آرزوهای بزرگ اقتصادی‌ترین حزب ایران

به گزارشافکارخبر،این روزها حزب اقتصادگرای کارگزاران سازندگی سعی بر میان داری در جریان های سیاسی به ویژه طیف های میانه رو و اصلاح طلب دارد. با توجه به این ادعا، باید به واکاوی این حزب پرداخت و این که کارگزاران دارای چه خاستگاه و جایگاهی است که می خواهد یکه تاز میدان شود و خود را به مثابه وزنه ای محکم و قابل اتکا نشان دهد و آیا این امر با توجه به فضای سیاسی و دیدگاه های جریان های دیگر شدنی است یا خیر.

سال ۱۳۷۴ سالی مهم در تاریخ این حزب است، جایی که درست یک ماه مانده به دادگاه «غلامحسین کرباسچی» شهردار تهران، چند تن از وزرا و نزدیکان هاشمی رفسنجانی درخواست مجوز تاسیس حزب را به کمیسیون ماده ۱۰ احزاب وزارت کشور ارسال می کنند و درخواستشان در اسرع وقت مورد پذیرش قرار می گیرد. شهردار تهران علاوه بر داشتنن این سمت در قامت دبیر کل حزب کارگزاران ایران اسلامی در نخستین دادگاه حاضر می شود.

پس از کش و قوس های فراوان چند تن از وزرا از عضویت حزب کنار می روند تا شائبه ها را کمرنگ کنند اما کیست نداند که حزب کارگزاران برآمده از دولت آقای هاشمی و معتقد بر رشد و توسعه ی اقتصادی آن هم از نوع تعدیلی بود.

ریشه یابی تفکر این حزب دولت ساخته از پوست اندازی و تغییر نگرش های تاکتیکی و حتی راهبردی حکایت می کند. از این رو برای پرداختن به این حزب باید تاریخچه و بن مایه های فکری آن مورد واکاوی قرار گیرد.

طی دهه ی ۷۰ شمسی دو هفته نامه «عصرما» یادداشت هایی را در زمینه جریان شناسی سیاسی آن روز ایران منتشر کرد. این نشریه در تقسیم بندی هایی که از جریان های سیاسی کرده بود، از جریانی نام برد که در ترمینولوژی سیاسی ایران دولت آقای هاشمی رفسنجانی با حزب دولت ساخته ی «کارگزارن سازندگی» در سال ۱۳۷۴ نماینده این جریان در ایران محسوب می شود و به مجموعه اى از جریان کارگزاران اقتصادى، صنعتى و اجرایى کشور اطلاق شد که به تکنوکرات ها(فن سالاران) شهره هستند. در این میان از لوازم اصلی نگرش فن سالارانه، تفکیک ناپذیری اش از توسعه‌گرایی است. مشی سیاسی این جریان نگاه به بیرون و اولویت آن بر نگاه به داخل است. همچنین این گسترش مناسبات با دیگر کشورها بوده و منظومه اصلی شان توسعه اقتصادی است که تمام گفتمان شان را حول آن قرار می دهند. البته در بین افکار عمومی این جریان به عملگرایان و مصلحت اندیشان مشهور هستند. این جریان دارای نگرشی «فایده گرایانه» است و مهمترین دستاورد انقلاب را تلاش برای «سازندگی و توسعه» می داند.

داستان از این جا شروع می شود که جنگ تحمیلی پایان یافته و نگاهی حداکثری به دولت جای خود را به نگاهی رشدگرا داد که در پی بازسازی و سازندگی برآمده است و چنان در این امر حرکت کرد که گویی درد جامعه تنها اقتصاد است آن هم از نوع تعدیلی و نولیبرالش. دولت کارگزاران چنان در این امر تاخت که فرهنگ و سیاست از بازی خارج شدند و اقتصاد میدان دار اصلی شد؛ شکاف گسترده ی طبقاتی، عرصه را تنها بر طبقات فرودست تنگ نکرد بلکه طبقه متوسط و کارمندان سخت ترین روزگار خود را شاهد شدند.
واژه هایی که روزی دارای نشانه ها و بار ارزشی بودند کم کم جای خود را به واژه های فاقد ارزش و بی محتوا دادند، از این دست واژگان فراوانند که دچار استحاله معنایی شدند ازجمله آنها می توان به واژه «مستضعف» اشاره کرد که تبدیل به واژه ی «قشر آسیب پذیر» شد. این امر سر آغاز نگاهی دیگرگون به سبک زندگی انقلابی بود.

کارگزاران سازندگی که عنوان نخستین حزب دولت ساخته در جمهوری اسلامی ایران را یدک می کشید از طرف هر دو جناح مورد انتقاد قرار گرفت؛ جناح چپ به نگاه اقتصادی و جناح راست به نگرش فرهنگی دولت آقای هاشمی نقدهای تندی را وارد کردند. این جریان که تمایل داشت خود را به عنوان جریان معتدل مطرح کند، دچار پارادوکس های فراوان شد. البته باید گفت که اشتباه اصلی در نگاه کارگزارانی ها نگرش و نگاهشان به امر توسعه بود، چرا که گمان می کردند با ساختن سد و پل های فراوان؛ بدون توجه به سلامت سیستمی؛ می توان به توسعه رسید. کارگزارانی ها از این نکته غافل بودند که توجه به زیر ساخت ها زمانی می تواند مفید به فایده باشد که مدل توسعه دارای نگاهی همه جانبه و مبتنی بر برنامه ای هدفمند و همزمان توجه به توانمندی های داخلی باشد.

نگرش تکنوکراتیک با مدل نوسازی دهه ی ۱۹۵۰ و ۶۰میلادی که رشدگرا بودند و مدل خطی را دنبال می کردند به مثابه متنی بود که زمینه ی مناسبی را انتخاب نکرده بود و الگویی شکست خورده برای کشور ایران به حساب می آمد، اما پافشاری بر اشتباه و نپذیرفتن آن، طرد بیشتر این جریان را در پی داشت.
سال ۱۳۷۶ فرا می رسد و جریان اصلاحات پیروز انتخابات می شود، جالب این که کارگزارانی ها در جبهه دوم خردادی ها قرار می گیرند و به عنوان یکی از احزاب کشور گردش به چپ می کنند و حتی مهمترین کرسی های اقتصادی کابینه دولت اصلاحات نصیبشان می شود، اما این آغازی بر ناکامی های تازه است چرا که بر هجمه هایی که توسط نویسندگان اصلاح طلب بر دولت سازندگی و به ویژه آقای هاشمی می شد، افزوده می شود.

کارگزارانی ها که پیش تر دل از جناح راست بریده و به چپ ها دل سپرده بودند، مترصد فرصتی هستند تا در قامت پدرخوانده شان بار دیگر به عرصه قدرت بازگردند، اما سال ۱۳۷۸ سالی تلخ برای پدرخوانده شان بود. هاشمی رفسنجانی در انتخابات مجلس سی و یکم شد و شکستی دیگر در پرونده اش ثبت شد.
با این حال این شکست برای هاشمی پایان بازگشت به عرصه سیاست نبود؛ بلکه این بار پدر معنوی راست های مدرن در پی ردای ریاست جمهوری بود و سودای بازگشت به جایگاه ۸ سال پیش خود را داشت. سال ۸۴ انتخابات نهمین دوره ی ریاست جمهوری عرصه ی رقابتی دیگر برای پدرخوانده بود. با کشیده شدن انتخابات به دور دوم رقیبی جوان اما پرانرژی در برابرش قرار گرفته بود و هاشمی به گمانش برنده می شد، غافل از این که گفتمانش در میان مردم چندان جایگاهی ندارد و شکست دیگری در کارنامه اش ثبت شد. این شکست برای هاشمی ۸سال محاق را در پی داشت اما او بازهم دنبال بازگشت به قدرت بود. پدر معنوی این جریان که چند سال را به صورت های مختلف گاهی در عرصه و گاهی در پشت صحنه ی سیاست ایران حضور داشت، سعی کرد با تمام قوا وارد نبرد انتخاباتی شود و بار دیگر شانس و بخت خود را به آزمایش بسپارد.

سال ۹۲ یازدهمین دوره ی انتخابات ریاست جمهوری فرا می رسد. روز و ساعت آخر ثبت نام کاندیداها بار دیگر دو قطبی هاشمی - احمدی نژاد را احیا می کند اما با این تفاوت که احمدی نژاد با معرفی شخصی دیگر ولی هاشمی خود به عرصه آمده است. نتایج تایید صلاحیت کاندیداها می آید. هاشمی و مشایی رد صلاحیت می شوند تا دوقطبی در کار نباشد. اما با پیرزوی حسن روحانی در انتخابات که آخرین سمتش ریاست مرکز مطالعات استراتژیک مصلحت نظام است، هاشمی نیز پا به عرصه سیاست می گذارد اما با کارویژه ای تازه و کارگزاران سازندگی که روزی تکنوکراسی را ترویج می کردند صحبت از لیبرال دموکراسی می کنند و نشریه هایی تئوریک همچون «مهرنامه» که سردبیر آن به تازگی عضو شورای مرکزی کارگزاران سازندگی شده، ویژه نامه نوروز۱۳۹۳ را به پرونده ی خاص به عنوان مانیفستی تازه از کارگزاران و چرخش به سمت لیبرال دموکراسی مطرح می کند.

رویکرد اقتصاد سیاسی دولت یازدهم با وام گرفتن از گفتمان سازندگی به سمت اصحاب مکتب اتریش و شیگاگو و یا به قولی فون میزسی و هایکی ها گرایش پیدا می کند. شیفتگان نئولیبرالیسم، بار دیگر اما تندتر از قبل میدان دار عرصه ی تئوریک کارگزاران می شوند و آن را از نو دیکته می کنند. از سویی برساختن نئولیبرالیسم نیازمند طرد نگرش های ضد لیبرالی یا منتقدین اقتصاد بازار آزاد است. مریدان هایک اتریشی، نگرش های اقتصاد سیاسی غیرنئولیبرالی را منجر به راه بردگی می دانند و روشنفکران را کهنه فروش اندیشه می نامند، راه رسیدن به توسعه را در عقلانیت ابزاری فایده انگارانه می بینند و غایت را در سودباوری خلاصه می کنند.