حسین شریعتمداری در یادداشتی برای کیهان نوشت:
۱ - نگارنده بر سر آن بود که «گر ز دست برآید» در سالروز میلاد امیرالمؤمنین، علی علیهالسلام و روز پدر، وجیزهای در این خصوص داشته باشیم. توفیق یار نبود ولی خواسته برجای بود.
از این روی بخشهایی از چند یادداشت که پیش از این در اینباره نوشته شده بود را برگرفتیم. باشد تا به مصداق «که مور ران ملخ میبرد سلیمان را» قبول افتد.
۲- این سخن از رسول خدا(ص) است که «عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ
وَالْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ... حق همیشه همراه علی است و علی همیشه همراه حق». میگویند؛ این از فضائل برجسته علی است که همواره با حق است. ولی این کلام را به گونه دیگری باید به تفسیر نشسته و ترجمه کرد. باید گفت؛ چه سعادتی نصیب حق شده است که همیشه همراه علی است. به بیان دیگر؛ «خوش به حال حق که همیشه با علی است».
۳- در میانه جنگ صفین مالکاشتر با حسرت به عمار گفته بود؛
«کاش میتوانستیم علی(ع) را به عصری ببریم که مردم قدرش را بدانند و راه و رسمش را بر صدر بنشانند» و عمار به او دلداری داده بود که «آن روزها در راه است» و از مردمی خبر داده بود که در صلب پدران و رحِم مادران خویشند و چون آن عصر که مالک آرزو کرده بود فرا برسد، لبیکگویان از راه میرسند، مردمانی که از «من» و «ما» گذشتهاند و به خدا رسیدهاند. نه در سر سودای سود دارند و نه در دل، غم بود و نبود، دل در گرو اسلام ناب محمدی(ص) دارند و علی(ع) را امام و مولی و مقتدای خود میدانند.
نگاهی به تاریخ بیندازید! غیر از عصر خمینی و خامنهای، دوران و مردمانی را میبینید که با آنچه عمار نشانی آن را به مالک داده بود انطباق داشته باشد؟!
۴- محمد حسنین هیکل روزنامهنگار معروف و بلندآوازه مصر دو بار به دیدار امام خمینی(ره) آمده بود، ابتدا در پاریس و سپس در سال ۱۳۵۸ در تهران. او بعد از دیدار تهران، خاطرات خود از این دیدار را در کتابی نزدیک به صد صفحه منتشر کرده است. حسنین هیکل مینویسد:
« امام خمینی را یکی از اصحاب رسول خدا(ص) در صدر اسلام یافتم که با معجزه از تونل زمان عبور کرده و به قرن حاضر آمده است تا سپاهیان علی(ع) را که پس از شهادت او و به خون غلتیدن اهل بیتش(ع) بیفرمانده شده بودند، فرماندهی کند و من این توان را در او میبینم».
حسنین هیکل، ولایت فقیه را نمادی از حاکمیت
علی علیهالسلام و در ادامه آن معرفی میکند و میگوید؛
ولایت فقیه یک «مین» بود که علی در صدر اسلام کاشت و خمینی در قرن بیستم زیر پای استکبار منفجر کرد...
۵- شمع را که خاموش کرد، «طلحه» با نگاه از «زبیر» پرسید؛ علی را چه میشود؟ چرا شمع را خاموش کرد؟! علی تازه به خلافت رسیده بود و آن شب در پرتو نور شمع به حساب بیتالمال رسیدگی میکرد. آن دو آمده بودند برای ادامه ویژهخواری خویش در حاکمیت علی نیز تضمین بگیرند! وقتی علی شمع بیتالمال را خاموش کرد و به همین اندازه هم حاضر به هزینه از بیتالمال برای گفتوگو با ویژهخواران نشد، معلوم بود که پاسخ علی چیست. اما، پاسخ طلحه و زبیر به علی هم شنیدنی است، از مدینه بیرون رفتند و غائله جمل را آفریدند و به مقابله با حکومت عدل علی برخاستند؛ یعنی «خروج از حاکمیت».
دقیقاً مانند کسانی که تا چندین و چند سال پیش، بخشی از حاکمیت نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران بودند ولی هنگامی که زمینه را برای ویژهخواری خود مناسب ندیدند، از قطار انقلاب پیاده شدند. شعارشان اما چیز دیگری بود و هست، «دموکراسی» که خود زیر پا گذاشته بودند. طلحه و زبیر هم تابلوی «خونخواهی» عثمان را برافراشته بودند! خونی که خود ریخته بودند!
۶- میگفتند علی(ع) سختگیر است! و راست میگفتند، علی سختگیر بود! اما نمیگفتند و به مصلحت خویش نمیدیدند که بگویند علی بر چه کسانی سخت میگیرد؟ مولای ما، امیرمؤمنان(ع) که برای آسایش و آرامش مردم، با آسایش و آرامش وداع گفته بود. وقتی حرامیان در بخشی از سرزمین پهناور تحت حاکمیت او، خلخالی از پای دختری بیرون آورده بودند، چهره به آتش تنور نزدیک کرده و به مکافات گناهی که دیگران مرتکب شده بودند، خود را ملامت کرده بود. با آن کودک یتیم را که پدر از دست داده بود، به بازی کودکانه پرداخته بود. او را بر پشت خویش نشانده و سواری داده بود... و او خلیفه مسلمین بود.
در نامهای به «اشعثبن قیس» که والی حضرت در آذربایجان بود، به ملامت و با تحکم نوشت: «این منصب، طعمه نیست، بلکه امانتی است که بر گردن تو آویخته است» و اشعث هنگامی که نامه را دریافت کرد و فهمید در حکومت علی جای آلاف و اولوف و دستاندازی به بیتالمال نیست، گفت «این نامه مرا به وحشت فرو برده، علی ثروت و قدرت آذربایجان را برای همه میخواهد و آن را از من خواهد گرفت» از آن هنگام بود که اشعث ترجیح داد به معاویه بپیوندد و پیوست. مولای ما به این جماعت سخت میگرفت.
در نامهای به «اشعثبن قیس» که والی حضرت در آذربایجان بود، به ملامت و با تحکم نوشت: «این منصب، طعمه نیست، بلکه امانتی است که بر گردن تو آویخته است» و اشعث هنگامی که نامه را دریافت کرد و فهمید در حکومت علی جای آلاف و اولوف و دستاندازی به بیتالمال نیست، گفت «این نامه مرا به وحشت فرو برده، علی ثروت و قدرت آذربایجان را برای همه میخواهد و آن را از من خواهد گرفت» از آن هنگام بود که اشعث ترجیح داد به معاویه بپیوندد و پیوست. مولای ما به این جماعت سخت میگرفت.
۷- رسول خدا(ص) چه زیبا و چه حکیمانه میفرمود؛
«انا و علی ابواه هذه الامه... من و علی پدران این امت هستیم»... پدر بزرگوار همه انسانها از آن عصر، تا این عصر و تا همه عصرها... روزت مبارک.