حسین دهباشی سازنده فیلم تبلیغات روحانی در صفحه خود در شبکه های اجتماعی نوشت:
«حالا هرچه میخواهی رفاقت کُنی | و با برادرانِ عزیزتر از جانِ وزارتِامورِخارجه، روبوسی! | نمیگذارند که! | دوست داری از بابِ آشتیکُنان بنویسی که: | «حالا ما یک چیزهایی نوشتیم، شُما سخت نگیرید!» | نمیشود که! دوستان | تسلّینامهء غیررسمی و بیسربرگ و بیثبت و شمارهء طرف را | در تیراژِ هوارتا نشر دادهاند که: | مبادا نگران و بیدار شوید! | که قانونِ مصوّبِ مجالسِ نمایندگان و سنا و امضاء و ابلاغ شده توسط شخص ریاستِ جمهوریِ آمریکا را | وزیرِخارجهاش یکتنه اجرا نمیکُند! | بیخیالِ مو از ماست کشیدنهایِ کمیته روابطِ خارجیِ کُنگره مثلا | و انگاری که مردم و مقاماتِ ما | دور از جان | هالو هستند!
و چقدر دوست داری که سر بر شانهء دکتر ظریفِ زباندان و محترم و میهندوست و بسیار باتجربه و خیلی عزیز بگذاری | و برادرانه کنارِ گوشش زمزمه کُنی: | که آخر رفیقجان! | شُما که درسخواندهء سیاست و روابط و حقوقِبینالملل در مکاتبِ خود حضرات هستی | و شمایی که به قولی قانونِاساسیِ ایالاتِ متحده را از خودشان هم بهتر میدانی | یعنی باور کُنیم که اصلا هیچِ واحدِ درسی را در حوزهء مطالعهء تاریخِ داخلی و لبریز از ریاکاریِ آمریکا پاس نکردهای؟
نجوا کُنی که: | آخر ای سربازِ فداکارِ سیاستِ خارجیِ وطن! | یعنی نخواندهای که هم مدرسهای های سابقِ شُما | چقدر با بندهخُداهایِ سادهلوح و سُرخپوست چُپُقِ صلح دود کردند و قراردادِ تقسیمِ اراضی امضاء | اما دوسهروزی بعد که طرفشان و به اعتمادِ سندِ توافق | دوسه سنگری عقب رفت | زدند زیرِ چُپق! | و مایل به مایل جلوترتر رفتند تا به تهِتهاش رسیدند | با تحمیلِ چُنان تحمیق و کُشتار و قحطی و تحریمی که | از جمعیّتِ هجده ملیونی بومیان در چهارصدسال قبل در آمریکا | حالا چیزی نمانده جُز حدودِ دوونیم ملیون مانده و رانده در اغلبِ کمپهایِ فقر و فساد و مواد مخدّر | و آخرش بومیِ خوب، بومیِ مُرده بود برای اخلافِ همین جنابِ جانکری | که چقدر چهرهاش به نقاشیهایِ به جامانده از ژنرال کاسترِ خوشصحبت و بلندبالا و مغرور و سرخپوستکُش میماند!
اعتراف کُنی | به لحاظِ زباندانی و تعدادِ مقالات و پژوهشهایِ تیممذاکرهکُننده خودی | حتی به قدرِ شاگردانِ شاگردان آنها نمیرسی | اما رفیقانه بپرسی: | یعنی به واقع و بهگمانت | مردمِ ما فرقِ میانِ قانون و نامه را نمیدانند؟ | ندیدی که باوجودِ فتوا و احکام و دستورات و قولِ بالاترین مقامِ مذهبی و حکومتیِ این نظام | که سلاحِ کُشتارِجمعی و الاخص بُمبِ هستهای | حرام اندر حرام است | نه طرفِ مُذاکره پذیرفت و نه حتّی خودِ شُما! | تا آنکه عهدنامه شود و مصوّبِ شورایِ حکّامِ آژانس و شورایِ امنیتِ مللِ مُتّحد و تاییدیه و الحاقیهء ولو بیستدقیقهای از مجالسِ طرفین بگیرد و رهبرانشان زیرش را امضاء کُنند و فُلان و بهمان! | پس چطور آنها فتوایِ کتبی و رسمی رهبر جمهوریِاسلامی را | که تخطّی از آن نه فقط جُرم | که گناه است | کافی ندانسته و بیهوده بخوانند | و شُما به نمایندگی از سویِ همهء ما | نامهء مبهم و هویجوریِ آنها را کافی بدانی از بابِ «لیطمئن قلبی»؟
شانههایِ خسته از بارِ سنگینِ مسئولیتِ بروبچههایِ خودمان در جبهه دیپلماسی و بدهوبستان با حریفانِ قُلدرِ غربی را ببوسی و لیک... | حیرتات را پنهان نکنی | که حتی حالا هم که چه بیواهمه اعتماد کردهاید و باوجودِ آنهمه خطِقرمز زُعمایِ قوم و حتی ما رُفقایِ نقنقویِ شُما! | زودتر از طرفِ مقابل | بساطِ هستهای و هزاران ساعت و ملیاردها دلار سرمایهگذاریِ ایرانیان را به گوشهای مینهند | میبینی که چشمآبیها ولو به قدرِ سرِسوزنی برداشتنِ تحریمها را | وعده میدهند و موکول میکُنند | به اتمامِ اجرایِ همه آنچه در برجام به زیرِ بارش رفتهایم | امّا مقاماتِ اجراییِ ما | هنوز سینه سپر میکنند در دفاع از مواعیدِ حریفِ نابکار | و به اعتبارِ خود | نامهء و ماستمالیِ او را در فقره پیمان شکنیِ اخیر «تضمینی محکم و کافی» میداند | برایِ لغوِ قانون همهجوره محکمکاریشدهای که هم بازارِ گرچه فعلا کمرونق امّا بسیار پُرظرفیتِ توریسم در ایران را نابود میکند | و هم بابِ رفتوآمدهایِ علمی و بازرگانی و سیاسی را میبندد | و حتّی کمترین استثنایی ندارد برای دیپلماتهایی که از سویِ آن سیوهشت کشور به کشورمان میآیند | و نیز خلبانان و مهمانداران خطوطِ پروازیِ هم ایشان به ایران.
هواپیما که بیخدمه پرواز نمیکُند! | این قانون یعنی علاوه شدنِ قطعِ اغلب پروازهایِ خارجی به وضعیتِ تا همینجایش زمینگیر و ناامن مسافرت هوایی در ایران | درست است؟ | و سفارت دول فخیمه که بیکارمند اداره نمیشود! | اضافه کُنیم ایرانیان نیز باید حتی برای دریافت روادیدِ اکثریتِ کشورهایِ مهم دنیا به جای سفارتشان در تهران به سفارت آنها در کشورِ ثالثی مراجعه کُنند | نه؟ | حالا برگزاری همایشها و مسابقات بینالمللی و امثالِ آن بماند | که برایِ برگزاریشان باز باید قدمرنجه شود به همسایگانِ زالویِ پیرامون | که باز چریدهتر شوند از قبلِ انزوایِ ناخواسته ایران.
حالا سئوال است دیگر! | با این «تضمینِ محکم و کافی» و مستظهر به تایید جنابِ آقایِ عراقچی | به نظرتان اگر فیالمثلِ خلبانِ بختبرگشته شرکتِ لوفتهانزا یا ژاپنایرلاین که توکِپایی مسافرانی را به فرودگاهِ مهرآباد میرساند و باز میگردد | یا آن یکی استاد یا پزشک یا پیشهور یا صنعتگر و یا ایرانگردی که از پنجسال قبل غلطی کرده و به اصفهانِ نصفِجهانِ ما مهمانشُدهاند | یک کُپی از ضمانتنامهء آقایِ کری را | بهجای اخذِ روادید | بگذارد لای گذرنامه و گذرنامهاش را بدهد دستِ مامورِ مرزبانیِ ایالاتِ متحده | نه! | خُدایی! | قضیه حل است است دیگر | بله؟
آخر ای برادرانِ جان! | که مُژده داده بودید به اعتباریافتنِ گذرنامههایِ ایرانی | بشنوید! | این آوایِ «مُچکّریم، مُچکّریمِ» مهمترین و ثروتمندترین کشورهایِ جهان است | از بیاعتبار شُدن پاسپورتهایشان | به همّتِ غفلتِ والایِ شُما | و در همین خصوص | ایرانیانِ دوملّیتی در همان کشورها | عرایضِ مشابهی دارند | که... زیاده جسارت است.