به گزارش افکارخبر، در روز عاشورا، وقتی نوبت به جوانان هاشمی رسید. فرزندان زینب کبری(سلام الله علیها) نیز خود را آماده قتال کردند.
حضرت زینب(سلام الله علیها) در این موقع که فرزندان دلبند خود را راهی قتال با دشمنان دین و قرآن می کرد، حالتی دگرگون داشت. او عقیلة بنی هاشم است. او نائبة الامام است. اصلاً او شریک کربلای حسین(علیه السلام) است. نه بدین جهت که بنابر نقل، فرزندان خود را با دست خود کفن پوش و فدیة راه حسین(علیه السلام) کرده، که از لحظه ای که از دامن زهرای مرضیه(سلام الله علیها) پای به عرصه وجود گذاشته، دیده به دیدار حسین(علیه السلام) باز کرده است. برای همین است که اهل دل، آفرینش او را برای کربلا معنا کرده اند.
مگر نه آنکه در زمان حضور در کوفه، در مجلس تفسیر قرآن، وقتی آیه شریفة ”کهیعص“ را برای زنان کوفی تفسیر می کرد، امیرالمؤمنین(علیه السلام) به او فرمود:
این عبارت ”کهیعص“ رمزی در مصیبت وارده بر شماست و کربلا را برای آن مخدّره ترسیم کرد.
بسیاری می گویند: زینب کبری(سلام الله علیها)، دو فرزند خود را مهیای نبرد کرد و به آنها تعلیم داد که اگر با امتناع آن حضرت مواجه شدید - کما اینکه آن مظلوم حتی غلام سیاه را از قتال بر حذر می داشت - دائی خود را به مادرش فاطمه(سلام الله علیها) قسم دهید تا اجازه میدان رفتن بگیرید.
پس از این مراحل ابتدا محمد بن عبدالله بن جعفر به میدان آمد و این رجز را سر داد:
اشکوا إلی اللهِ منََ العدوانِ
قِتل قومٍ فی الوری عمیانِ
قَد ترکوا معالِمَ القُرآنِ
و مُحکمَ التَنزیلِ و التِّبیانِ
وَ اَظهروا الکُفرَ مَعَ الطُّغیانِ
” به خداوند شکایت می کنم از دشمنی دشمنان، قوم ستمگری که کورکورانه به جنگ با ما برخاسته اند. نشانه های قرآنی را که محکم و مبیّن و آشکار کننده کفر و طغیان است راترک کردند“
و پس از نبردی نمایان، به شهادت رسید.
پس از او، برادرش عون بن عبدالله جعفر راهی نبرد شد و خود را اینگونه معرفی کرد:
اِن تُنکرونی فَانا بنُ جعفرٍ
شهیدُ صِدقٍ فی الجنانِ الازهر
یطیرُ فیها بجناحٍ اَخضرٍ
کَفی بِهذا شَرَفاً فی المحشرِ
”اگر مرا نمی شناسید من فرزند جعفر هستم که از سر صدق به شهادت رسید و در بهشت نورانی با بال های سبز پرواز می کند. برای من از حیثشرافت در محشر همین کافی است. “
و او نیز، فدایی راه حضرت حسین(علیه السلام) شد.
بارگاه
شهدای کربلا، در پایین پای حضرت حسین(علیه السلام) مدفونند و به احتمال قوی این دو دلداده نیز در همانجا پروانه شمع محفل حائر حسینی هستند. البته در ۱۲ کیلومتری کربلا بارگاهی کوچک منصوب به عون ابن عبدالله وجود دارد که ملجأ زائرین است. برخی را عقیده بر این است که این مرقد یکی از نوادگان امام مجتبی(علیه السلام) به نام عون می باشد.
حر بن یزید ریاحی
حر بن یزید ریاحی از همراهان حسین بن علی در واقعه کربلا بود. حر از خاندان معروف عراق و از رؤسای قبایل کوفیان بود. به درخواست ابن زیاد، برای مبارزه با حسین فراخوانده شد. او به سرکردگی هزار سوار برگزیده گشت. گفتهاند وقتی از دارالاماره کوفه، با ماموریت بستن راه بر حسین بیرون آمد، ندایی شنید که: «ای حر!مژده باد تو را بهشت …»
در منزل «قصر بنی مقاتل» یا «شراف»، راه را بر حسین بست و مانع از حرکت او به سوی کوفه شد. کاروان حسین را همراهی کرد تا به کربلا رسیدند و حسین در آنجا فرود آمد. حر وقتی فهمید کار جنگ با حسین بن علی جدی است، صبح عاشورا به بهانه آب دادن اسب خویش، از اردوگاه عمر سعد جدا شد و به کاروان حسین پیوست.
توبه کنان کنار خیمههای حسین آمد و اظهار پشیمانی کرد، سپس اذن میدان طلبید. حر با اذن امام حسین به میدان رفت و در خطابهای مؤثر، سپاه کوفه را به خاطر جنگیدن با حسین توبیخ کرد. چیزی نمانده بود که سخنان او، گروهی از سربازان عمر سعد را تحت تاثیر قرار داده از جنگ با حسین منصرف سازد، که سپاه عمر سعد، او را هدف تیرها قرار داد. نزد حسین بازگشت و پس از لحظاتی دوباره به میدان رفت و با رجزخوانی، به مبارزه پرداخت و کشته شد. رجز او چنین بود:
انی انا الحر و ماوی الضیف اضرب فی اعناقکم بالسیف
عن خیر من حل بارض الخیف اضربکم و لا اری من حیف
که حاکی از شجاعت او در شمشیر زنی در دفاع از حسین و حق دانستن این راه بود. حسین بن علی بر بالین حر رفت و به او گفت: توهمانگونه که مادرت نامت را «حر» گذاشتهاست، حر و آزادهای، آزاد در دنیا و سعادتمنددر آخرت! «انت الحر کما سمتک امک، و انت الحر فی الدنیا و انت الحر فی الآخرة» و دست بر چهرهاش کشید. حسین با دستمالی سر حر را بست. پس از عاشورا بنیتمیم او را در فاصله یک مایلی از حسین دفن کردند، همانجا که قبر کنونی اوست، بیرون کربلا در جایی که در قدیم به آن «نواویس» میگفتهاند.
منبع: ابصار العین، ص ۱۱۵ و ۱۱۶
اشعار شب چهارم محرم
روضه دوطفلان حضرت زینب سلام الله علیها
***
قامت کمان کند که دو تا تیر آخرش
یک دم سپر شوند برای برادرش
خون عقاب در جگر شیرشان پر است
از نسل جعفرند و علی این دو لشکرش
این دو ز کودکی فقط آیینه دیده اند
آیینه ای که آه نسازد مکدرش
واحیرتا که این دو جوانان زینب اند
یا ایستاده تیر دو سر در برابرش؟
با جان و دل دو پاره جگر وقف می کند
یک پاره جای خویش و یکی جای همسرش
یک دست, گرم اشک گرفتن ز چشم هاش
مشغول عطر و شانه زدن دست دیگرش
چون تکیه گاه اهل حرم بود و کوه صبر
چشمش گدازه ریخت ولی زیر معجرش
زینب به پیشواز شهیدان خود نرفت
تا که خدا نکرده مبادا برادرش …
زینب همان شکوه که ناموس غیرت است
زینب که در مدینه قرق بود معبرش
زینب همان که فاطمه از هر نظر شده است
از بس که رفته این همه این زن به مادرش
زینب همان که زینت بابای خویش بود
در کربلا شدند پسرهاش زیورش
گفتند عصر واقعه آزاد شد فرات
وقتی گذشته بود دگر آب از سرش
حسن لطفی:
گرچه از داغ جوان تا شده ای ما هستیم
و که گفته است که تنها شده ای ما هستیم
تو چرا بار دگر پا شده ای ما هستیم
ما نمردیم مهیا شده ای ما هستیم
رخصت دیدن تو فرصت ما شد اما
نوبتی هم که بود نوبت ما شد آقا
به درخیمه ما نیز هرازگاه بیا
با دل ما سه نفر راه بیا راه بیا
چشمهامان پر حرف است که کوتاه بیا
تو بیا با قدمت گرچه با اکراه بیا
تا ببینی که به تیغ و زره آراسته اند
تند بادند که در معرکه برخاستند
باز میدان ز تو جنبش طوفان با من
تخت از آن تو و پیش تو جولان با من
شاه پیمانه ز تو عهد به پیمان با من
ذره ای غم به دلت راه مده جان با من
آمدم گرم کنم گوشه بازارت را
تا نگاهی بکنی این سر بدهکارت را
به کفم خیرعمل خیرعمل آوردم
دو شکر قند دو شهد و دو عسل آوردم
من از این دشت شقایق دوبغل آوردم
دو سلحشور ز صفین و جمل آوردم
تیغ دارند و پی تو به صلایی رفتند
شیرهایم به پدر نه که به دایی رفتند
دست رد گر بزنی دست ز دامان نکشم
دست از این خیمه رسد از سر پیمان نکشم
بعد از این شانه به گیسوی پریشان نکشم
تیغ می گیرم و پا از دل میدان نکشم
به تو سوگند که یک دشت به هم می ریزم
چشم تا کار کند تیغ و علم می ریزم
دختر مادرم و جان پس در خواهم داد
او پسر داده و من هم دو پسر خواهم داد
جگرش سوخت اگر من دو جگرخواهم داد
میخ اگر خورد به تن، تن به تبر خواهم داد
چادرش را به کمر بست اگر می بندم
دلِ تو مادریُ روضه ی او سوگندم
قنفذ از راه از آن لحظه که آمد می زد
تازه میکرد نفس را و مجدد می زد
وای از دست مغیره چقدر بد می زد
جای هر کس که در آن روز نمی زد می زد
مادرم ناله به جز آهِ " علی جان " نکشید
دست او خرد شد و دست ز دامان نکشید
وای اگر خواهر تو حیدر کرار شود
حرمم صاحب یک نه دو علمدار شود
لشگری پا و سر و دست تلنبار شود
بچه شیر خودش شیر جگردارشود
در دلم خون تو با صبرحسن می جوشد
خون زهراست که در رگ رگ من می جوشد
وقت اوج دو کبوتر دو برادر شده بود
نیزه و تیر تبرها دو برابر شده بود
خیمه ای سد دو چشم تر مادر شده بود
ضربه هاشان چه مکرر چه مکرر شده بود
روی پیشانی زینب دو سه تاچین افتاد
تا که از نیزه سر این دو به پایین افتاد
سید پوریا هاشمی:
آخر خودت بگو چقدر ربنا کنم؟
باچشمهای خیس خدا یا خدا کنم؟
وقتی که بی کسی به سراغ تو آمده
در خیمه ام نشینم و دائم دعا کنم
درد غریبی تو به جانم شرر زده
این درد را بگو که چگونه دوا کنم؟
پنجاه سال از تو خجالت کشیده ام
وقتش رسیده دین خودم را ادا کنم
خواهر بلاکش غم و درد برادر است
باید برای تو سپر دست و پا کنم
امروز اگر برای تو از این دو نگذرم
فردا چگونه رو به سوی مصطفی کنم؟!
شاگرد مادرم که برای امام سوخت
وقتش رسیده است به او اقتدا کنم..
روح و روان من جگرم را قبول کن
لطفی نما دو تاج سرم را قبول کن..
سربازهای خواهرت آماده اند اخا
بنگر چگونه پای تو افتاده اند اخا
هرچند کوچکند ولی مرد جنگی اند
هرچند کوچک اند علی زاده اند اخا
در اضطراب رد شدن از جانب تواند
از دیشب است که سر سجاده اند اخا..
از من اسیر عشق شدن ارثبرده اند
هستند چون اسیر تو آزاده اند اخا..
وسع کم مرا به بزرگی خود ببخش
این دو برای پیشکشی مانده اند اخا
دیگر نگو دو خوشه انگور زینب اند
دیگر رسیده اند دگر باده اند اخا
ایراد سن و سال نگیر از دو غنچه ام
وقتی قسم به فاطمه ات داده اند اخا
رحمی نما به سوز دل و گریه هایشان
دار و ندار من پدری کن برایشان..
دارند میروند تو حسرت نکش فقط
جانم فدات بار مصیبت نکش فقط
نذر من است پای تو ارباترین شوند
از نیزه دار و حرمله منت نکش فقط
حلا که دین من به تو قدری ادا شده..
حرفی وسط ز عمق جنایت نکش فقط
آرام باش بر سر بالینشان حسین
تو پای از رکاب به سرعت نکش فقط
من راضیم در شاخه گلم را نیاوری
باکام تشنه اینهمه زحمت نکش فقط
درخیمه مانده ام که نبینی غم مرا
آقای خوب من تو خجالت نکش فقط
مردی نمانده غصه نخور زینبت که هست
جانم فدات ناله غربت نکش فقط
مویم سفید شد به تماشای عشق تو
من مادر شهید شدم پای عشق تو..
سید محمد میرهاشمی:
زینبم، عقل، پریشان من است
عشق، سر گشته و حیران من است
رو کنم برگه ی دیگر در عشق
وقت جانبازی طفلان من است
روز عشق است کنون این دو غزل
بهترین گفته ی دیوان من است
دو غزاله به منای تو حسین
در ره عشق تو قربان من است
دو ثمر یا دو پسر یا دو قمر
شاهد یکدلی جان من است
یکدلم با تو که داغ دو گلت
مانده بر این دل سوزان من است
این دو گل را به تو من هدیه کنم
این دو گل کل گلستان من است
خون گرمی که به راه تو دهند
خنکی دل عطشان من است
گفته ام با پسرانم هر شب
که حسین، اول و پایان من است
داده ام در س بر آنان توحید
که حسین مذهب و ایمان من است
شیرشان دادم و می گرییدم
که بدانید حسین جان من است
درس تفسیر بر آنان دادم
که حسین معنی قرآن من است
دو غلامند نه خواهرزاده
این همان درس دبستان من است
اذن قربان شدن طفلانم
خواهش این دل سوزان من است
رسوم عزاداری مردم شهرهای مختلف ایران در محرم
تاریخ عزاداری و آداب و رسوم آن در قم
شیعیان از همان ابتدا به علت دوستی با اهل بیت پیامبر(ص) در شادی آن ها، شاد بودند و در غم آن ها غمگین. خود ائمه نیز سعی می کردند جهت درستی به این ابراز محبت دوستداران خود بدهند. بدین روی در مواضع مختلف به تأیید و تصحیح گفته ها و کارهای موالیان خود می پرداختند و خود گاهی مجالسی برپامی کردند که این روش ها را به آن ها یاد می داد، یکی از این موارد عزاداری بر مصایب وارد شده بر اهل بیت(علیهم السلام) و به ویژه مصایب کربلا است. بدون شک جان گدازترین حادثه برای شیعیان از آغاز تاکنون شهادت مظلومانه حضرت ابا عبد الله الحسین بوده است. خود ائمه نیز به شیوه های گوناگون سعی می کردند،
حادثه کربلا را زنده نگه دارند.
به موازات گسترش دامنه تشیع در نقاط مختلف ممالک اسلامی و به خصوص در ایران، عزاداری بر حضرت سید الشهدا به شکل کامل تری درآمد و خود به خود فرهنگ و آداب و رسوم ویژه ای را به همراه خود آورد. غیر از هسته اصلی و فلسفه اساسی عزاداری در هر منطقه و ناحیه، مردم آن را بومی آن ناحیه کردند. این امر تا حدودی قابل پذیرش است؛ اما در بعضی موارد این آداب و رسوم چنان پر رنگ می شده است که فلسفه و هدف اصلی قیام امام حسین(ع) را به حاشیه می رانده است.
این پروسه در اکثر نواحی ایران طی شده و اکنون نیز مقداری از آداب و رسوم گذشتگان هنوز در فرهنگ عاشورا باقی مانده و خوشبختانه مقدار زیادی از آن آداب و رسوم منحط از بین رفته است. البته نباید فراموش کرد که روز به روز چیزهایی به آن اضافه می شود. به هر حال شهر قم نیز از این جریان برکنار نبوده است؛ اما می توان تفاوت های اساسی در آن دید که علت آن نیز معلوم است. قم از ورود اسلام به آن، تاامروز همواره مرکز علما و دانشمندان بوده است. چه در دوران قدیم و عصر طلایی محدثین یعنی از ورود اسلام تا اواخر قرن چهارم که دانشمندان و محدثین، زیادی در آن بوده اند و چه پس از آن که همواره علم درآن
رونق داشته و علما در آن وجود داشته اند و چه پس از قرن دهم که علما و دانشمندان زیادی در آن بوده اند یا از آن برخاسته اند و یا در دوران کنونی که وضع، معلوم است. همین امر باعثمی شده تا در همه امور دینی مردم از افراط و در افتادن به خرافه و امور غیر دینی تا حدود زیادی در امان بمانند. تا اواخر قرن چهارم محدثین و دانشمندان قم در این زمینه حساسیت زیادی نشان می داده اند و به همین دلیل زمینه گسترش عقاید خرافی در همه امور از بین می رفته است. بدون شک بسیاری از عقاید و امور ناپسند و غیرمشروع که اکنون در عزاداری ها وجود دارد در آن زمان به شدت مورد انکار واقع می شده است.
در دوران متأخر نیز بدون شک وجود کسانی مانند مولی محسن فیض کاشانی، مولی محمد طاهر قمی، عبد الرزاق لاهیجی و… در قم راه را بر بسیاری از افکار انحرافی در زمینه عزاداری می بسته است. کمی پس از آن نیز از میرزای قمی استفتایی در دست هست که در مورد حکم شبیه خوانی است و حتی اگر در جواب اهالی قم نباشد از حساسیت متشرعین در این زمینه خبر می دهد. بدون شک با وجود کسی مانند میرزای قمی کسانی که به تحریف حادثه عاشورا می پرداختند، بیشتر مواظب رفتار خود بودند. در زمان معاصر نیز موضع گیر علمای بزرگی مثل حاج شیخ عبد الکریم حایری یزدی، آیت الله بروجردی و دیگران زمینه رواج افکار غلط را از
بین می برد. با وجود این ویژگی مهم در شهر قم، نمی توان آن را از بعضی آداب و رسوم برکنار دانست.
به طور کل وقتی در این زمینه آداب اجتماعی غلط رایج شد و به طور فراگیر همه ایران را فراگرفت، شهر قم نیز تحت تأثیر آن قرار گرفت، به ویژه در دوران ضعف حکومت های صفوی و پس از آن این آداب غلط درفرهنگ عاشورا رواج پیدا کرد. غم انگیزتر آن که گاهی صاحب منصبان و کسانی که در جامعه نفوذ داشته اند، از شاه مملکت گرفته تا کوچک ترین مقام یک شهر مانند متولی باشی در همین قم، به دلایل مختلفی به سوء استفاده از این فرهنگ می پرداختند و بر سر امور ناچیزی دو دستگی درست می کردند و به رقابت می پرداختند که گاهی به زد و خورد نیز میانجامیده است.
بنابراین بعضی از این رسوم به علت شدت رواج در کل ایران، در قم نیز رایج بوده است. در مورد عزاداری در قم گویا تنها کتاب موجود، همان کتاب «تاریخ تکایا و عزاداری قم» تألیف آقای مهدی عباسی است. این کتاب هر چند با کاستی هایی رو به رو است، ولی تنها منبع موجود در این زمینه است و بسیار ارزشمند. اکثر اطلاعات این بخش نیز از این کتاب گردآوری شده است. البته باید توجه داشت که عزاداری بر امام حسین(ع) به ویژه در شهری مانند قم سابقه ای بسیار طولانی دارد. از دوران صفویه به بعد اطلاعات نسبتاً خوبی در این زمینه در دست داریم؛ اما قبل از آن اطلاعات کمتری وجود دارد، ولی دلیل بر این نمی شود که
بگوییم در آن دوران چنین چیزی نبوده است.
ایجاد مکان هایی برای عزاداری
پس از رسمی شدن مذهب تشیع در ایران توسط صفویه، عزاداری بر حضرت سید الشهدا نمود دیگری پیدا کرد و گستره بیشتری یافت و کم کم وجود مکانی خاص برای عزاداری و مراسم دیگر در این زمینه شکل گرفت. گو این که پیدایش «تکیه» به عصر قاجار به برمی گردد. در این زمان در تهران به عنوان پایتخت تکیه های بزرگ و با شکوهی ساخته شد که در ایام عزاداری، مراسم مختلف مانند تعزیه، شبیه خوانی و…برگزار شد، و در شهرهای دیگر نیز چنین شد. گویا بیشترین کاربرد آن برای تعزیه خوانی بوده است. درقم نیز تکیه هایی از این عصر وجود دارد که در آن عزاداری می شده است.
این موضوع فرهنگ خاصی به همراه خود آورده است که گویا در قم نیز رایج بوده است. در ایام عزاداری تکیه را با طاق نماهای مختلفی می آراستند که عبارت بوده از:
۱ - طاق نمایی از چراغ الوان دانه نشان، آیینه، شمعدان و گل.
۲ - طاق نمایی از سلاح های جنگی مانند، شمشیر، زره، کلاهخود، تیر و کمان.
۳ - طاق نمایی جهت حضرت علی اکبر(ع).
۴ - طاق نمایی برای حضرت ابوالفضل که از اسباب حرب و مشک آب و علم و پرچم قرمز تشکیل می شده است.
۵ - طاق نمایی به عنوان حجله حضرت قاسم(ع) که تماماً آینه کاری می شده است.
۶ - دیر: محل نشیمن سر دم دار بوده است.
۷ - سردم: کمی بعد از آن سخن خواهیم گفت.
۸ - بارگاه یزید: که به اطلاقه های شال و غیره می بسته اند و تختی در آنجا گذاشته شخصی را به عنوان یزید لباس های فاخر پوشاند و دو نفر را نیز به عنوان گماشته، در اطراف او قرار می دادند.
۹ - طاق نمایی نیز اثاثیه های زینتی شتر اسیران، از قبیل افسار، منگوله، زنگ، و زنجیر و غیره در آن قرارمی گرفت. هر یک از این طاق نماها را فرد معینی می بسته و از میهمانان خود با چای پذیرایی می کرده است. از قدیمی ترین این تکیه ها که در آن عزاداری بر پا می شده، تکیه میدان میر است، که مکان عزاداری مردم این محله بوده است، دیگر تکیه سنگ سیاه است که تکیه سر حوض نیز نامیده می شده است. این تکیه مکان عزاداری محله های چهل اختران، درخت پیر، رضا آباد، شاه قلندر، سید سربخش، گذر تقی بیک، چال لؤلؤ، پامنار، مسجد جامع، دروازه کاشان، گذر سفید آب، و کوچه حکیم بوده است. تکیه مذکور طاق نماهای
زیبایی داشته ولی در سال ۱۳۴۲ ش تخریب می شود. تعدادى دیگر از این تکیه ها در قم به شرح زیر است:
- تکیه چهارمردان
یکی از باشکوه ترین عزاداری های قم در این مکان برگزار می شده و گویا در زمانی کهن تر افراد محله سنگبند و کوچه های اطراف، و هیئت شاه حمزه و گذر قلعه نیز برای عزاداری به آن جا می آمده اند. اوج شکوه آن در زمان آقا سید جلال قهوه چی بوده که با تدبیر خود، عزاداری با شکوهی در آن بر پا می نموده است. سادات برقعی ولک ها نیز در این امر شرکت می نموده اند که باعثرونق روز افزون آن بوده است. در دوره اختناق زمان پهلوی و به ویژه سال های ۱۳۲۰ تنها تکیه ای که افراد آن شب اول محرم و شب هفتم و روز عاشورا به عزاداری می پرداختند و به سمت حرم مطهر حرکت می کرده اند همین تکیه چهارمردان بوده است. هم
چنین مانند تکیه سنگ سیاه طاق نما و دیر می بسته اند.
- تکیه میرزای قمی
یکی دیگر از مکان هایی که ظاهراً از دوره میرزای قمی به بعد در آن عزاداری می کرده اند تکیه ای است به نام ایشان و در پشت مسجد جامع قم. در این تکیه تعزیه به پا می شده و گویا استفتا از میرزای قمی درباره شبیه خوانی مربوط به مردم همین محله باشد.
- تکیه حاج سید حسن
بنیان گذار این تکیه حاج سید حسن تکیه ای بوده است؛ البته قبل از او پدرش سید محمد نیز در این مکان عزاداری می کرده است؛ اما وی آن جا را تکیه نامیده و پس از او فرزندان و نوادگان او به لقب تکیه ای معروف شدند. گویا سادات تکیه ای در عصر ما از اولاد او هستند. سابقه عزاداری در این محل به بیش از دویست و پنجاه سال قبل باز می گردد.
از تکیه های معروف دیگر تکیه عشق علی است. دیگری تکیه ملامحمود است که نه طاق نما داشته است و ساکنین اطراف خندق، محله های گذر قلعه، کوچه جوادیه، شاد قلی خان، و جوادیه برای عزاداری به آنجامی آمده اند
- تکیه یزدی ها
این تکیه در قسمت شمالی پشت بازار در کوچه ای به نام فیروز واقع شده است. گو این که بنیان گذار آن فردی از اهالی یزد به نام «علی» بوده است که به قم مهاجرت کرد و این مکان را ابتدا برای تیغ زنی عزاداران فراهم کرده، سپس به تکیه تبدیل شده است. پس از او مشهورترین سرپرست آن میرزا عبد الحسین علیشاهی بوده است. وی فردی با اخلاص بوده که در برپایی عزاداری حضرت سید الشهدا در دوران اختناق رضا خانى و پس از آن بسیار تلاش می کرده است. شاید بتوان او را یکى از بزرگ ترین برگزار کنندگان عزاداری امام حسین(ع) در دوران متاخر در قم دانست. این تکیه نیز طاق نما داشته و از قرار معلوم عزاداری باشکوهی
در آن برگزار می شده است. هم چنین، تعزیه ای که در این مکان برگزار می شده، یکی از باشکوه ترین تعزیه های دوران متأخر بوده است؛ به گونه ای که در سال ۱۳۲۱ ش صد رأس اسب برای برگزاری آن استفاده شده است.
همان طور که چند سطر بالاتر اشاره شد، گویا کاربرد اولیه این تکیه برای قمه زنی یا تیغ زنی بوده است. گفته اند: زمانی از این محل دو هزار و پانصد نفر کفن پوش شده، و به سوی حرم می رفتند و تیغ می زدند.
- تکیه باغ پنبه
یکی دیگر از مکان هایی که سابقه زیادی در عزاداری دارد، تکیه باغ پنبه است. سند وقفی این تکیه به نام خانواده سلامت است، و بیش از صد و نود سال پیش توسط فردی به نام حاج سید جعفر مدرس بنا شده است.
از ویژگی های اختصاصی این تکیه وجود مشعل بسیار سنگین در آن بوده است. این مشعل شش متر طول و یک متر عرض داشته و به چند طبقه تقسیم می شده است. هشتاد چراغ پیه سوز بغدادی بر آن نصب بوده که با پیشرفت صنعت تبدیل به چراغ نفتی می شود. تعداد زیادی گلدان و… بر آن می بسته اند که بسیار سنگین می شده است و به طور معمول افراد زورمند آن را حرکت می داده اند. رسم این بوده که مشعل را به حرم آورده و دوباره به تکیه برگردانند. گویا ابتدا رسم آن ها این بوده که با بستن کتل به منزل امام جمعه رفته و پس از آن به تکیه برگردند ولی بعدها به سمت حرم می رفته اند.
یکی دیگر از مکان هایی که در آن عزاداری برگزار می شده، حرم شاهزاده حمزه است. در اطراف این حرم طایفه بیگدلی سکونت داشته اند و عزاداری در این حرم توسط سران و خوانین این طایفه برگزار می شده است. معروف ترین فرد از آن ها نجف خان بیگدلی بوده است که با شوق هر چه تمام تر در این راه کوشش می کرده است. در دالان قدیم شاهزاده حمزه هشت صفه وجود داشته که در هر صفه عده ای با میانداری یک نفر به عزاداری می پرداخته اند.
- تکیه متولی باشی
یکی دیگر از مکان هایی که در آن عزاداری می شده است تکیه متولی باشی است. این تکیه را سید محمد باقر متولی باشی در اوایل سلطنت مظفرالدین شاه ساخته است. وی در این دوران متولی آستانه حضرت معصومه(س) بوده است. گو این که هنوز پژوهش چشمگیری درباره شخصیت این فرد صورت نگرفته است. اما آن چه که از گفته ها برمی آید وی از نسل سید حسین مجتهد کرکی عالم بزرگ عهد صفوی و متوفی در ۱۰۰۱ ق است و نسل در نسل متولی آستانه مقدسه بوده اند. وی در این دوران فرد بسیار با نفوذی بوده است و «به زبان دیگر برای خود دستگاه پادشاهی داشت». گویا مردم نیز دل خوشی از او نداشته اند. اما به هر حال تکیه مجلل او در
بهترین مکان شهر قرار داشته است. این تکیه در ضلع شرقی قبرستان قدیم قم بوده و به گونه ای آن را طراحی کرده بودند که تمام دسته های عزادار پس از خروج از حرم به آن جا بروند. بنابراین نزدیکی به مرکزشهر و حرم مطهر به آن جایگاه ویژه ای می بخشیده است. در ایام عزاداری حاکم شهر، جهانگردان و سفرای خارجی، بعضی از دولتیان تهران، رییس شهربانی و ادارات دولتی و اشراف شهر در آن حضور می یافتند.
- تکیه خروس
این تکیه در ضلع جنوبی گذر جدا بوده است. در مورد وجه تسمیه آن گفته اند: در قدیم این جا میدان گاهی بوده برای خروس بازان که جهت مسابقه و داد و ستد خروس به این جا می آمده اند. این نام بعدها تغییر کرده وبه تکیه خلوص تبدیل شده است.
در مسجد بالاسر حضرت معصومه(س) نیز هیئت قمر بنی هاشم حضرت ابوالفضل العباس عزاداری می کرده اند و از معدود دسته های زنجیر زن قم بوده اند و بحر طویل آن ها در مورد حضرت ابوالفضل معروف است.
- هیئت تجار
در اواخر دوره قاجار در مسجد امام حسن عسکری(ع) عده ای از تجار قم به پیش کسوتی حاج آقا سیدحسین علوی از تجار معروف مراسم عزاداری باشکوهی بنیان گذاشتند که بسیار با شکوه و مفصل بوده است. کسانی که خود جزو بزرگان عزاداری شهر بوده اند و در این فن پیش کسوت به حساب می آمده اند ازاین مجلس عزاداری بسیار تعریف کرده اند. به علت امکانات مالی خوب و صداقت بنیان گذاران، از عزاداران به طور خاصی پذیرایی می شده است. وجود یکصد قلیان در پاشوره حوض و سماور بزرگ چهار شیر حاکی از عزاداری باشکوه آن ها است. این هیئت از روز پنجم ماه محرم از مسجد خارج شده و به عزاداری می پرداختند. اما عزاداری اصلی
آن ها از شب هشتم ماه محرم شروع می شده که از طرف مسجد امام حسن عسکری(ع) به سمت حرم حضرت موسی مبرقع(ع) حرکت می کرده اند. در این شب اکثر مردم شهر به آن ها پیوسته و با جمعیت زیادی پس از زیارت حرم حضرت موسی مبرقع(ع) به سمت حرم مطهر حضرت معصومه(س) حرکت می کردند. مشهورترین فرد این هیئت همان آقا سید حسین علوی بوده است که حضرت آیت الله العظمى اراکى به مناسبتى، واقعه ای را نقل می کند که حاکی از جلالت شان او نزد اهل بیت(علیهم السلام) و به ویژه حضرت معصومه(س) است. در کتاب حضرت معصومه(س) فاطمه دوم تالیف محمد محمدی اشتهاردی(ص ۲۱۱) از قول ایشان طی مصاحبه ای نقل کرده است: سیدی بود در زمان
مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حایری(ره) به نام حاج آقا جمال هژبر که فلج شده بود و او را به دوش می گرفتند و در مجلس روضه ای که از طرف مرحوم حاج شیخ عبد الکریم حایری در دهه عاشورا برگذار می شد شرکت می کرد. او را به دوش می کشیدند و از این جا به آن جا می بردند. آقای سید علی سیف، خادم مرحوم حاج شیخ که مردی خدوم و صریح اللهجه ای بود روزی در مجلس روضه به آن سید(آقا جمال) گفت: ای سید اگر راست می گویی و تو سید هستی چرا مردم را اذیت می کنی؟ از حضرت معصومه بخواه تو را شفا بدهد. این حرف به سید اثر کرد و غیظش گرفت و به حرم حضرت معصومه مشرف گردید و شال(عمامه) خود را از سرش باز کرد و به
ضریح مقدس بست و عرض کرد: پا نمی شوم تا شفا بگیرم.
خوابش برد. در خواب او را شفا دادند و کاغذی کف دستش گذاردند و به او گفتند:
این کاغذ را به حاج سید حسین علوی بده.
وقتی که از خواب بیدار شد، کاغذ را دستش دید، جرات نمی کرد کاغذ را از مشتش بردارد. گفته بود به حاج شیخ کریم هم نمی دهم، به هیچ کس نمی دهم. و جرات هم نمی کرده باز کند و نگاه کند، کاغذ در مشتش بود و می گفت: تا به حاج سید حسین آقا ندهم به کس دیگری نمی دهم(حتی به حاج شیخ عبدالکریم نشان نداد) معلوم نیست در آن کاغذ چه نوشته شده بود.
به هر حال این واقعه غیر از آن که یکی از کرامات حضرت معصومه(س) را نشان می دهد جلالت شان حاج سید حسین آقا علوی را نیز بیان می کند.
از آداب و رسوم رایج در این هیئت یکی وجود مشعلی با کاسه های آهنین بوده و دیگری وجود پنجاه عدد طبق بوده است. این طبق ها هر کدام شش یا هفت طبقه بوده که با چراغ های الوان و دانه نشان و آینه تزئین می کرده اند و بسیار سنگین می شده است. در اطراف هر مشعل و طبق حدود هزار نفر حرکت می کرده اند. افراد و بنیان گذاران این هیئت با محله چهل اختران روابط خوبی داشته اند.
یکی دیگر از مکان های عزاداری در قم محله چهل اختران بوده است که گویا از اواخر دوره قاجاریه این عزاداری بر پا شده است. دسته عزاداری چهل اختران سال ها بر سر یک توغ با افراد زیادی درگیر بوده اند وعاقبت توسط آقا سید حسین چاووش آن را به دست می آورند. سادات چهل اخترانی منسوب به همین سیدحسین هستند که بعدها تعداد آنها زیاد شد. گو این که سادات چهل اخترانی در حوادثسال ۱۳۴۲ ش به مخالفت با حکومت پهلوی برخاسته اند که در همان سال از برگزاری عزاداری توسط آن ها جلوگیری می شود و سپس با میانجی گیری سرشناسان محل تعهد می دهند که در مراسم عزاداری علیه حکومت وقت شعار ندهند و تظاهرات نکنند
که پذیرفته می شود و آن ها به عزاداری می پردازند. حضور زیاد سادات چهل اختران و زنجیر زنان معروف قم در این هیئت شکوه خاصی به آن می داده است. در آن زمان در روز عاشورا تعداد افراد این هیئت پنج هزار نفر می شده است. گو این که این هیئت در عصر حاضر نیز یکی از باشکوه ترین دسته های عزاداری قم است که از قدیم باقی مانده است.
آن چه ذکر شد قدیمی ترین و بزرگ ترین دسته های عزاداری و تکایای آن ها بود که ظاهراً از دوران صفویه به این طرف به وجود آمده اند، و قدمت عزاداری این ناحیه را می رساند. بعضی از تکیه های دیگر نیز وجود دارد که از اواخر دوره قاجار و اوایل دوره پهلوی به وجود آمده است؛ مانند تکیه گذر جدا که اکنون دردست سادات بنی فاطمه است. تکیه بزرگ که در محله ابرقو یا کوچه حاج زینل واقع شده است. تکیه عربستان که در محله عربستان به وجود آمده است و به نام تکیه بالا معروف شده؛ دو تکیه دیگر در این محله بوده به نام های تکیه پایین و تکیه چاله آژان.
تکیه سیدان که سادات برقعی آن را پایه گذاری کردند. هیئت روحانیون در مدرسه رضویه به سرپرستی مرحوم حاج شیخ عبد الکریم حایری یزدی، هیئت آله جوی که امروز آن را آلوچو می خوانند، هیئت کوچه حکیم که توسط سید مصطفی بهاء الدینی پایه گذاری شده، هیئت شاهزاده ظهیر که توسط حاج هادی فخار قمی بنیان گذاری شده است.
نکته قابل ذکر در این زمینه آن که: اوضاع سیاسی - اجتماعی در خط مشی دسته های عزاداری تأثیر می گذاشته؛ به ویژه پس از مشروطه که سطح آگاهی های جامعه بالاتر می رود نوعی دو گانگی را درسلوک اجتماعی - سیاسی دسته های عزاداری می توان دید. بعضی تکیه ها و هیئت های عزاداری که معطوف به قدرت بودند و از پشتیبانی حکومت وقت برخوردار بودند، در این زمان با بی مهری مردم مواجه می شوند و در بعضی موارد حتی بین آن ها و مردم تقابل به وجود می آید. و برعکس تکیه ها و دسته هایی که با حکومت وقت رابطه ای نداشتند، جایگاه بهتری پیدا می کنند؛ به ویژه آن که گاهی افراد آگاه و مردمی در رأس این دسته ها جای می
گرفتند و مردم را علیه استبداد بسیج می کردند، که بارزترین نمونه آن در بین دسته چهل اخترانی دیده می شود. تکیه یزدی ها نیز به علت جایگاه مردمی در این راه همکاری می کرده است.
آداب و رسوم
در هر منطقه آداب و رسوم خاصی رایج بوده که بعضی از آن ها جالب و پسندیده است. این رویه را در قم نیز می توان دید. در زیر به بعضی از این آداب و رسوم اشاره می شود.
زنجیر زنی
گویا اولین دسته ای که در قم زنجیرزنی کرده اند، دسته تجار به سرپرستی حاج سید حسین علوی بوده است که از عزاداران تهرانی این کار را فرا گرفتند.
سنگ زنی
این نوع عزاداری هنوز در بعضی شهرها رایج است و در قم نیز رایج بوده است. بدین گونه که دوتکه چوب ضخیم دایره ای یا چند ضلعی را انتخاب می کنند و حلقه ای چرمین به اندازه انگشت وسط دست ها در پشت آن نصب می نمایند. سپس انگشت وسط دست را درون چرم کرده و با ضربات هماهنگ باتوجه به صدای نوحه خوان بر هم می کوبند. پیشینه بعضی از دسته های سنگ زن به بیش از چهار صد سال قبل باز می گردد. این روش به دو گونه سه ضرب و چهار ضرب نواخته می شود.
سه ضرب بدین شکل است که چوب ها یک بار پایین تر از سینه به هم می خورد. سپس یک مرتبه نیز در برابرسینه یا در بعضی موارد خود چوب ها را بر سینه می کوبند و مرتبه سوم در بالای سر چنین کاری تکرار می شود.
چهار ضرب آن یک ضرب اضافه دارد و ریتم آن تندتر است. ذکر «حسین»، نیز به طور مرتب توسط عزاداران تکرار می شود تاهماهنگی ضربات به هم نخورد. در مناطقی که این گونه عزاداری هنوز به طور حرفه ای رایج است، نمونه ای از عزاداری واقعی را می توان دید. شور و جذبه ای که هنگام عزاداری دسته سنگ زن به وجود می آید، درکمتر گونه های دیگر عزاداری می توان دید؛ به ویژه هنگام حرکات منظم و سریع چهار ضرب می توان باگوش دل غلغله و شور و نوای صحرای کربلا را شنید.
تیغ زنی
یکی از آداب و رسوم رایج در بین عزاداران حسینی کار تیغ زنی و به اصطلاح امروز قمه زنی بوده است. این کار امروز نیز در بعضی نواحی رایج است و از زمان های دور طرفداران زیادی داشته است. در بقیه گونه های عزاداری اعمال بدنی به زخم زدن یا شکستن نمی رسد؛ ولی در این مورد فرد عزادار با قمه به جلوی سر خود می کوبد. به همین علت عکس العمل علما در برابر این کار از دورانی بس دراز متفاوت بوده است. بعضی آن را جایز ندانسته و بعضی جایز دانسته و حتی تشویق به انجام آن می کرده اند. اکنون نیز وضع به همین گونه است. این کار در بیشتر سحرگاهان و با ذکر «شاه حسین» انجام می شده است. این رسم در قم نیز رایج
بوده و تکیه یزدی ها، شاهزاده حمزه، عربستان و ارک اهمیت زیادی به آن می داده اند.
برپایی سقاخانه
یکی دیگر از آداب و رسوم عزاداری در قم، برپایی سقاخانه بوده است. بدین گونه که ظرفی از آب را درداخل سقاخانه ای از چوب قرار می دادند و دو نفر با لباس های چرمین در کنار آن قرار می گرفته اند و حدود دویست نفر، حوله سفید به کمر بسته و توسط جام آب را بر روی زمین می ریخته اند و در همین اثنا به عزاداری و نوحه خوانی می پرداخته اند. گو این که این کار مورد توجه علما بوده است. در بعضی شهرهای دیگر نیز چنین رسمی هنوز رایج است.
رسم دیگری که در قم رایج بوده است، دفن شهدا می باشد. بدین گونه که در روز سوم عاشورا و شهدای کربلا عده ای عزادار در تکیه های مهم شهر جمع می شده اند و به تقلید از طایفه بنی اسد که پس از حادثه عاشورا به کربلا آمدند و بدن های مطهر شهدا را به خاک سپردند، این ها نیز دستاری عربی و به لهجه محلی چپیه الگار «عقال» به سر و شالی به کمر می بستند و بیل و کلنگ و کوزه ای کوچک به نام قلقلک به دوش می گرفتند و به عنوان دفن شهدا به بیرون شهر نزدیک خاکفرجمی رفتند و در مصلی به عزاداری می پرداختند.
دُغدُغه
یکی دیگر از آداب و رسوم رایج در بین عزاداران حرکت دادن دغدغه بوده است. دغدغه نوعی تابوت بزرگ است که در روز بیست و هشتم و صفر همزمان با شهادت امام حسن مجتبی(ع) آن را سیاه پوش به حرکت در می آورده اند. هنگام رسیدن به میدان آستانه عده ای سوار از راه می رسیده اند و تابوت راتیر باران می کرده اند. عزاداری اطراف دغدغه بسیار با اهمیت بوده است.
شبیه خوانی یا تعزیه خوانی
یکی دیگر از آداب و رسوم رایج در زمینه عزاداری قم شبیه خوانی است. این رسم هنوز هم در اکثر نقاط ایران رواج دارد و می توان آن را نوعی نمایش مذهبی دانست. این نمایش مذهبی سابقه ای طولانی درفرهنگ ایرانیان دارد؛ اما تعزیه در مصایب ائمه و به خصوص مصایب حضرت سید الشهدا. به گونه ای دیگر بوده است. گویا قبل از قرن دهم هجری اطلاعات دقیقی از آن در دست نیست؛ اما از قرن دهم هجری اجرای آن را می توان در منابع و به خصوص سفرنامه جهانگردان یافت. اوج تعزیه و شبیه خوانی دردوران قاجاریه بوده است و پس از آن رو به افول می نهد.
در قم قدیمی ترین مدرک در مورد تعزیه خوانی مربوط به تکیه میرزای قمی است که به عهد فتحعلی شاه قاجار بر می گردد. گویا مردم همین محل از میرزا در مورد جواز شبیه خوانی استفتا می کنند و میرزا نیز حکم به جواز آن می دهد. پس از آن نیز گویا با شکوه ترین مجالس تعزیه در قم از آن تکیه یزدی ها بوده است. آداب مختلف آن مثل امام خوانی، مخالف خوانی، ابوالفضل خوانی و… به همراه اسب و شتر و ادوات جنگی به طرز باشکوهی برگزار می شده است.
سردم و سخنوری
سر دم از آداب و رسوم باقی مانده از دوران صفوی است. اگر بتوان بقیه آداب و رسوم را به گونه ای باعزاداری ربط یا ریشه ای تاریخی برای آن در حادثه عاشورا یافت و آن را توجیه کرد، سردم چنین نیست ومعلوم نیست چگونه به وجود آمده است. این رسم ابتدا توسط دراویش رعایت می شده و در این اواخر دردسته های بازمانده از آن ها بعضی آداب آن هنوز انجام می شود.
مرشد هر تکیه با لوازم هفده سلسله پیشکسوت، سردم را تزئین می کرده و رحلی با قرآن بالای آن قرارمی داده و ورودی آن را توسط زنجیر و قفل می بسته است. گویا وسایلی که در سردم قرار می گرفته سمبل و نماد از هر طبقه و شغل اجتماعی بوده که جزو دراویش بودند و به عزاداری می پرداختند. به هر حال این وسایل عبارت است از:
۱ - چاووش: بیرق و بوق را می گفته اند ۲ - مرشد درویش: من تشاء بوده است ۳ - روضه خوان، تسبیح هزار دانه بوده است ۴ - سخنور: تبرزین و کشکول را می گفته اند. ۵ - شاطر: به گزینه می گفته اند و آن وسیله ای بوده که با آن نان را به تنور زمینی می چسبانده اند. ۶ - مهتر: پوست بوده است ۷ - بابا: هفت عدد سیخ کوچک که درّ به آن آویزان می کرده اند. ۸ - سلمانی: کلاه و لنگ و شانه و تیغ بوده است. ۹ - قلیان فروش یا قهوه چی: که قلیان سمبل آن بوده است. ۱۰: خباز: انبر را می گفته اند. ۱۳ - جلودار: قور و ناقوس وزنگ فولادی نماد آن بوده است. ۱۴ - حلاج: کمان کوچک سمبل آن بوده است. ۱۵ - سقا: مشک یا عصا رامی گفته اند. ۱۶ -
پالان دوز: دو شاخه نماد آن بوده است. ۱۷ - نعلبند: سم تراش سمبل آن بوده است.
نکته قابل ذکر این است که در سخنوری مرشد یا سخنور باید تا اندازه ای از ذوق شعر نیز بهره داشته باشد؛ زیرادر بعضی موارد به بدیهه سرایی نیاز داشته است و شاید بتوان مهم ترین بخش آن را همین مشاعره یا جدال شاعرانه دانست؛ زیرا پس از سردم بستن، مرشد یک تکیه با عده ای از هواداران خود به سوی تکیه دیگرحرکت می کند و هنگام ورود به تکیه با خواندن اشعاری در حمد و ستایش باری تعالی و نعت رسول اکرم(ص) و اهل بیت اطهار ایشان، به حضار مجلس ادای احترام می کند و مرشد تکیه مذکور باید با شعر به او جواب دهد و در ضمن به او اجازه ورود دهد. هنگام رسیدن مرشد میهمان به سردم وی دوباره ضمن اشعاری
تقاضای باز نمودن قفل سردم و باز شدن راه را می کند. مرشد تکیه میزبان باید با بدیهه سرایی خود جواب او را بدهد؛ اگر در جواب دادن به او ناتوان شود، باید قفل را باز کند تا درویش میهمان وارد سردم شود. سپس مرشد میهمان وارد سردم می شود و با زبان شعر یکایک اسباب سردم را طلب می کند. و مرشدمیزبان باید جواب او را بدهد. اگر در این مراحل شکست بخورد، تمام وسایل سردم از آن مرشد میهمان می شود. گاهی این مشاعره از وسایل سردم نیز می گذشته و وسایل همراه مرشد و حتی لباس های او را دربرگرفته است.
در قم رسم سردم بستن و سخنوری تا روی کار آمدن رضا شاه پهلوی رواج داشته و پس از آن از رونق می افتد. تکیه های معروف قم که این رسم در آن اجرا می شده، عبارت بوده اند از تکیه سنگ سیاه، چهارمردان، ملا محمود، یزدی ها و باغ پنبه.
بعضی از موارد جزیی رسم سخنوری مانند اجازه ورود خواستن و اجازه دادن از طرف مقابل، هنوز دربعضی شهرهارایج است.
سنگابخانه
یکی از رسوم پسندیده مردم قم سیراب نمودن عزاداران در روزهای عزاداری حضرت سید الشهدا است. گو این که در بعضی شهرها دسته ای خاص در ایام عزاداری به سقایی می پرداخته اند و تا این اواخر وسایلی مانند دلو و… برای خود داشته اند. در قم این رسم به صورت برپایی سنگابخانه انجام می شده است. از پیشینه این کار خدا پسندانه آگاهی های زیادی در دست نیست؛ اما در این اواخر معروف ترین سنگابخانه قم مربوط به سال ۱۳۰۰ ش می شده که میرزا محمد فخیمی با صنف آهنگر نسبت به برپایی آن اقدام می کرده اند.
سنگابخانه ابتدا رو به روی میدان آستانه و سپس ابتدای گذرخان برقرار می شده است. سنگابخانه نیز مانند سایر موارد با چراغ و کتیبه و عکس و شمایل تزئین می شده است.
عزاداری در منازل
عزاداری در منازل نیز در قم از پیشینه زیادی برخوردار است . گو این که قدیمی ترین خانه ای که در آن عزاداری می شده و اکنون نیز همین طوراست خانه سید عبد الله مجتهد برقعی قمی است با سابقه ای بیش از صدو چهل سال . دیگر خانه حاج کمال و خانه تقی وطن خواه است . پس از بنیان گذاری حوزه علمیه ، دسته های عزاداری به خانه علما و مراجع تقلید نیز می رفته اند و اکنون نیز چنین است .
شناسه خبر:
۴۵۷۵۴۶
اشعار و مقتل چهارم محرم «فرزندان حضرت زینب(س)»
در «روزشمار عاشقی» قصد داریم در روزهای عزاداری محرم به ذکر فضایل و زندگینامه شهدای گرانقدر کربلا بههمراه صوت نواهای مذهبی و آداب عزاداری در نقاط مختلف کشور و جهان بپردازیم.
۰