شک در رابطه مثل چراغهای چشمکزن خطر روی داشبورد ماشین است. این چراغها به شما میگویند شاید نیاز دارید که قدری عمیقتر و دقیقتر چیزی که ذهنتان را مشغول کرده است را بررسی کنید.
معمولا راحت از کنار این احساسات میگذریم و خودمان را قانع میکنیم که همه چیز خوب است اما تردیدهای حلنشده میتوانند به آرامی ارتباط ما را از بین ببرند.
به جای آنکه بگذاریم عدمقطعیت و تردید ادامهدار شود، باید با آن مواجه شویم. چند پرسش از خود میتواند موضوع را برایمان روشنتر کند.
1.بپرسید: «آیا خوشحال هستم؟»
این پرسش شاید سختترین پرسشی باشد که از خودتان میپرسید اما از همه مهمتر است. شادی هیولایی پیچیده است و میتواند مدام از رابطه بگریزد. اما اگر عمیق شوید، میتوانید یک پاسخ قطعی پیدا کنید. آیا وقتی شریک عاطفیتان در کنارتان است، خوشحالیتان بیشتر میشود یا وقتی نیست حس میکنید میتوانید یک نفس راحت بکشید؟
همین پرسش ساده میتواند اطلاعات زیادی درباره وضعیت رابطهتان بدهد. قدری وقت بگذارید و فکر کنید.
به خلق و احساسات و وضعیت کلی رفاهیتان توجه کنید. ببینید که در حضور و غیابتان این موارد چه تغییری میکنند؟
2.بپرسید: «آیا احساس میکنم مورد احترام او هستم؟»
احترام ستون فقرات یک رابطه سالم است. احترام چیزی فراتر از صرفا مودب بودن است. احترام یعنی ارزیابی افکار، احساسات و تجربهها. بودن در رابطهای که در آن احترام نیست، مثل ساختن خانه روی شن است. خراب میشود. به نحوهای که شریک عاطفیتان با شما رفتار میکند توجه کند.
وقتی صحبت میکنید گوش میدهد؟
عقاید شما برایش ارزشمند است؟
آیا به احساسات شما توجه میکند؟
احترام در رابطه باعث تقویت اعتماد، احساس امنیت احساسی و سازگاری بلندمدت میشود. اگر حس میکنید مورد احترام نیستید، باید خیلی جدی به رابطهتان فکر کنید.
3.بپرسید: «آیا میتوانید خودتان باشید؟»
دررابطه سالم نیازی ندارید خودتان را تغییر بدهید تا شریک عاطفیتان احساس خوشحالی بیشتری بکند. تغییر خود برای خوشایند دیگری خستهکننده و ناسالم است. اصیل بودن برای رشد فردی و سلامتی رابطه مهم است. اگر حس میکنید مدام دارید روی پوست تخممرغ راه میروید، باید مراقبت باشید او را ناراحت نکنید و....باید مشکلی وجود داشته باشد.
4.بپرسید: «اگر جدا باشید مشکلی پیدا نمیکنید؟»
شاید این خلاف عقل سلیم به نظر برسد. آیا عشق حقیقی مدام در کنار عشقمان بودن نیست؟
تحقیقات نشان میدهند که رابطه سالم نیاز به توازنی بین با هم بودن و حفظ فردیت و استقلال دارد. مهم است که علایق، سرگرمیها و زمانهای خاص خودتان را داشته باشید. اگر فکر صرف زمان دور از شریک عاطفی در شما احساس اضطراب و پریشانی ایجاد میکند، یعنی شما وابستگی ناسالم دارید.
اگر با دور از او مشکلی نداشته باشید، معنایش این نیست که دوستش ندارید. معنایش این است که حسی قوی از هویت و کیستی خودتان دارید و میتوانید فردیت خود را حتی در رابطه هم حفظ کنید.
5.بپرسید: «آیا به شریک عاطفیام اعتماد دارم؟»
اعتماد بنیان یک رابطه ماندگار است. بدون اعتماد همه چیز میتواند خراب شود. نبود اعتماد، مثل راه رفتن روی طناب است، همیشه باید برای برداشتن قدم بعدی فکر کنید و هر اقدامی را با کلی تحلیل انجام دهید. اینطوری نمیشود زندگی کرد. از خودتان بپرسید:
آیا میتوانم به شریک عاطفیام اعتماد کنم؟
آیا میتوانم با او درد دل کنم و مطمئن باشم که همه رازهای من محفوظ میماند؟
آیا باور دارید که حتی اگر نباشید هم آنها وفادار هستند؟
اگر پاسخ منفی است یا اگر حتی با مکث به این پرسشها پاسخ میدهید، نیاز دارید که عمیقتر فکر کنید. اعتماد صرفا داده نمیشود، بلکه کسب میشود. اگر شکسته شود، ساختن آن دشوار است.
6.بپرسید: «آیا عاشقشان هستید یا عاشق فکری که از آنها در سر دارید هستید؟»
بیرحمانه است اما ضروری است. بعضیاوقات، ما بیشتر عاشق تصور دیگران میشویم نه خودِ حقیقیشان. خیلی راحت میشود عاشق «ظرفیتها»ی یک آدم یا تصویری شد که از او در ذهنمان ساختهایم. اما نه برای آنها و نه در حق خودتان عادلانه نیست. شما شایسته هستید آدمهای واقعی را دوست داشته باشید نه نسخه آرمانی آنها را.
آیا حقیقتا این شخص را برای کسی که هست دوست دارید ـ با همه نقصهایش؟ یا دوست داشتنتان مبتنی بر کسی است که دوست دارید در آینده بشوند یا میتوانستند باشند؟
اگر دومی درست است، تجدید نظر کنید.
7.بپرسید: «آیا در رابطه برابری هست؟»
برابری در رابطه بسیار اهمیت دارد. منظور امتیاز برابر گرفتن نیست بلکه منظور این است که هر دو طرف مطمئن باشند که دیگری به یک اندازه در رابطه سرمایهگذاری کرده است. نباید احساس کنید که فقط شما در رابطه مایه میگذارید. این رابطههای یکطرفه خستهکننده است و میتواند حس خشم در گذر زمان ایجاد کند. آیا هر دو به یک اندازه به رابطه خدمت میکنید؟ آیا فقط یک نفر همه تصمیمها را میگیرد یا بار عاطفی فقط به دوش یک نفر است؟
هر دو طرف باید حق برابر برای نظر دادن در رابطه داشته باشند و هر دو به یک نسبت به رشد رابطه کمک کنند.
8.بپرسید: «آیا از روی ترس ماندهاید؟»
آخری است اما مهم است. آیا ماندتان رابطه از روی ترس است به جای اینکه از روی عشق باشد؟
ترس از تنهایی، ترس از شروع دوباره، ترس از اینکه دیگران چه فکری میکنند؟ اینها دلایل شما برای ماندن در رابطه هستند؟
از خودتان بپرسید: اگر نمیترسیدم آیا هنوز هم همین فرد را به عنوان شریک عاطفی انتخاب میکردم؟
پرسش سختی است، اما لازم است که فکر کنید و به خودتان جواب بدهید.
شما لایق رابطهای هستید که برایتان رضایت و حس شادی به ارمغان بیاورد، نه رابطهای که بر مبنای ترس بنا شده است.