کارگردانی که سر صحنه فنجان پرت می‌کرد

به گزارش افکارنیوزبه نقل از فارس، در این گزارش ضمن نگاهی مختصر به زندگی خصوصی و حرفه‌ای «آلفرد هیچکاک»، سعی شده تا با گردآوری برخی از مصاحبه‌های این کارگردان بریتانیایی‌الاصل هالیوود، کمی بیشتر با او آشنا شویم.



* زندگی خصوصی




«آلفرد هیچکاک» سال ۱۸۹۹ در خانواده‌ای فقیر و ۵ نفره متولد شد، پدرش سبزی‌فروش و مادرش خانه‌دار بود.

او در زمان حیات بیش از ۶۰ فیلم ساخت که از جمله آن‌ها می‌توان به «پرندگان»، «روانی»، «مرد عوضی»، «آقا و خانم اسمیت» و «مارنی» اشاره کرد.

او سال ۱۹۴۰ وارد هالیوود شد و اولین فیلم‌ هالیوودی‌اش با نام «ربکا» را ساخت.

به گفته خودش او انسانی خجالتی و شوخ‌طبع و گاهی نیز غیرعادی بود، آنچنان‌که عادت داشت هر گاه سر صحنه فیلمبرداری چای یا قهوه می‌نوشید، فنجان و نعلبکی را بدون توجه به عواقبش به پشت سرش پرتاب می‌کرد!

«هیچکاک» سال ۱۹۷۹ هنگام دریافت جایزه یک عمر دستاورد حرفه‌ای با دوستانش مرتب در این‌باره که به زودی خواهد مرد شوخی می‌کرد و کمتر از یک سال بعد نیز تسلیم مرگ شد.



اظهار نظر هیچکاک در رابطه با موضوعات مختلف در مصاحبه‌های مختلف



* احساس‌تان در رابطه با نسل جوان چیست؟

طبیعتا من یکی از طرفداران جوانان هستم. من اولین فیلمنامه‌ام را در سن ۲۲ سالگی نوشتم و اولین فیلمم را ۲۵ سالگی کارگردانی کردم، بنابراین من متعلق به جوانان هستم. امروز زمانی که می‌بینم برخی می‌نویسند من ۷۰ ساله‌ام، می‌گویم این یک دروغ نفرین شده است، من دو ۳۵ سال سن دارم.





* درباره صحنه‌های مربوط به مواد مخدر، چه عقیده‌ای دارید؟

خوب استفاده از چنین صحنه‌هایی باعثمی‌شود تا جوانان همچون ماری‌جوآنا از «ال اس‌ دی» نیز بترسند.



* از فیلم‌هایی که ساخته‌اید، کدام را بیشتر از همه دوست دارید؟

همه را دوست دارم ولی «سوء‌ظن» را بیش از بقیه فیلم‌هایم دوست دارم.





* در فیلم‌های شما چه کسانی محکوم به مرگ‌اند؟

انسان‌های بد و گناهکار.





* درباره خشونت در فیلم «غریبه‌ها در قطار»، در این فیلم آدم‌های بد کشته می‌شوند ولی در کنار آن تعداد زیادی کودک نیز کشته می‌شوند؟!


این یک مورد بسیار نادر است.



* ولی در فیلم «پرندگان» نیز عده زیادی انسان به قتل می‌رسند؟

خوب بله، ولی قتل انسان‌های بی‌گناه تنها در ۴ و یا شاید ۵ فیلم من دیده شود.





* اعتقادتان درباره تاثیر فیلم‌هایی از این دست بر افزایش خشونت در جامعه چیست؟

خوب به نظر من این فیلم‌ها ممکن است بر روی افرادی با ذهن مریض تاثیر بگذارد ولی فکر نمی‌کنم بر افراد سالم و معصوم چنین تاثیری داشته باشد. یک بار در جایی خواندم که یک مرد که سه زن را به قتل رسانده، قبل از کشتن سومین زن فیلم «روانی» من را دیده است، خوب من می‌خواهم بپرسم او قبل از کشتن دومین زن چه فیلمی دیده بود؟ شاید قبل از کشتن اولین زن هم یک لیوان شیر خورده باشد، حتما آن وقت باید خوردن شیر را ممنوع کنیم؟!



زمانی که فیلم «روانی» به نمایش درآمد، پسر جوانی پیش من آمد که حدودا ۹ یا ۱۰ ساله بود و از من پرسید آیا در فیلم‌هایت از خون جوجه‌ها استفاده می‌کنی و من در جواب گفتم نه از سس شکلات استفاده می‌کنم و او تشکر کرد و رفت. نکته قابل توجه این است که این کودک با تمام سن کمش به خوبی می‌داند که این یک فیلم است و آنچه که به تصویر کشیده می‌شود واقعیت ندارد.



* وضعیت سلامت شما چگونه است؟ گفته می‌شود که شما وزن‌تان را از ۲۹۰ پوند به ۱۹۰ پوند رسانده‌اید؟

نه دقیقا؛ وزن من حدود ۲۲۵ پوند است، البته قد من هم ۵ فوت و ۸ اینچ است. این در من جنبه روانی دارد و باید بگویم که از این نظر شبیه مادرم هستم.





* خوب نظرتان راجع به آقای هیچکاک چیست؟ انسانی تحت تاثیر پول، یا قدرت؟

به نظر من مهم‌ترین چیز در مورد یک نفر، حرفه اوست؛ مهم این است که او از تمام قدرت فکری، استعداد و تجربیاتش استفاده کند.





* اوقات فراغت‌تان چه می‌کنید؟

فیلم می‌سازم ولی لذت‌بخش‌ترین چیز برای من این است که ساعت ۶ به خانه بروم و همسرم را درحالی که منتظر من است، ببینم؛ سپس با یکدیگر یک لیوان نوشیدنی بنوشیم و او برای من مقداری شام آماده کند و من در آشپزخانه بنشینم و او را نگاه کنم. این همان چیزی است که باعثشده تا من اضافه وزن داشته باشم.



* شما که با فیلم‌هایتان مردم را می‌ترسانید، خود به شخصه ترسیدن را دوست دارید؟

نه به هیچ وجه، خوب به یاد دارم که ۳ یا ۴ ساله بودم که مادرم به شوخی مرا ترساند و من مدت طولانی از ترس سکسکه می‌کردم.



* فیلم‌های شما همیشه مردم را ترسانده، خود شما از چه چیزی می‌ترسید؟

از خیلی چیزها، به عنوان مثال من همیشه از پلیس می‌ترسم، خوب به خاطر دارم زمانی که تنها ۹ یا ۱۰ سال داشتم، پدرم با یک نوشته من را به اداره پلیس فرستاد و افسر پلیس مرا دستگیر کرد و برای ۱۰ دقیقه به زندان انداخت و گفت: این اتفاقی است که برای انسان‌های بد می‌افتد.

از آن زمان به بعد من به شدت از هر چه پلیس است و هر آنچه که با قانون سر و کار داشته باشد گریزانم، به همین خاطر هیچ‌گاه رانندگی نکرده‌ام.

یکی دیگر از چیزهایی که خیلی از آن می‌ترسم، تخم مرغ است، به نظر یک چیز سفید رنگ که میان آن تهی نیست و موجودی زرد رنگ ممکن است هر لحظه از آن بیرون بیاید.



* ظاهرا علاقه زیادی به پرنده‌ها دارید؟

طبیعتا، این موجودات کوچک مرا به پول زیادی رسانده‌اند.





* خوب استفاده از پرندگان به جای بازیگر در یک فیلم کار چندان راحتی نیست، خوب مشکلاتتان در رابطه با ساخت این فیلم چیست؟

خوب ما در این فیلم از بیش از ۳۰ هزار پرنده استفاده کرده بودیم که ۳ هزار تا از آن‌ها تربیت شده بودند؛ آن‌ها خیلی خیلی باهوش بودند، به طوری که زمانی که به عقب نگاه می‌کنم می‌بینم که کار با آن‌ها نه چندان هم مشکل نبوده است.





* از چه تکنیک تربیتی برای دست‌آموز کردن آن‌ها استفاده کردید؟

هیچ، فقط دانه. این پرنده‌ها به حدی باهوش بودند که زمانی که دستور حرکت می‌دادیم همه به حرکت درمی‌آمدند. در اواخر فیلم به‌گونه‌ای شده بود که بدون آنکه به آن‌ها فرمان حرکت بدهیم خودشان می‌دانستند که وقت آن رسیده که پرواز کنند.





* برخلاف چیزی که مردم درباره شما فکر می‌کنند، خودتان گفته‌اید که انسان خجالتی هستید، آیا واقعا این طور است؟

بله، من به شدت خجالتی هستم، معمولا گوشه‌گیر هستم و با مردم قاطی نمی‌شوم، حتی در مواجهه با زن‌ها کاملا گیج و سردرگم می‌شوم و حقیقتا نمی‌دانم که چه بگویم و یا چه بکنم؟



* چه چیزی بیش از همه چه در زندگی و چه سر کار، شما را عصبانی می‌کند؟



سر و کار داشتن با آدم‌های احمق، اینکه مجبور باشم جزئیات یک چیز ساده را بارها و بارها برای یک نفر توضیح بدم.



* با توجه به پیشرفت تکنولوژی پیش‌بینی شما درباره سینما در آینده چیست؟

به نظر من به عنوان مثال در سال ۳۰۰۰ میلادی مردم همچنان به سرگرمی نیاز دارند و به سینما خواهند آمد؛ البته در این سال مردم به سینما می‌آیند و هیپنوتیزم می‌شوند و در پایان فیلم از خواب برمی‌خیزند، حتی آن‌ها زمانی که برای خرید بلیت به گیشه می‌روند، می‌توانند انتخاب کنند که جای کدا‌میک از شخصیت‌های فیلم‌ باشند و به جای آن‌ها لذت ببرند، وحشت کنند و یا حتی قهرمان‌بازی دربیاورند.



* پس نقش کارگردان و بازیگر در این میان چه می‌شود؟

من عقیده دارم که نقش منِ کارگردان همیشه محفوظ است، بالاخره این کارگردان است که باید به داستان جهت دهد و آن را هدایت کند.



* و اما در آخر…

تعریف شما از خوشبختی چیست؟



یک افق شفاف پر از آرامش و به دور از هرگونه نگرانی؛ جایی که همه چیز پر از خلاقیت است و هیچ چیز مخربی وجود ندارد… من نمی‌توانم جنگ و دعوا را تحمل کنم، نمی‌توانم برخی احساسات چون تنفر که در بین مردم وجود دارد را تحمل کنم. تنفر یک احساس مخرب است و انرژی وجود انسان را هدر می‌دهد.

من انسان بسیار حساسی هستم، اگر کسی سخن تلخی به من بگوید، مخصوصا اگر آن شخص به من نزدیک باشد، آن حرف برای روزها مرا آزار می‌دهد.

زمانی که تمام این احساسات منفی از بین بروند و بتوانی بدون هیچ مشکلی به دوردستها بنگری و جاده مقابلت را کاملا صاف و شفاف پیش رو ببینی و چیزی را خلق کنی، این درست همان زمانی است که احساس خوشبختی میکنم.