به گزارش افکارنیوز،حسین قرایی؛ شاید چند صباحی از تشکیل گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی نگذشته باشد ولی این گروه مبدع و مبتکر کتابهای خلاقی در عرصه فرهنگ ایثار و شهادت منتشر کردهاند: از این خیل و سیل میتوان به کتابهایی مثل شاهرخ(زندگینامه و خاطرات شهید شاهرخ ضرغام)، مسافر کربلا(زندگی نامه و خاطرات شهید ابراهیم هادی) و … اشاره کرد.
اخیراً کتابی راجع به زندگینامه و خاطرات حرّ نهضت امام خمینی(ره) شهید طیب حاجرضایی منتشر شده است که انتشار این کتاب نیز از فعالیتهای قابل تحسین گروه مذکور میباشد.
در مورد شهید طیب شاید کتابهای متعددی نوشته نشده باشد اما میتوان اذعان کرد که کتاب «طیب» یکی از آثاری است که به شناخت شخصیت این دلیرمرد پاکباز پرداخته است.
نویسندگان کتاب «طیب» به عنوان یک محقق و پژوهشگر که در جستجوی زندگی شهید طیب حاجرضایی هستند. به نظر میرسد محققین گروه فرهنگی شهد هادی برای نگاشتن کتابهای پر محتوایی مثل «طیب» تمام توان و اهتمام خود را خرج میکنند؛ اسمهایی که در پایان هر خاطره در کتاب مذکور میآید دلیل مستحکمی بر جستجوگر بودن و محقق بودن این گروه دارد.
*
اگر کتاب مذکور دویست صفحهای را بخوانید، در برخی از خاطرات به نکاتی بر میخورید که آوردن آنها در متن خاطرات زیاد لازم نبوده است. یعنی گاهی اوقات نویسندگان کتاب «طیب» به خاطراتی که از جانب گویندگان آن خاطره نقل شده است شاخ و برگ اضافی میدهند و ویراستار این اثر هم، هنر زیادی از خود به خرج نداده تا شاخ و برگهای اضافی را هرس کند!
در چند خاطره از کتاب «طیب» نویسندگان خودشان را قاضی خاطرات میدانند و همان جا نتیجهگیری میکنند.
اگر از این دو نکته تقریباً منفی بالا بگذریم، باید به طریقه نگارش و کنار هم قراردادن واژههایی برای یک شهید - که تاکنون کتاب این چنینی(که در حقیقت تاریخ شفاهی زندگی شهید حاجرضایی است) نوشته نشده است - احسنت گفت؛ احسنتی که نوید دهنده نمره هیجده میباشد.
راقم این سطور جوانان و دانشجویان و حتی دانشآموزان زیادی را مشاهده کرده است که با کتابهای ارزشمند گروه فرهنگی شهید هادی، به مطالعه علاقهمند شدهاند و این عطش مطالعه هیچگاه فرو نخواهد نشست.
پیشبینی این حقیر این است که گروه فرهنگی شهید هادی دارد از مسیر شهدایی که تاکنون راجع به آنها کتاب نوشته نشده است غبارزدایی میکند. روشنگری برای شناخت شهدای ارزشمند و بزرگوار انقلاب اسلامی، شکوه این انقلاب را به رخ جهانیان خواهد کشاند و چه قدر زیباست روزی کتابهای این گروه فرهنگی به زبانهای مختلف دنیا ترجمه شود تا مردم دنیا طیبها و شاهرخها و … را بشناسند.
برشی از کتاب طیب که با واسطه توسط شهید حاج رضایی نقل شده است را با هم میخوانیم؛
«اوایل دوران پهلوی بود. آن موقع من رضاخان را دوست داشتم. میگفتند آدم خوبیه، مقتدره، با خداست. به مردم کمک میکنه و … من دیده بودم که رضاخان توی محرم میون دار دستهی تکیهی دولت بود. خلاصه خیلی از رضاخان خوشم اومد. برای همین روی بدنم تصویر سر رضاخان رو خالکوبی کردم. اما وقتی که به قدرت رسیید فهمیدم که این نامرد مهرهی خارجیهاست. وقتی شروع کرد چادر رو از سر زنها بگیره، خیلی از لوطیهای تهران با مامورها و دولت رضاخان درگیر شدند. من هم چند بار با اون نامرد درگیر شدم. نمیگذاشتم توی محلهی ما کسی به ناموس مردم بی حرمتی کنه. نمیگذاشتم کسی چادر از سر زنها
بگیره. بعد از اون ماجرا رضاخان با امام حسین(ع) هم درگیر شد! وقتی که اجازهی برگزاری عزاداری نداد، همون موقع گور خودش را کند. ما اون موقع توی خونهی خودمون مجلس روضه برگزار میکردیم. ایام محرم که میشد در و دیوار رو سیاهپوش میکردیم و خرج میدادیم. اما من در غیر ایام محرم، مرتب به دنبال دوست و رفیق بودم. ورزش باستانی میکردیم. شبها هم مرتب از این کافه به او کافه؛ از این قهوهخونه به اون قهوهخونه…
سال ۱۳۱۶ بود که با مأمورهای دولتی و پاسبانها درگیر شدم. آن روز نتوانستم فرار کنم و به خاطر این درگیری دستگیر و به دو سال حبس محکوم شدم. آن موقع حبس برای کسی که گندهی یک محله حساب میشد، یه افتخار بود! همه از او حساب میبردند. حکومت هم هرکسی رو که میخواست حسابی اذیت کنه میفرستاد بندرعباس.
زندان بندرعباس تبعیدگاه عجیبی بود. خیلی از کسانی که سرشان باد داشت رو سر به راه میکرد. شرایط زندان بندرعباس طوری بود که خیلیها نمیتوانستند تابستانهای آنجا را تحمل کنند و همانجا میمردند!
در دورانی که در بندرعباس زندانی بودم خیلیها میآمدند پیش من و میگفتند: شنیدیم شما گنده لوطیهای تهران هستید. بعد شروع میکردند با من حرف زدن و رفیق شدن. یک بار چند تا از خانهای بندرعباس پیش ما در زندان آمدند. مدتها با من حرف زدند. آن جا پول داشتیم و آنها را مهمان کردیم. خیلی از من خوششان آمده بازهم به دیدن من آمدند. آنها فکر نمیکردند من با سواد و اهل ورزش و … باشم.
پس از دوران حبس آمدم تهران، هنوز شغلی نداشتم. روزگار من از طریق ورزش و قهوهخانه و بعضیوقتها دعوا و … میگذشت. اما سعی میکردم با معرفت باشم. لوطی باشم و مرام داشته باشم. تا اینکه یک اتفاق شغل آیندهی من و مسیر زندگی من را تغییر داد.»
روایتهای شیرین و خاطرات مفیدی که از زندگی شهید حاجرضایی در این کتاب نقل میشود کشش فوقالعادهای در مخاطب ایجاد میکند تا کتاب را مثل آب خوردن سربکشد. وجود نثر دلنشین و کاملاً خودمانی و محاورهای باعثمیشود که نویسنده یا نویسندگان این کتاب، مخاطب را با زندگی پر خطر و خاطره شهید حاج رضایی آشنا میکند. اسناد و عکسهایی که در صفحات پایینی کتاب به چشم میخورند ضریب علمی بودن کتاب را افزایش میدهند.
در پایان اگر اقرار کنیم که با این کتاب طیب شناسانده شده است حرف گزافی نگفتهایم. همگان را به خواندن این کتاب دلنشین و پرجاذبه دعوت میکنیم و چشم انتظار آثار تازه گروه فرهنگی شهید هادی هستیم.
شناسه خبر:
۲۲۴۸۶۳
طیب را با این کتاب بشناسید
روشنگری برای شناخت شهدای ارزشمند و بزرگوار انقلاب اسلامی، شکوه این انقلاب را به رخ جهانیان خواهد کشاند و چه قدر زیباست روزی این کتاب به زبانهای مختلف دنیا ترجمه شود تا مردم دنیا طیبها و شاهرخها و … را بشناسند.
۰