحی شده که طراحان آن به‌رغم اینکه طراحی‌شان افشا شده بود از اجرای آن دست برنداشتند و مجریان داخلی آن هم با وجود اینکه به آنها درباره مشارکت در این پروژه هشدار داده شده بود از ایفای نقش در آن کوتاه نیامدند.

آنچه مردم پس از انتخابات مشاهده کردند این بود که جزئیات موضوع دقیقا آنگونه که رهبری قبل از انتخابات توصیف کرده بودند در حال رخ دادن است و همین امر نقشی مهم در تبدیل فضای ابهام به فضای بصیرت، از دست رفتن بدنه اجتماعی فتنه، اعتبارزدایی از ادعاهای فتنه‌گران و اثبات همدلی و همراهی و شراکت آنها با دشمنان خارجی ملت ایران ایفا کرد و به یکی از ارکان مدیریت فتنه از جانب رهبر معظم انقلاب اسلامی بدل شد.

2- دومین مساله‌ای که رهبر معظم انقلاب اسلامی از قبل از انتخابات آن را پیش‌بینی کرده بودند و یادآوری همین پیش‌بینی به جامعه، بعد از انتخابات بدل به یکی از ابزارهای موثر نظام در مدیریت فتنه شد، این بود که ایشان با دقت از این امر پرده برداشته بودند که دشمن قصد دارد با مشارکت برخی از دنباله‌ها و هواداران داخلی خود انتخابات را که یکی از منابع اصلی تولید امنیت و اقتدار در کشور است، به عاملی برای تولید بی‌ثباتی مزمن در جامعه تبدیل کرده و کشور را در ورطه بی‌ثباتی، آشوب و درگیری بلندمدت گرفتار کند.

رهبر فرزانه انقلاب پیش از انتخابات از توجه ویژه دشمن به انتخابات سخن گفته و تاکید کرده بودند این بار تمرکزی روی جامعه و گروه‌های سیاسی درگیر در انتخابات از جانب برخی محافل خاص داخلی و خارجی آغاز شده است تا آنها را به این نتیجه برساند که به نفع آنها خواهد بود اگر فضای انتخابات تبدیل به یک فضای کارناوالی و مبارزه انتخاباتی به یک مبارزه خیابانی بدل شود.  این موضوع که چرا برخی گروه‌های سیاسی در ایران به چنین نتیجه‌ای رسیدند و افشای این موضوع پیش از انتخابات از جانب رهبر حکیم انقلاب و سپس آشکار شدن این حقیقت که ایشان این مسأله را به درستی و دقت پیش‌بینی کرده بودند، چه نقشی در مدیریت فتنه ایفا کرد، یکی از مهم‌ترین مسائل مرتبط با فتنه 88 و اداره آن از جانب رهبر معظم انقلاب اسلامی بوده است. برای اینکه بتوانیم این مسأله را به درستی تحلیل کنیم در واقع چاره‌ای جز این نیست که ابتدا با ماهیت مسأله درگیر شویم و ببینیم چرا برخی جریان‌ها به این نتیجه رسیدند که باید کار را به کف خیابان بکشانند. وقتی اندکی در این مسأله تامل کردیم آن وقت می‌توان دوباره به موضوع مدیریت رهبر حکیم انقلاب بر فتنه 88 بازگشت و خواهیم دید در آن صورت مسأله تا چه حد قابل فهم‌تر شده است.

سوال این است: چرا حرکت خیابانی به یکی از اصلی‌ترین پدیده‌های شکل‌دهنده مبارزات انتخاباتی سال 1388 بدل شد؟ این سوالی است که یافتن یک پاسخ دقیق و جامع برای آن می‌تواند یکی از اضلاع مهم فتنه 88  را رمزگشایی کند. آنچه همین ابتدا باید به آن توجه کرد این است که به این سوال نمی‌توان دقیق و کامل پاسخ داد الا اینکه ابتدا آن را به سوال‌های کوچک‌تری تجزیه و تلاش کنیم برای هر سوال پاسخی مناسب و مستند به شواهد پیدا کنیم. پاسخ نهایی به این  مسأله که چگونه رقابت سیاسی در انتخابات 88 به مبارزه خیابانی تبدیل شد، ترکیبی از پاسخ‌هایی خواهد بود که به سوال‌های کوچک‌تر مرتبط با آن داده می‌شود.

هر انتخاباتی به طور طبیعی تا حدودی ماهیت کارناوالی دارد. در ایران، تا آنجا که به انتخابات پس از انقلاب بویژه رقابت‌های پس از آغاز دهه 70 مربوط می‌شود، همواره شکلی از حرکات کارناوالی و خیابانی قبل و بعد از هر انتخابات وجود داشته است. در دسترس‌ترین نمونه از این نوع، رقابت‌های انتخاباتی سال 1384 است که بویژه در فاصله یک هفته‌ای 27 خرداد تا 3 تیر، شور و حرارتی بی‌مانند یافت. با این حال، نه در آن انتخابات و نه در هیچ مورد مشابهی قبل از آن، حرکت‌های «کارناوالیستی» آستانه انتخابات تبدیل به پدیده امنیتی نشد بلکه در حد فعالیت‌های تبلیغاتی، بیان احساسات هواداران یا حداکثر بحث و گفت‌وگوی خیابانی

 – که همه آنها طبیعی است- باقی ماند. اما در سال 88 پدیده‌ای کاملا متفاوت بروز  کرد. از چند هفته قبل از انتخابات تقریبا هر شب خیابان‌های تهران پر می‌شد از کسانی که هدف ظاهری‌شان هواداری از یک کاندیدای خاص بود اما چند ساعت نمی‌گذشت که آشوب، ناآرامی و ناامنی بخش‌هایی از شهر را در خود فرو می‌برد. سوال این بود – و هست - که چرا چنین شد؟ این پدیده را چگونه باید فهمید؟ آنچه در سال 88 - قبل و بعد از انتخابات- در خیابان‌های تهران گذشت، محصول چه عواملی بود و چه نتایجی به بار آورد؟ 2 سوال کلیدی هست که می‌تواند این مسأله را توضیح دهد؛ سوال اول این است که چرا برخی گروه‌های سیاسی قبل و بعد از انتخابات مردم را به خیابان‌ها فراخواندند؟ و سوال دوم این است که آنها که به خیابان آمدند صرف نظر از اینکه سیاسیون چه می‌خواستند، که بودند و در مقاطع مختلف چه هدفی داشتند؟

مشارکت مردم در انتخابات عموما یک معنا بیشتر ندارد: حضور پای صندوق‌های رأی و اثرگذاری آنها بر نتیجه انتخابات هم فقط به یک روش امکانپذیر است: رأی دادن. هر نوع حضور  انتخاباتی دیگر توسط مردم و استفاده از هر روش دیگری توسط آنها برای اثرگذاری بر نتیجه انتخابات، اگر استانداردهای معینی را نقض کند، می‌تواند به نقض غرض دموکراسی منجر شود. به طور مشخص، تلاش برای تغییر دادن شرایط برگزاری انتخابات و تاثیرگذاری بر شیوه برگزاری و نتیجه آن از طریق تولید فشار اجتماعی در کف خیابان، معنایی جز زائد شدن مسیری که از صندوق‌های رأی می‌گذرد ندارد. بویژه اگر نتیجه‌ای که از داخل صندوق‌ها بیرون می‌آید، خلاف دیدگاه کسانی باشد که خیابان را به عنوان محل تعیین تکلیف منازعات سیاسی انتخاب کرده‌اند، موضوع خطرناک‌تر هم می‌شود. موقعیتی را فرض کنید که در آن تعدادکسانی که واقعا به کاندیدای x  رأی داده‌اند بسیار بیشتر از کسانی باشد که به کاندیدای y (رقیب x) رأی داده‌اند اما به دلیل پایگاه اجتماعی خاص کاندیدای y، تعداد افرادی که حاضرند به نفع او به خیابان بریزند و به پیروزی کاندیدای x اعتراض کنند بیشتر است و در نتیجه آنها می‌توانند فشار اجتماعی بیشتری روی حکومت (برگزارکننده انتخابات) وارد کنند. در این صورت اولا این امکان وجود دارد که طرفداران کاندیدای y احساس کنند که در واقع آنها پیروز انتخابات بوده‌اند، چرا که دائما در خیابان یکدیگر را ملاقات کرده و کثرت خویش را مشاهده می‌کنند و ثانیا حکومت در معرض انتخابی سخت خواهد بود به این دلیل که طرفداران کاندیدای y اگرچه آنقدر کثیر نبوده‌اند که انتخابات را ببرند اما به قدری زیاد هستند که بتوانند شرایط کشور  را بحرانی و امور جاری را قفل کنند. در این صورت چه باید کرد؟ آرمان دموکراسی اقتضا می‌کند که حکومت بایستد و از رأی اکثریت – اکثریتی که به هر دلیل در مقابل هواداران کاندیدای رقیب مقابله به مثل نمی‌کنند - دفاع کند اما اگر به دلیل رادیکال شدن اعتراض‌ها اساس نظام سیاسی در مقطعی کوتاه در معرض خطر قرار گرفت، چه باید کرد؟ اجازه بدهید این  مدل صوری  را کمی بیشتر بسط بدهیم. سرمایه اجتماعی که برای ایجاد آشوب، امنیتی کردن فضای کشور و حتی براندازی حکومت لازم است بسیار کمتر از میزان سرمایه اجتماعی است که برای بردن یک انتخابات پای صندوق رأی لازم است. یک تخمین امنیتی که در خارج از ایران انجام شده نشان می‌‌دهد در حکومت‌های فعلی جهان اگر یک جریان اپوزیسیون بتواند جمعیتی از مردم را که تعداد آنها مضربی از 100 هزار باشد، به خیابان بکشاند و برای مدتی کم و بیش طولانی (چند ماه) در خیابان نگه‌ دارد و پایداری آن جمعیت چنان باشد که در مقابل فشار پلیسی و امنیتی خیابان را ترک نکنند، آن وقت به طور قطع قادر خواهد بود یا سیستم سیاسی را واژگون کند یا از آن امتیازهای سیاسی بسیار بزرگ بگیرد. برای آنکه بحث روشن‌تر پیش برود، خوب است همین جا 2 مفهوم سرمایه رأی و سرمایه آشوب را از هم تفکیک کنیم. سرمایه رأی، آن بخش از سرمایه اجتماعی است که پای صندوق ظاهر می‌شود و رأی خود را به صندوق می‌اندازد اما پس از آن فعالیتی از او نمی‌توان دید تا انتخابات دیگر که دوباره پای صندوق مشاهده شود. فعال شدن سرمایه رأی هم منوط به وجود 2 شرط است: نخست اینکه رأی‌دهندگان حتما باید مشروعیت اصل سیستم سیاسی را که برگزارکننده انتخابات است قبول داشته باشند و دوم اینکه کاندیدایی مناسب برای رأی دادن بیابند. سرمایه آشوب اما آن بخش از سرمایه رأی است که آماده است پس از انداختن رأی خود به صندوق، به خیابان بیاید، در خیابان بماند و از رأی خود –یا توهمی که درباره آن پیدا کرده - ولو در فضایی خشونت‌بار دفاع کند. مدل صوری که توصیف کردیم به این شکل قابل بازسازی است که فرض کنید سرمایه رأی کاندیدای x از سرمایه رأی کاندیدای y بیشتر باشد اما کاندیدای y سرمایه آشوب بیشتری از کاندیدای x داشته باشد و تصمیم بگیرد از این سرمایه برای مخدوش کردن فضای سیاسی کشور، تبدیل کردن باخت خود به باختی برای کلیت نظام سیاسی از طریق تولید آشوب وناامنی و به هم زدن ثبات استفاده کند.

 این مدل صوری می‌تواند تا حدودی شرایطی را که کشور ما پس از انتخابات ریاست‌جمهوری سال 88  در آن قرار گرفت توصیف کند، همان شرایطی که توسط رهبر معظم انقلاب اسلامی پیش از انتخابات با دقت پیش‌بینی و توصیف شده بود.  اما برای فراتر رفتن از سطح صوری باید سوال کرد این وضعیت واقعا چگونه شکل پیدا کرد و چرا برخی کاندیداها و هواداران آنها تصمیم گرفتند از این روش برای جلو بردن پروژه سیاسی خود استفاده کنند؟

اجازه بدهید بررسی را از سوال اول آغاز کنیم. چرا برخی جریان‌های سیاسی خاص در انتخابات 88  و به طور مشخص اصلاح‌طلبانی که با آقای هاشمی رفسنجانی به یک ائتلاف استراتژیک رسیده بودند تصمیم گرفتند مردم را از چند هفته قبل از انتخابات به خیابان فرا بخوانند؟ در اینکه به واقع چنین اتفاقی رخ داده، تردیدی نیست. آغاز حرکت‌های خیابانی قبل از انتخابات، در اواسط اردیبهشت‌ماه و زمانی بودکه برخی احزاب اصلاح‌طلب اعلام کردند برای گفت‌وگو با مردم و ترغیب آنها به رأی دادن به کاندیدای مدنظر خود، هر شب در برخی خیابان‌ها و میادین اصلی شهر تهران حاضرخواهند شد. این اقدام پیش‌تر و در ایام انتخابات 84 هم رخ داده بود اما آنچه در آن سال اتفاق افتاد، نه عمق و گستردگی حوادث سال 88 را داشت و

نه -مهم‌تر از این- هدفگذاری شبیه به آن داشت.

فراخوانی مردم به خیابان در ایام انتخابات ریاست‌جمهوری سال 88  از مبانی خاصی نشأت می‌گرفت که ریشه در سال‌ها قبل بویژه تجربه دوران اصلاحات داشت. یکی از تئوریسین‌های این جریان حدود یک دهه قبل در تئوری معروف خود با عنوان «فشار از پایین، چانه‌زنی در بالا» تلاش کرد الگوی عمل سیاسی جریان اصلاحات در ایران را آسیب‌شناسی کند.  مهم‌ترین جنبه این آسیب‌شناسی آن بود که وی از مطالعه ساخت قدرت در ایران و تفکیک جنبه‌های حقوقی و حقیقی آن از یکدیگر، نتیجه گرفت هیچ نوع عمل سیاسی درون حکومت، بدون برخورداری از توان اعمال فشار به نظام توسط یک بدنه اجتماعی فعال نمی‌تواند به نتیجه مورد نظر منتهی شود. این مطالعه نظری خیلی زود تبدیل به یک برنامه عملی شد طوری که می‌توان با اطمینان گفت از مقطعی به

بعد - مشخصا از زمانی که اصلاح‌طلبان دریافتند توان باز‌سازی سیاسی آنها به عنوان اپوزیسیون درون حاکمیت بسیار کاهش یافته و عن قریب توسط مردم از سیستم اخراج خواهند شد - مهم‌ترین برنامه سیاسی اصلاح‌طلبان این شد که هر طور شده یک بدنه اجتماعی قابل اتکا، پای کار و حرفه‌ای برای خود به‌وجود بیاورند تا اگر دوباره حوادثی شبیه تحصن مجلس ششم رخ داد سنگ روی یخ نشوند.  

زمزمه‌های مربوط به این موضوع را که باید به سمت آنچه «اجتماعی شدن» خوانده می‌شد، حرکت کرد، از همان اوایل سال 1383 و بویژه در آستانه سال 84 و انتخابات ریاست‌جمهوری نهم از درون اردوگاه اصلاحات به‌وضوح  می‌شد شنید. این حرکت به سمت اجتماعی شدن به سرعت خود را در قالب پروژه‌ای نشان داد که می‌توان آن را با دقت «شبکه‌سازی از خرده‌‌فرهنگ‌های طبقه متوسط، با هدف ساختن اپوزیسیون واحد و حرفه‌ای» نامید. در آستانه انتخابات سال 84 اصلاح‌طلبان برای نخستین‌بار شعار اصلاحات را –که شعاری درون سیستمی تلقی می‌شد - کنار گذاشتند و شعار «دموکراسی‌خواهی» و «حقوق‌بشر» را به عنوان تابلوی خود برگزیدند  - شعاری که مشخصا ساختار نظام را هدف می‌گرفت- و در عین ناباوری و مخالفت بخش‌های بزرگی از جبهه اصلاحات کاندیدایی را در رأس مبارزه انتخاباتی خود قرار دادند که حاضر باشد با این شعار در صحنه انتخابات حاضر شود.  با مشاهده این رفتار عجیب بسیاری در آن مقطع این بحث را مطرح کردند که «معین» کاندیدایی نیست که حتی از حیث توانایی‌های پیش پا افتاده‌ای مانند قدرت تکلم و برقراری ارتباط، بتوان کوچک‌ترین امیدی به پیروزی او داشت، بنابراین باید دید کسانی که او را جلو انداخته و پشت سرش سنگر گرفته‌اند واقعا دنبال چه هدفی هستند. جریان اصلاحات البته برای ارائه پاسخ به این سوال چندان ملاحظه‌کاری نکرد. کسانی در میان بزرگان جریان اصلاح‌طلب خیلی زود - چند نفری قبل از انتخابات و بسیاری هم بعد از انتخابات - اذعان کردند که اساسا هدف آنها از حضور در این انتخابات و کاندیدا کردن فردی مانند معین پیروزی در انتخابات نیست یا لااقل این هدف اصلی نیست و هدف اصلی آن است که به بهانه انتخابات و با استفاده از فرصت ایام انتخابات بتوانند هوادارانی را که به طور طبیعی فعال می‌شوند شناسایی، جذب و در نهایت وارد پروژه شبکه‌سازی کنند.

پس در واقع نوع حضور اصلاح‌طلبان در انتخابات سال 1384 بیش از آنکه ناشی از تمایل آنها برای به دست گرفتن دوباره دولت باشد، مبتنی بر پروژه‌ای بود که می‌گفت اصلاح‌طلبان اگر می‌خواهند در این نظام به عنوان یک گروه سیاسی موثر که حاکمیت ناچار است آن را جدی بگیرد باقی بمانند باید یک بار برای همیشه مشکلی به نام نداشتن بدنه اجتماعی پای کار یا همان ابزار فشار از پایین را حل کنند. حل این مشکل مستلزم کلید خوردن یک پروژه

2 مرحله‌ای بود که مجموعا از 5 مرحله شناسایی، جذب، آموزش، سازماندهی و شبکه‌سازی تشکیل می‌شد. 2 مرحله نخست از این 5 مرحله قبل از انتخابات و

3 مرحله باقیمانده باید بعد از انتخابات اجرا می‌شد. در مرحله اول باید از فرصت یک انتخابات استفاده می‌شد تا بتوان هواداران را که به طور طبیعی فعال شده بودند شناسایی و جذب کرد. این خود نیازمند آن بود که کسی کاندیدا شود که بتواند با سردادن شعارهای تند، انتقاد صریح از حاکمیت و حمله به ساختار نظام رادیکال‌ترین و عمیق‌ترین لایه‌های اجتماعی هوادار جریان اصلاحات را فعال کند و به صحنه بکشاند. مسلما چهره‌های سابقه‌دار و استخوان خردکرده جریان چپ لااقل در آن مقطع هرگز حاضر نمی‌شدند آبرو و اعتبار خود درون نظام را قربانی چنین پروژه‌ای کنند، بنا بر این باید کسی کاندیدا می‌شد که حرف گوش‌کن باشد و بتوان او را متقاعد کرد آنچه خود می‌اندیشد را – البته اگر واقعا اندیشه‌ای در کار باشد - کنار بگذارد و فقط آنچه را که طراحان پشت پرده می‌گویند اجرا کند. مصطفی معین دقیقا چنین فردی بود. او برای مدتی کوتاه در صحنه ظاهر شد، نقش خود را به شکلی نه چندان هنرمندانه ولی در مجموع قابل قبول بازی کرد و درنهایت بلافاصله پس از تکمیل فاز نخست پروژه یعنی پایان انتخابات از صحنه کنار رفت. تنها کاری که معین در این مدت کرد آن بود  که با اجرا کردن همه دستورالعمل‌هایی که به او داده می‌شد و بویژه با حضور در نمایشی تلویزیونی با حضور سعید حجاریان، رادیکال‌ترین و تندترین انتقادها را به نظام وارد و حداکثر مقدار تهییج و بسیج ممکن را در میان هواداران جریان اصلاحات ایجاد کند.  

اصلاح‌طلبان توانستند در فاز اول (قبل از انتخابات) 2 مرحله شناسایی و جذب را تا حدودی جلو ببرند. با پایان یافتن انتخابات، فاز دوم پروژه شبکه‌سازی از خرده‌فرهنگ‌های سازنده طبقه متوسط آغاز شد که می‌توان آن را در یک فرآیند

 3 مرحله‌ای خلاصه کرد. مرحله اول (پس از شناسایی و جذب) آموزش است. جریان اصلاحات بویژه 2 حزب مشارکت و سازمان مجاهدین تلاش کردند تقریبا بلافاصله بعد از پایان انتخابات 84 نوعی فرآیند آموزش درونی را آغاز کنند. ظاهری‌ترین جلوه این آموزش به راه افتادن موجی درون جبهه اصلاحات با محوریت احزابی چون مشارکت بود که آن را نهضت نقد درونی نامیدند. آنچه به طور عمومی گفته می‌شد این بود که هدف این به اصطلاح نهضت، تامل در علل شکست جریان اصلاحات در انتخابات و یافتن راهکارهایی برای احیای دوباره آن است ولی آنچه واقعا مد نظر بود این بود که مجموعه نیروهای شناسایی و جذب شده در ایام انتخابات دور هم جمع شوند و طی یک بازه زمانی کم و بیش طولانی درباره مجموعه مسائلی که می‌تواند آنها را تبدیل به نیروهای سیاسی حرفه‌ای کند آموزش ببینند. در همین دوران است که می‌‌توان دید آرام آرام هویت‌های صنفی از دل خرده‌فرهنگ‌های سیاسی بیرون می‌آید. احزاب اصلاح‌طلب به سرعت و تقریبا یکی پس از دیگری شاخه‌های دانشجویی، زنان، کارگری و حتی هنرمندان ایجاد می‌کنند. این دقیقا به معنی جدی شدن پروژه‌ای بود که می‌گفت تلاش برای پیوند با خرده‌فرهنگ‌ها و تبدیل کردن آنها به بدنه اجتماعی پای کار برای احزاب اصلاح‌طلب که در موقع لزوم هم  می‌توانند با استفاده از مرجعیت خود در میان مردم رأی‌سازی کنند و هم اگر ضرورتی پیش آمد نقش میلیشیاهای خیابانی را بر عهده بگیرند، بخش ضروری ایجاد بدنه اجتماعی است که اصلاح‌طلبان از آن عقب مانده‌اند و دقیقا به همین دلیل است که نمی‌توانند اهداف سیاسی خود را محقق کنند.  مرحله بعد از آموزش، سازماندهی بود و این سازماندهی عموما با استفاده از مجموعه نسبتا وسیع سازمان‌های غیردولتی انجام گرفت که با هدایت غربی‌ها در دوران اصلاحات و با یک برنامه‌ریزی کاملا حساب شده از سوی دولت محمد خاتمی ایجاد شد. در سال‌ 78 و یکی، دو سال ما بعد آن که سیاست «ان‌جی‌او»سازی با جدیت – و تحت عنوان کمک به قدرتمند شدن جامعه مدنی - در دستور کار وزارت کشور، سازمان محیط‌زیست و چند نهاد دیگر دولت محمد خاتمی قرار داشت به دست آوردن یک فهم درست از اهداف واقعی این سیاست دشوار بود چرا که همه چیز تازه در مرحله شکل‌گیری قرار داشت و بسیار کم بودند کسانی که حتی یک درک ابتدایی از کارکردهای غیردولتی‌سازی از درون دولت داشته باشند. تنها بعد از سال 84 بود که این موضوع ابعاد واقعی خود را نشان داد. تئوری اغلب پنهان جریان اصلاحات در آن مقطع این بود که «ان‌جی‌او»‌سازی به عنوان نوعی ترجمه نهادی غیردولتی شدن، دارای این ویژگی مهم است که  در میان‌مدت می‌تواند مجموعه اختیارات، نیروها، منابع و کارکردهای دولت را به بخش غیردولتی منتقل کند و با ساختن آنچه یک جامعه مدنی قدرتمند خوانده می‌شد، شرایطی فراهم کند که در روز مبادا، یعنی روزی که بناست  تقابل نهایی علنی  شود، نظام دست خود را از مجموعه آنچه برای کنترل وضعیت لازم است خالی ببیند. اکنون اسنادی در دست است که این یک پروژه کاملا سازمان یافته بوده است و دولت محمد خاتمی آگاهانه میلیاردها تومان صرف این کرده که انبوهی از سازمان‌های غیردولتی  با عناوین و اسامی  مختلف ایجاد و با تزریق سخاوتمندانه و  گاه مسرفانه اموال دولتی توانمند شوند تا بتوانند حتی سال‌ها پس از آنکه اصلاح‌طلبان دولت را به رقیب واگذار کردند در میدان بمانند و به فعالیت خود ادامه دهند.

در اینجا مجالی برای یک بحث روشمند و کامل درباره پروژه شبکه‌سازی اجتماعی وجود ندارد، آنچه تا اینجا گفتیم و گفتنش لازم بود فقط این بود که اولا برای علاج نبود سرمایه اجتماعی کافی با هدف تامین نیروی لازم برای فشار از پایین، با هدایت ذهن‌هایی که مشخصا از الگوهایی بیرونی تغذیه می‌کردند نوعی پروژه ساختن اپوزیسیون حرفه‌ای از طریق شبکه‌سازی از خرده‌فرهنگ‌های طبقه متوسط در پیش گرفته شد و ثانیا آنچه را در سال 88  کف خیابان‌های تهران دیدیم می‌توان تا حدود قابل توجهی نتیجه آن پروژه دانست که البته با عواملی اضافی ترکیب شده بود.   

اگر بخواهیم از یک منظر کلان به موضوع نگاه کنیم، تبدیل شدن مبارزه انتخاباتی به آشوب خیابانی در سال 88 به این علت بود که اصلاح‌طلبان سعی کردند پروژه فشار از پایین، چانه‌زنی در بالا را بازسازی و آن را با اهدافی متفاوت دوباره اجرا کنند. در واقع تشویق مردم به حضور خیابانی در سال 88 توسط اصلاح‌طلبان به هیچ‌وجه یک پدیده  انتخاباتی عادی نبود بلکه محصول یک تفکر  استراتژیک بود که طی زمان شکل گرفته بود و می‌گفت نظام جمهوری اسلامی امتیاز نمی‌دهد مگر اینکه بترسد و نمی‌ترسد مگر اینکه مردم را در خیابان ببیند. به عبارت دیگر، درک تاریخی اصلاح‌طلبان از مناسبات قدرت در ایران به این نتیجه انجامیده بود که تا زمانی که نظام خیل مردم معترض را در خیابان نبیند، چانه‌زنان درون حکومت قادر به چانه‌زنی موفق و گرفتن امتیاز از نظام نخواهند بود. دقیقا به همین دلیل است که اصلاح‌طلبان از ماه‌ها قبل از انتخابات 88 تلاش کردند با ایجاد نهادهایی جدید از دل پروژه شبکه‌سازی، تشکل‌‌هایی از هواداران خود به‌وجود آورند که به وقت لزوم به سرعت قابل فراخوانی به خیابان بوده و حداقل مهارت‌های لازم برای اعتراض و آشوب را پیش‌تر آموخته و تمرین کرده باشد.

تمرکز روی حساس کردن جامعه و سیاسیون نسبت به این پروژه یکی از اصلی‌ترین جنبه‌های تلاش‌های پیشگیرانه رهبر معظم انقلاب اسلامی قبل از انتخابات بود که پس از انتخابات درستی آن تقریبا با جزئیات بر همگان روشن شد.

رهبر معظم انقلاب اسلامی قبل از انتخابات هشدار داده بودند دشمن با 2 هدف درصدد تبدیل کردن مبارزه انتخاباتی به عاملی برای ایجاد آشوب و ناامنی است.

اول- نخستین هدف‌گذاری دشمن مربوط به جامعه است و تلاش دارد با انتقال شکاف‌ها و تعارضات سیاسی به جامعه و اجتماعی کردن فتنه محیط جامعه را قبل از انتخابات به نحو مزمن ناامن کند.   

دوم- هدف بعدی مربوط به سیاسیون است و رهبر معظم انقلاب اسلامی از آن با تعبیر «تبدیل رقابت انتخاباتی به درگیری» یاد کرده‌اند.  مقصود از این تعبیر این است که رقابت که اساسا مفهومی چارچوب‌دار، زمانمند و مسالمت‌جویانه است به پدیده‌ای بدون چارچوب و قاعده، وحشی، بدون محدودیت زمانی و کشدار (وحتی به یک معنا بی‌پایان) و بسیار خشن تبدیل شود.

رهبر معظم انقلاب اسلامی پیش از انتخابات به چند دلیل هشدار داده بودند باید از وقوع چنین پدیده‌ای جلوگیری کرد.

1- نخستین استدلال ایشان این بود که این پدیده با قاعده فصل‌الخطاب بودن صندوق رأی که یکی از قواعد بنیادین مردم‌سالاری است منافات دارد و عملا اگر قرار باشد پس از آنکه یک رقابت انتخاباتی پای صندوق رأی تعیین تکلیف شد، تبدیل به پدیده‌ای خیابانی شود، دیگر مفهومی به نام دموکراسی باقی نخواهد ماند و جای آن را هرج و مرج، آشوب و حکومت دیکتاتورها و قلدرها و اوباش خواهد گرفت.

2- دلیل دوم از دید ایشان این بود که بدون تردید خیابانی کردن پدیده مبارزه سیاسی و انتخاباتی به سرعت از دست کسانی که آن را برنامه‌ریزی کرده‌اند در می‌رود. حتی اگر برنامه‌ریزان اولیه چنین حرکت‌هایی نیت سوء نداشته باشند، به سرعت خواهند دید که کار از دست آنها خارج شده و گروه‌های آشوب‌طلب، ضدانقلاب، تروریست‌ها و سرویس‌های اطلاعاتی بیگانه هدایت روند را به عهده گرفته‌اند.  این یکی از اصلی‌ترین پیش‌بینی‌های رهبر معظم انقلاب بود که تحقق آن پس از انتخابات نقشی عمده در ریزش بدنه اجتماعی فتنه و مدیریت نهایی آن ایفا کرد.

3- سومین استدلال رهبر معظم انقلاب اسلامی این بود که چنین حرکت‌هایی هرگز به هدفی که برای خود پیش‌بینی کرده‌اند نخواهند رسید و نمی‌توانند نتیجه انتخابات را دگرگون کنند اما روند زندگی عادی مردم را به هم می‌ریزند و باعث خواهند شد نظم، امنیت و ثبات زندگی شهروندان عادی و مردم معمولی به مخاطره بیفتد. از طرف دیگر وقتی چنین شرایطی پدید آمد طبیعی است که نظام هم به آن واکنش نشان خواهد داد و در این واکنش ممکن است خشونت‌هایی تولید شود یا حتی اشتباهاتی رخ دهد که خود منجر به شکل‌گیری فتنه‌هایی جدید شود.

4- استدلال چهارم این بود که در صورت فراگیر شدن چنین پدیده‌هایی بدعتی برای آینده گذاشته خواهد شد که هم صندوق رأی را به عنوان مدنی‌ترین مکانیسم تصمیم‌سازی سیاسی بی‌اعتبار کرده و هم به دیگران جرأت می‌دهد در هر انتخاباتی در آینده چنانچه نتیجه انتخابات را باختند سر و صدا راه انداخته و با به خیابان کشاندن هواداران خود به باج‌خواهی از اصل نظام بپردازند. به عبارت دیگر دیدگاه ایشان این بود که اگر اجازه داده شود چنین پدیده‌ای به هدف خود برسد آن وقت دیگر باید فاتحه انتخابات را خواند و صندوق رأی برای همیشه ارزش و اعتبار خود را از دست خواهد داد و رکن جمهوریت نظام صدمه‌ای جبران‌ ناشدنی می‌بیند.

از همین رو است که دیدیم رهبر معظم انقلاب اسلامی هم بر جلوگیری از اصل چنین پدیده‌ای تاکید کردند و هم اینکه از همان ابتدای کار این موضوع را روشن ساختند که نظام جمهوری اسلامی زیر بار زور نخواهد رفت و اجازه نخواهد داد هیچ مکانیسم غیرقانونی برای آن تعیین تکلیف کند.