جدایی‌هایی که شاید فرصتی تازه برای آینده باشند!

جدایی به اشکال و ابعاد مختلفی رخ می‌دهد. بعضی جدایی‌ها در سکوت و دو-طرفه رخ می‌دهند، برخی دیگر در ما احساس فروریختن جهانی که به آن عادت داشتیم را ایجاد می‌کنند. 

 هر جدایی درد مخصوص به خود را دارد. اما اگر بتوانیم چشم‌اندازمان را تغییر بدهیم و جدایی را به مثابه فرصتی برای رشد ببینیم، اوضاع فرق می‌کند. 

جان کیم ال.ام.اف.تی در کتابی با عنوان «جدایی. یک هدف» به بررسی انواع مختلف جدایی و درسی که هر یک به ما در زندگی می‌آموزد پرداخته است. خلاصه‌ای از این انواع جدایی را با شما در میان می‌گذاریم. 

1.جدایی بزرگ (جدایی‌ای که نمی‌توانید با هیچ جدایی دیگری مقایسه کنید)

همه ما شاید در طول زندگی یکبار این جدایی را تجربه می‌کنیم. شما تصور می‌کردید رابطه‌ای که در آن قرار دارد، دائمی خواهد بود و هیچ نقصی ندارد. اما کاشف به عمل می‌آید که چنین نیست. این جدایی که درواقع سنگ محک و معیاری برای اندازه‌گیری سایر جدایی‌ها در زندگی است، اثر عمیقی روی قلب ایجاد می‌کند. هر رابطه‌ای بعد ازاین جدایی با این جدایی مقایسه می‌شود. 

درس‌های این جدایی: این نوع جدایی مجبورتان می‌کند که با سبک‌های وابستگی و راه‌اندازهای احساسی‌تان مواجه شوید. این جدایی به شما می‌آموزد تا دست از رمانتیک‌سازی گذشته بردارید و به جایش، روی درمان تمرکز کنید. دست برداشتن از فکر کردن به «آن که رها کرد»، معنایش این است که  باید دست از مقایسه بردارید و بپذیرید که هر رابطه جدیدی را صرفاً با خودش مقایسه کنید و مدام به گذشته نچسبید. 

2.جدایی غافلگیر‌کننده

همه چیز عالی است. دارید برای آینده برنامه‌ریزی می‌کنید، درباره سمت‌وسویی که این رابطه قرار است بگیرد، فکر می‌کنید و سپس، ناگهان، از ناکجا، بمب روی این رابطه میفتد. همه چیز تمام می‌شود. این جدایی، جدایی‌ است که هرگز فکرش را نمی‌کردید و شوکی بزرگ ایجاد می‌کند.

این جدایی چه می‌آموزد: جدایی غافلگیرکننده یادآوری می‌کند که مهم نیست که چقدر فکر کنیم روی رابطه کنترل داریم، نمی‌توانیم رفتارهای فرد دیگر را کامل کنترل کنیم. این جدایی به ما اهمیت می‌آموزد تاب‌آوری احساسی‌مان را بنا کنیم و صرفاً روی حس خودمان از رابطه برای فهم جایگاه رابطه در ذهن دیگری، حساب نکنیم. شما نمی‌توانید آنچه برایتان رخ می‌دهد را کنترل کنید، اما می‌توانید چگونگی شفا یافتن از این حادثه را یاد بگیرید و رو به جلو حرکت کنید. 

3.جدایی دو-طرفه 

هر دو نفرتان این جدایی را حس می‌کنید. بین‌تان دیگر جرقه‌های عشق وجود ندارد. ارتباط قطع شده و هر دو فقط رفتارهای مکانیکی در قبال هم دارید. این جدایی مثل آب گازداری است که گازش را از دست داده است. هیچ دعوای بزرگ یا خیانتی در این رابطه رخ نداده ست اما می‌دانید که دیگر در کنار هم خوشحال نیستید. 

این جدایی چه چیزی را به ما می‌آموزد: این جدایی به ما یادآوری می‌کند که روابط به تلاش مستمر و دائمی و مراقبت نیاز دارند تا پویا و هیجان‌انگیز باقی بمانند. گاهی، فرقی ندارد چقدر تلاش می‌کنیم، اوضاع به صورت طبیعی به هم می‌ریزد و عمر رابطه تمام می‌شود. این نوع جدایی نشان می‌دهد که ایرادی ندارد اگر احساس می‌کنیم که رابطه دیگر در خدمت‌مان نیست آن را ترک کنیم. این جدایی همچنین به ما می‌آموزد که گوش دادن به نیازهای عاطفی و کوتاه نیامدن در پذیرش رابطه‌ای که صرفاً «بد نیست» بسیار مهم است. 

4.جدایی‌ که دیگری ما را به خاطر شخص دیگری ترک می‌کند 

هیچ خیانتی عمیق‌تر از ترک کردن رابطه به خاطر شخص دیگر نیست. اعتمادی که در این رابطه ساخته شده بود، از هم می‌پاشد و بار عاطفی ناشی از این جدایی قابل تحمل نیست. خیانت زخم‌های عمیقی به جا می‌گذارد و اغلب باعث می‌شود نه تنها صحت رابطه که ارزش خودتان را نیز زیر سوال ببرید. 

این جدایی چه چیزی به ما می‌آموزد: این جدایی یادمان می‌دهد که اعتماد و مرز در رابطه حیاتی است. این رابطه شما را مجبور می‌کند که با حس خود-ارزشمندی‌تان مواجه شوید و به این درک برسید که خیانت طرف مقابل دلیلی بر بی‌ارزشی شما نیست. شفا یافتن از این جدایی معنایش آن است که قدرت خودتان را دوباره به دست آورید، عزت‌نفس‌تان را دوباره بازسازی کنید و نهایتاً یاد بگیرید که دوباره اعتماد کنید – اول به خودتان و بعد به دیگران. 

5.جدایی سریال آبکی‌وار 

این جدایی مثل سریال‌های درام بلند تلویزیونی است. داد و فریاد، اشک و آه و شاید ابراز عواطف در ملاء عام داشته باشد. این نوع جدایی مملو از احساسات حل نشده، دستکاری روانی و واکنش‌های انفجاری است. این جدایی شما را از اوج و حضیض‌هایش خسته می‌کند.

این جدایی چه چیزی می‌آموزد: این جدایی مرزگذاری عاطفی را می‌آموزد. خیلی راحت می‌توان دچار غلیان احساسات شدید شد اما این جدایی یادآوری می‌کند که لیاقت شما آرامش است نه درگیری و تنش و دعوا. این جدایی شما را وادار می‌کند که فکر کنید در وهله اول چه چیزهایی شما را به چنین پویایی‌هایی سوق دارد و چطور می‌توانید از افتادن در دام تناسبات مشابه قدرت در آینده پیشگیری کنید. 

6.رابطه بگیر- نگیر 

شما هرگز به صوت رسمی «در رابطه نبودید» اما احساس می‌کردید که بودید. شاید ماه‌ها با هم حرف می‌زدید، عمیق‌ترین احساسات‌تان را با هم در میان می‌گذاشتید یا حتی مرتب همدیگر را می‌دیدید اما هرگز به مرحله بعدی نمی‌رفتید. این نوع رابطه وقتی تمام می‌شود، با وجودی که یک رابطه رسمی و واقعی نیست،  به اندازه یک رابطه واقعی می‌تواند دردناک باشد. 

درسی که این جدایی می‌آموزد: رابطه بگیر و نگیر و جدایی از این رابطه به ما می‌آموزد که شفافیت و مرز قائل شدن در رابطه مهم است. خیلی راحت می‌توانیم وارد نواحی تعریف نشده و خاکستری رابطه شویم اما لیاقت‌مان بیش‌تر از این نوع روابط است و باید بدانیم حقیقتاً این رابطه چه تعریفی دارد. این جدایی یک نیاز را برای هر دو طرف رابطه برجسته می‌کند و آن اینکه هر دو نفر باید نسبت به رابطه احساسات مشترک و اهداف مشترک داشته باشد و باید مدافع نیازشان برای هر نوع رابطه‌ای در آینده باشند. 

7.جدایی‌ که هرگز تمام نمی‌شود 

گاهی جدایی و گاهی رابطه و این چرخه مدام ادامه پیدا می‌کند. این نوع جدایی ماه‌ها یا شاید سال‌ها ادامه پیدا می‌کند. جدا می‌شوید، دوباره به هم بر می‌گردید. جدا می‌شوید، دوباره آشتی می‌کنید و این چرخه بی‌پایان ادامه پیدا می‌کند. درست که احساسات و عواطف عمیق و شدیدی دارید که نمی‌گذارد جدا شوید اما رابطه‌تان بی‌ثبات و فاقد رشد است. 

این جدایی چه چیزی به ما می‌آموزد: این جدایی یک زنگ هشدار برای بررسی الگوهایمان است. چرا مدام به رابطه برمی‌گردیم؟ چه مسائل حل‌نشده‌ای ما را از دل کندن از رابطه‌ای که باعث رشدمان نمی‌شود، باز می‌دارد؟ این جدایی بی‌پایان، وادارمان می‌کند تا روی مرزهای عاطفی‌مان فکر کنیم و چرخه را با الویت‌گذاشتن برای رفاه و سلامتی خودمان بشکنیم. باید خودتان را به کژکارکردی‌های آشنا ترجیح بدهید. 

8.طلاق 

طلاق، فقط جدایی نیست. انحلال یک زندگی است که با هم ساخته بودید. دعواهای قانونی، نگرانی‌های مالی و اغلب بچه در آن است. طلاق این احساس را ایجاد می‌کند که هر چه فکر می‌کردید می‌دانید را عملی کردید و سال‌ها طول کشیده تا احساسات‌تان را پردازش کرده‌اید و چالش‌هایی که این رابطه برایتان آورده است را بررسی کرده‌اید. 

این جدایی چه چیزی می‌آموزد: طلاق به ما تاب‌آوری و بازآفرینی را می‌آموزد. جدایی وادارمان می‌کند که مجدد از صفر شروع کنیم و خودمان را خارج از یک رابطه ازدواج دوباره پیدا کنیم. این جدایی یادآوری می‌کند که حتی در مواجهه با عمیق‌ترین فقدان‌ها، هنوز امکان شروع‌های مجدد وجود دارد. طلاق فرصت بازسازی زندگی را – این بار با قوانین خودمان – فراهم می‌کند. 

جدایی شما از کدام نوع بود؟

هر جدایی، فارغ از دردی که ایجاد می‌کند، حامل درسی است. درک این نوع جدایی‌ها می‌تواند به درک احساساتی که ایجاد می‌کنند کمک کند و مسیری شفاف برای شفا یافتن از این دردها را نشان دهد.