پدران و شغل از دست رفته؛ ‌دختران و زیبایی به تاراج رفته

به گزارشافکارنیوز، به طبقه دهم بیمارستان ساسان تهران که میرسی سراغ بچه‌های شین آباد را از هر کدام از بیماران یا پرستاران بخش که بگیری مستقیم به در اتاقشان هدایت می‌شوی، اتاقی کوچک و کمی دلگیر در بیمارستان ساسان این روزها میزبان دو دانش‌آموز شین‌آبادی است، " مبینه و سیما " این روزها مهمان تهرانی‌ها هستند اما در این میهمانی از شادی خبری نیست چرا که حرف دل این دو دانش آموز و خانواده‌هایشان این است که خسته شده‌ایم.

۱۰ ماه پس از وقوع آتش سوزی در دبستان ندای انقلاب شین آباد هنوز هم ۸ دانش‌آموز این حادثه که درصد سوختگیشان بالای ۴۰ درصد است در رنج و سختی به سرمی‌برند و رفتن از این شهر به آن شهر و این بیمارستان به آن بیمارستان در جست‌وجوی جان گرفتن دوباره چهره زیبای کودکانه کار هر روزشان شده است.

داخل اتاق که می‌شوی پسر بچه سه تا چهارساله‌ای که روی تخت خوابیده توجهت را جلب می‌کند که ناگهان با ورود خانمی به داخل اتاق سریع می‌پرسی اینجا اتاق بچه‌های شین آباد است؟ پس از آن است که خود را معرفی کرده و سراغ بچه‌ها را می‌گیریم که این خانم در پاسخ می‌گوید من مادر یکی از بچه‌ها هستم چند لحظه صبر کن تا بروم و بچه‌ها را که در سالن بیمارستان هستند صدا کنم. لحظاتی بعد دو دانش‌آموز شین آبادی به همراه پدرانشان وارد اتاق می‌شوند.

صورت‌های سوخته دانش‌آموزان با دستان باندپیچی شده نخستین موضوعی است که در نگاه اول توجهت را جلب می‌کند، شدت سوختگی صورت به قدری بالاست که پوست جمع شده و چهره دانش‌آموزان را تغییر داده است اما هنوز شیطنت‌ و روحیه شاد کودکانه پشت این زیبایی از دست رفته رنگ نباخته است. گرم صحبت با بچه‌ها که می‌شوی خود را مبینه و سیما معرفی می‌کنند دانش‌آموزان کلاس پنجم.

مبینه با لحن کودکانه‌اش تبلتی را که در دست دارد نشانمان می‌دهد، تصور می‌کنی که شاید از تبلت‌هایی که قرار بود امسال به صورت پایلوت به مدارس تهرانی‌ها وارد شده و میان دانش‌آموزان توزیع شود دو تبلت نیز سهم دانش‌آموزان شین آباد شده است شاید به همین دلیل بود که از مبینه پرسیدیم این تبلت را آموزش و پرورش به شما داده است که در پاسخ می‌شنوی " نه بابا " این تبلت را یک زن و شوهر اهل پاوه که برای عیادتمان به بیمارستان آمده بودند به عنوان هدیه برایم آورده‌اند.

در همین حین مادر مبینه نیز با تائید صحبت‌های دخترش می‌گوید مردم بسیاری به ملاقات بچه‌ها می‌آیند و برای آنها کادو و عروسک می آورند اما مسئولان آموزش و پرورش پیرانشهر و حتی معلم بچه‌ها یک بار تماس نگرفته‌اند تا از حال آنها جویا شوند.


سیما دانش‌آموز دیگر پیرانشهری که دچار سوختگی ۵۸ درصدی شده است بلافاصله پس از صحبت‌های مادر مبینه می‌گوید: خانم معلممان حتی یک بار هم حالم را نپرسیده است، مبینه و سیما هر دو باهم از بی‌توجهی مسئولان مدرسه نسبت به اوضاع و احوالشان گله دارند، از اینکه سال تحصیلی جدید چند هفته‌ای است شروع شده اما هنوز به مدرسه نرفته‌اند.

سیما می‌گوید: دلم برای دوستانم و همکلاسی‌هایم تنگ شده است اما به خاطر عمل‌هایی که باید انجام بدهم نمی‌توانم به مدرسه بروم سال قبل هم کلاس چهارم بودم اما بعد از سوختگی ۳ تا ۴ ماه نتوانستم به مدرسه بروم و خود مدرسه اعلام کرد که در کلاس چهارم قبول هستم و می‌توانم به کلاس پنجم بروم.

۱۰ ماه است که پدر و مادر مبینه و سیما کارشان این است که دائما در مسیر تهران به پیرانشهر در رفت و آمد باشند و این رفت و آمدها و رنج دوری از سایر فرزندانشان آنها را به لحاظ روحی و جسمی خسته کرده است.

آقای شادکام پدر سیما که روزگاری راننده بولدوز بود این روزها در مسیر رفت و آمد از پیرانشهر به تهران به امید زنده کردن زیبایی به تاراج رفته دخترش شغلش را نیز از دست داده است و در دخل و خرج زندگیش درجا می زند از سوی دیگر نیز نگران دو فرزند دیگرش است که این روزها در نبود پدر و مادر در شین آباد مدتی را در خانه عمو، عمه و دایی سپری می‌کنند.

وی می‌گوید: خواسته من و مادر سیما این است که دخترمان دوباره بتواند در سطح جامعه حضور یابد، ‌ زمانی که قرار شد بچه‌ها برای ادامه درمان به تهران بیایند ابتدا در بیمارستان ۱۵ خرداد بستری شدند اما در این بیمارستان رسیدگی به بچه‌ها فوق العاده ضعیف بود به گونه‌ای که دکتر به صورت سطحی دخترم را ویزیت کرده و می‌گفت باید سه انگشتش قطع شود، تیم ۱۲ نفره از فوق تخصصان جراحی پلاستیک با ما صحبت می کردند و اطمینان خاطر می‌دادند که فرزندانمان را جراحی کنند اما وقتی بچه‌ها به اتاق عمل می‌رفتند هیچ کدام از این متخصصان در اتاق عمل حاضر نمی‌شدند و رزیدنت‌ها اقدام به جراحی بچه‌ها می‌کردند.


وضعیت رسیدگی به بچه‌ها در بیمارستان پانزده خرداد به قدری ضعیف بود که تصمیم گرفتیم تا از این بیمارستان فرار کرده و به بیمارستان ساسان پناه ببریم بچه‌ها یک بار در بیمارستان پانزده خرداد تحت عمل جراحی قرار گرفتند اما به دلیل اینکه این کار توسط پزشکان فوق تخصص انجام نشد هیچ اثر مفیدی نداشت.

آقای شادکام ادامه می‌ دهد: البته رسیدگی‌های آموزش و پرورش تا این لحظه بد نبوده است و ما تقریبا راضی هستیم از رسیدگی این وزارتخانه.

مبینه و سیما برای اینکه چهره‌شان نه همانند روز اول بلکه کمی برای حضور در اجتماع آماده تر شود احتیاج به ۱۰ تا ۱۵ عمل جراحی ترمیمی دارند و حداقل انتظار خانواده‌هایشان این است که فرزندانشان زیر دست پزشکان متخصص جراحی شوند اما انگار تحقق این آرزوی کودکان پیرانشهری برای پزشکان فوق تخصص کشورمان بسیار دشوار است!!

آقای شادکام با ابراز رضایت از رسیدگی به بچه‌ها در بیمارستان ساسان می‌گوید: این بار به ما اعلام کرده‌اند که باید از بیمارستان ساسان به بیمارستان محب برویم حتی به ما قول داده‌اند که جراحی ترمیمی فرزندانمان توسط پزشکان فوق تخصص انجام شود ما نیز به حرف‌ آنها اعتماد می‌کنیم و اینبار از بیمارستان ساسان به بیمارستان محب کوچ می‌کنیم با این امید که وعده‌ها تحقق یابد.


مبینه دختر زیبایی است که با وجود سوختگی ۵۸ درصدی که بخش عمده‌ای از پوست صورتش را نیز درگیر کرده است اما هنوز هم می‌توان زیبایی را در چهره‌اش دید این روزها به همراه مادر، پدر و برادر کوچکش که ۳ تا ۴ ساله است به حکم تقدیر و به اجبار روانه تهران شده است، پدر مبینه که خستگی در لحن صدا و چهره‌اش نهفته است معمار است اما در این ۱۰ ماه به دلیل پیگیری کارهای دخترش شغلش را از دست داده است.

آقای پرکام پدر مبینه که دلگیر است از اینکه چرا هیچ کدام از پزشکان فوق تخصصی که ادعا می‌کردند فرزندش را جراحی نکرده و این کار را به دستیاران خود واگذار کرده‌اند، می‌گوید: ۱۰ ماه است که بیکار هستم اما هیچ کدام از مسئولانی که مسبب این موضوع هستند نپرسیده‌اند که چه می‌کنی و خرج زندگیت را چگونه تامین می‌کنی؟ از روزی که دخترم دچار سوختگی شد از بیمارستان ارومیه به تبریز، مشهد و تهران رفته‌ایم بدون اینکه از سایر فرزندانمان خبر داشته باشیم الان نیز که سال تحصیلی جدید شروع شده است دخترم به خاطر اینکه باید تحت عمل جراحی قرار بگیرد نتوانسته به مدرسه برود، بارها قول داده‌اند که در بیمارستان بچه‌ها را تحت آموزش قرار دهند ولی از این موضوع خبری نیست.


سوختگی شاید یکی از دردناکترین بلاهایی باشد که می‌تواند بر سر یک انسان بیاید و دانش‌آموزان پیرانشهری این رنج را به جان خریدند آن هم تنها به جرم تحصیل در حالی که انتظار می‌رفت پس از وقوع حادثه شین آباد و جان باختن دو دانش‌آموز و سوختن ۲۸ نفر دیگر با مصوبه‌ ۲۰۰ میلیاردی مجلس مدارس روستایی برای همیشه از شر بخاری نفتی خلاص شوند اما این روزها خبری از اختصاص این اعتبار نیست و باز هم حادثه در کمین است.

مادران دانش‌آموزان سوخته پیرانشهر شاید دردی بسیار رنج‌آورتر را نسبت به پدر یا حتی خود بچه‌ها در سینه نهفته دارند دردی که مجبورند برای حفظ روحیه فرزندانشان آن را در سینه خود پنهان نگه دارند.

مادر مبینه که این روزها دلش چند تکه شده است یک بخش آن اینجا نگران مبینه و بخش دیگرش در شین آباد نگران فرزند دیگرش که مجبور است تا از او دور باشد.

وی با اشاره به اینکه فرزند دیگرم که کلاس اول است در شین آباد در خانه بستگان به سرمی‌برد و من و همسرم به همراه پسر ۳ ساله‌ام در تهران به سر می‌بریم می‌گوید: یادم می‌آید روزی که دخترم سوخت و رفتم بیمارستان نتوانستم بشناسمش بعد از آن بود که بچه شیرخواره‌ام را در پیرانشهر نزد اقوام سپردم و به همراه مبینه به مشهد رفتم و حدود ۳ ماه آنجا بودم وقتی که بعد از ۳ ماه به خانه‌ام برگشتم پسر شیرخوارم من را نمی‌شناخت.

مادر سیما نیز که نگران فرزند دیگرش است که در شین آباد این روزها به دور از او و پدرش به سر می‌برد می‌گوید: ‌سیما بعد از سوختگی دیگر روحیه و شادی سابق را ندارد، دوست ندارد زیاد با بچه‌های فامیل و دوستانش بازی کند حتی دیگر نمی‌تواند همانند سابق با دستانش بنویسد. دیگر می‌ترسم که فرزندان دیگرم را به مدرسه بفرستم حتی مدرسه دخترم را عوض کرده‌ایم و دیگر نمی‌خواهیم تا به مدرسه قبلی برود.