نگران کنند‌ه‌ترین شب عمر محسن رضایی / حاج قاسم: برگشتن به خانه ننگ است

به گزارش افکارنیوز، عملیات رمضان در تایخ ۲۳/۴ / ۱۳۶۱، پس از عملیاتهای موفق و چشم گیر ثامن الائمه، طریق، طریق القدس، فتح المبین و بیت المقدس انجام شد و قرین موفقیت نبود. از آنجا که چهار عملیات موفق مزبور توقع فرماندهان و مسئولان یگانهای سازمان رزم سپاه را به شدت افزایش داده بود، شکست و عقب نشینی در عملیات رمضان برای آنها تحمل ناپذیر بود. در واقع، عدم موفقیت در این عملیات، پرسشها و ابهامات بسیاری را در میان فرماندهان و نیروهای رزمنده پدید آورده بود که ادامهِ کار را با مشکل روبه رو می کرد.

برای حل این مشکل در روز یکشنبه ۱۰ مرداد ماه سال ۱۳۶۱، فرماندهان عالی رتبهِ سپاه با حضور فرمانده کل سپاه دلایل و عوامل عدم موفقیت نیروها را در رسیدن به اهداف عملیات بررسی و سعی کردند با شناخت بیشتر از وضعیت جبهه، مجدداً نیروها را سازمان دهی و گزینهِ مناسبی را برای عملیات انتخاب کنند. این جلسه از ساعت ۰۰:۹ تا ۰۰:۱۵ طول کشید و تنها، چند دقیقه برای اقامهِ نماز ظهر و عصر تعطیل شد. مباحثمطرح شده در این جلسه به دو بخش تقسیم می شد: بخش نخست به گلایه های تلویحی و برادرانهِ فرمانده سپاه برای پایان دادن به برخی از تردیدها و اشکالهای مطرح شده در اذهان برخی از کادرهای عملیاتی سپاه که به دلیل عقب نشینی‌ها و سازمان دهی جدید لشکرها به وجود آمده بود و بخش دوم به بررسیهای فنی و نظامی به منظور اتخاذ تدابیر لازم برای تداوم عملیات اختصاص داشت. البته، باید یادآور شد که هر یک از فرماندهان تیپها و لشکرها پیشنهادهای خود را در این زمینه ارائه کردند.

در «فصلنامه نگین ایران» با نشر اسناد مربوط به جلسات فرماندهان سپاه سعی شد خوانندگان را با فضای بررسی مسائل و تصمیم گیری در مورد عملیات در طول جنگ بیشتر آشنا کند. در یکی از این جلسات که روزهای پایانی عملیات رمضان برگزار شد آمده:

در آغاز جلسه، برادر مصطفی ردانی پور، فرمانده قرارگاه فتح، آیاتی از ابتدای سوره محمد(ص) را همراه با ترجمه آنها قرائت کرد و سپس، برادر محسن رضایی سخنانی را به شرح زیر ایراد نمود:

«دیشب یکی از شبهای بسیار نگران کنندهِ عمرم بود. هنگامی که شرح غم انگیز اظهار عجز فرماندهان تیپ را شنیدم، احساس کردم که دوستان و همکارانم با مشکلاتی روبه رو شده اند که باید آنها را حل کرد. در واقع، این مسائل و مشکلات برای برداشتن قدمهای بلندتر بعدی، که مد نظر امام است و ایشان مرتب آنها را برای ما و مردم بیان می کنند، ابهاماتی را ایجاد می کند. دیشب، تصمیم گرفتم که در جلسهِ امروز، به برادران عزیزم عرض کنم که هر کسی نمی خواهد در سازمان رزم و جنگ بماند، خیلی خالصانه و صادقانه بگوید، سوگند یاد می کنم که در این زمینه، با هیچ کس صحبت نکنم و به برادران دیگر نیز تأکید می کنم که دربارهِ رفتن شما با هیچ کس صحبت نکنند.

هر کس کاری یا مشکلی دارد و نمی خواهد در لشکر و جبهه بماند، می تواند در سپاه شهرستانش به خدمت مشغول شود، تا دست کم چند نفری که باقی می مانند با هم قسم یاد کنند که تا پای مرگ با هم باشند. کاری نکنید که اعتبار خون شهیدان از بین برود، اگر این طور شد، هیچ فایده و ثوابی نخواهیم برد. هر کس می خواهد بماند و کار کند، باید جبهه(منطقهِ عملیاتی) خودش را مشخص کند و به کار ادامه بدهد، هر کس هم که نمی خواهد بماند، می تواند هم اکنون برود. ما کار را با سه نفر هم آ غاز می کنیم، بعد به خدمت امام می رویم و می گوییم آقا وضعیت ما بدین شکل است و شاید این کار ده ماه طول بکشد.

بدین ترتیب، مطمئن هستیم که کار اندکی انجام می شود، عزیزان، اگر قصد ماندن دارید، بیایید با هم سوگند یاد کنیم و جلو برویم؛ مگر چه شده که با بروز یک مشکل این قدر زود عصبانی شده اید؟! آیا چیز عجیبی اتفاق افتاده است؟! چرا این طور برخورد می کنید؟! اگر نسبت به تشکیل و راه اندازی لشکری انتقاد دارید، آن را مطرح کنید، اما عدم اعتقاد به ایجاد لشکر نباید کارها را متوقف کند.

حال اگر قرار شد در آیندهِ نزدیک، خدمت امام بروم، به ایشان چه بگویم؟ اگر مشکلات این عملیات(رمضان) را بگویم و برای نمونه عنوان کنم که اصلی ترین مشکل ما در عملیات رمضان شکل پدافندی خطوط دشمن و زمین منطقه بوده است، ایشان خواهند گفت، اینکه مسئله ای نیست، مطمئن باشید و جلو بروید. در این صورت، اگر من هم قولی بدهم و بیایم اینجا و ببینم باز هم وضع به همین شکل است، با مشکلات اساسی روبه رو خواهیم شد. خواهش من از شما این است که امروز تصمیمتان را بگیرید تا به بحثمان ادامه دهیم؛ زیرا، ادامهِ کار به شکل سابق ناممکن است.»

در پایان سخنان برادر محسن رضایی، سکوت عجیبی جلسه را فرا گرفت، چند لحظه بعد، صدای هق هق گریهِ تعدادی از فرماندهان سکوت جلسه را شکست و سپس، برادر قاسم سلیمانی، فرمانده تیپ ۴۱ ثارالله، در میان همهمهِ حضار سخنانی را ایراد کرد:

«برادرانی که اینجا هستند در رویارویی با این مشکلات به خانه هایشان برنمی گردند، حتی حاضر نیستند سالم برگردند؛ زیرا این را ننگ می دانند. در واقع، همه آمده اند تا جزء یاران امام حسین(ع) باشند. روزی که برادران به جبهه های جنگ آمدند، قسم خوردند که از پدر، مادر، زن، بچه و... بگذرند. به عبارت دیگر، دیگر برای آنها دنیایی مطرح نیست. سکوت برادران رنج آور است. آنها غیر از گریه پاسخ دیگری ندارند.

من استدعا می کنم که شما کارتان را ادامه دهید؛ زیرا، برای ادامهِ عملیات، هیچ یک از برادران مشکلی ندارند، اگر مشکلی هم مطرح باشد دلیل آن دلسوزی است، نه تمرد. ما مسلمانیم و همان طور که شما هم می دانید بزرگ ترین اصل اسلام اطیعواالله و اطیعواالرسول و اولی الامر منکم است؛ مسئله ای که برای ما جا افتاده و آن را پذیرفته ایم؛ بنابراین، هیچ یک از مسائلی که شما فرمودید، مطرح نیست و هیچ یک از برادران قصد بازگشت ندارند، مگر اینکه آنها را از جبهه بیرون کنید یا اینکه جنازه شان را به خانواده شان تحویل دهید.»

سپس، حسین خرازی با جسارت و صراحت خاص خود، طوری صحبت کرد که تا حدی فضای احساسی و عاطفی جلسه را به سمت طرح مباحثاستدلالی کشاند:

«ما با برادران آشنا هستیم و با آنها رفت و آمد داریم، ان شاء الله آنها بر تعهد خود باقی هستند؛ چرا که با خدا و با امام حسین(ع) عهد بسته اند که یا حسین، انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم الی یوم القیامه. اما در مورد این مسئله که عنوان می شود برخی از برادران نمی خواهند بجنگند، باید بگویم، این گونه نیست. برای نمونه، دیروز یک گردان از رزمندگان محلهِ خود ما به من گفتند: ما تازه آمده ایم و آموزش هم ندیده ایم، بگذارید ما دست کم، دو تا سه روز برویم آموزش ببینیم، بعد هر کجا خواستید، می رویم، اما اگر تکلیف این باشد که هم اکنون، خود را برای عملیات آماده کنیم، همین حالا هم آماده هستیم.

برادران برای جنگیدن و شهادت به جبهه آمده اند، اصلاً چیزی جز این در مخیلهِ آنها نیز نمی گنجد، تنها مسئله این بوده است که به برادران تأکید کردم در عملیات دقت عمل بیشتری داشته باشند و اگر وقت و زمان کافی در اختیار داریم روی آموزش بچه ها بیشتر کار کنیم. پیش از این شناسایی که می کردیم، خود فرمانده تیپ بر کار تخریبچی نظارت می کرد تا معبر مین را شناسایی کند، اما اکنون، این گونه نیست و شما می توانید این موضوع را از برادران فرمانده تیپ بپرسید. در واقع، ما تنها می خواهیم به این مسائل رسیدگی بشود، حرف ما این نیست که نمی جنگیم یا می خواهیم کارشکنی و سستی کنیم. حرف ما این است که آیا از نیرویی که کیفیت لازم را ندارد و به راحتی شهید و زخمی می دهد؛ نیرویی که می خواهد پشت خاکریز برود، متوقف می شود یا به کندی حرکت می کند، می توانیم انتظار داشته باشیم با عراقیها بجنگد؛ و جلو تیربار آنها مقاومت کند یا خودش مانور بدهد.

خب اینها مسائلی است که مطرح شده است، اما به معنای این نیست که برادران نمی خواهند بجنگند. صحبت این بوده است که برادران از نظر کیفیت رزمی پیشرفت کنند و ما باید در همین خطهای پدافندی فرماندهان گردان، فرماندهان گروهان را آماده و نیروهای برجسته را شناسایی کنیم و بدانیم چه کسی خوب تیراندازی می کند، چه کسی می تواند خوب تانک بزند، چه کسی را می توانیم فرمانده گروهان بکنیم؟