افکار

شکایت همسایه‌ از پاره‌شدن چرت دم‌ ظهرش به خاطر سرو صدای بازی که تلافیشو با نال‌ و نفرین‌ و داد و قال سرت درمیاره؛ صدا زدنِ دزدکی همبازی پای‌پنجره اتاقش تا نکنه بزرگتراش بفهمن و «نه» بیارن و تک‌وتنها بمونی و قید بازی رو بزنی؛ فکر و خیال سرخوشانه‌ای که چرخ‌دستی رو عوض ماشینی برات جا می‌زنه که قراره بچه‌محل‌ها سوارش بشن و باهاش هرجا دلشون می‌خواد و آرزوشو دارن، برن؛ ترس از تنبیه مامان‌ و بابا یا گیردادنای گهگاهی داداش‌بزرگه که قراره عشق‌وحال به‌کوچه‌زدن با جمع پرسروصدای رفیقاتو ازت بگیره و به‌جاش پشت در بسته خونه نگهت داره، بغض به گلوت بندازه و اشک به چشمات بیاره؛ این وسط گاهی پیش میاد که سرزنش خانواده رو به جون می‌خری و تا غروب که به خونه برگردی، ترسی به دلت راه نمی‌دی.

 

کد خبر: 1250087