زلزله سیاسی در اروپا

 انحلال پارلمان فرانسه، استعفای نخست‌وزیر بلژیک و حضور پررنگ ملی‌گرایان افراطی در پارلمان اروپا، ماحصل و خروجی انتخابات اخیر در قاره سبز بوده است. نام این پدیده را دیگر نمی‌توان تنبیه سیاستمداران سنتی اروپا نامید، بلکه ما شاهد گذار رسمی و علنی اروپائیان از نهادگرایی و لیبرال دموکراسی شکست‌خورده‌ای دانست که طی سه دهه اخیر  از سوی جریان‌های رسمی قدرت به آن‌ها تحمیل‌شده است. آرا و تعداد کرسی‌های جریان‌های مخالف موجودیت اتحادیه اروپا طی سه دوره‌ای که انتخابات پارلمانی اروپا در سال‌های ۲۰۱۴، ۲۰۱۹ و ۲۰۲۴ میلادی برگزارشده است، به‌صورت تصاعدی افزایش‌یافته و گذار به اروپای قرن بیستم( قبل از زمان تشکیل اتحادیه اروپا ) را از یک مقوله انتزاعی به یک احتمال عینی تبدیل ساخته است. 

افرادی مانند امانوئل ماکرون، رئیس‌جمهور فرانسه و اولاف شولتس، صدراعظم آلمان به‌مانند همیشه، در حال مخابره پیام‌های انحرافی و دروغینی به‌نظام بین‌الملل هستند! سران احزاب  و جریان‌های سنتی در اروپا کمترین اشاره‌ای نسبت به ناکارآمدی خود در عرصه‌های سیاسی، امنیتی و اجتماعی نکرده و مقصر شکست در انتخابات اخیر را تشدید تب پوپولیسم در غرب تلقی می‌کنند! سؤال اصلی اینجاست که اگر پوپولیسم یک تب است، چرا منجر به شکست سه دوره‌ای اروپائیان در انتخابات پارلمانی سال‌های ۲۰۱۴ تاکنون شده است؟بدون شک هیچ‌یک از شهروندان اروپایی در ابتدای قرن بیستم، تصور نمی‌کردند فاجعه‌ای به وسعت ۲ جنگ اول و دوم جهانی در اروپای به‌اصطلاح مدرن و صنعتی رخ دهد اما این اتفاق به بدترین نحو ممکن افتاد! امروز نیز در اروپای پست‌مدرن تمایل عجیبی نسبت به «بازگشت به گذشته» پیداشده که می‌تواند دوباره قاره سبز را غرق خون و آشوب کند! پس از تأسیس اتحادیه اروپا ( با انعقاد پیمان ماستریخت) در قرن بیستم، شهروندان اروپایی تصور کردند اتصال قدرت بازیگران غربی به یکدیگر و تبدیل آن‌ها به اجزای یک کالبد و پیکر واحد، منجر به ایجاد ثبات و امنیت دائمی در این حوزه جغرافیایی و استراتژیک خواهد شد اما اکنون، در سال ۲۰۲۴ میلادی آن‌ها پاسخ این اعتماد را به بدترین نحو ممکن دریافت کرده‌اند!

یادداشت

بروز بحران‌های مزمن در عرصه سیاست خارجی و امنیت داخلی ، مرهون سیاست‌های مداخله‌گرایانه جمعی اروپائیان در جنگ اوکراین و تحولات خونین منطقه غرب آسیا بوده است. همچنین حمایت مطلق اروپائیان از آمریکا و رژیم اشغالگر قدس در جنگ غزه، آن‌ها را تبدیل به کشورها و بازیگرانی منفور در میان افکار عمومی جهان ساخته است. در چنین شرایطی شهروندان اروپایی از هر فرصتی برای به چالش کشیدن ساختارها و نهادهای قدرت در قاره سبز استفاده می‌کنند. فربه‌تر شدن گروه‌های ملی‌گرای افراطی که نسبت به خروج از اروپای واحد بی‌میل نیستند، پرده از یک حقیقت مطلق برمی‌دارد:تاریخ‌مصرف اقتدار جمعی در اروپای واحد به پایان رسیده و تمایلات نهفته نسبت به بازگشت به گذشته ، روزبه‌روز در این حوزه پررنگ‌تر می‌شود. دراین معادله، خطوط قرمز ابتدایی تشکیل اروپای واحد دیگر معنای خود را ازدست‌داده و حتی تبدیل به پاشنه آشیل این مجموعه شده‌اند.   نهادگرایی تزئینی اتحادیه اروپا و همگرایی صوری اعضای منطقه یورو و حتی پیمان ناکارآمد شینگن جملگی جایگاه خود را در بین افکار عمومی اروپا ازدست‌داده‌اند.

حنیف غفاری