یک هزار و چند صد سالِ پیش. همان وقتها که خنکای خانههای مسلمانان مکه و مدینه از برگ نخلها بود، یهودیان در هشت منزلیِ شمال مدینه، قلعههای هفتگانهی ستبری ساختند که اسمشان «خیبر» بود؛ سرزمینی فرش شده با مزارع سرسبز و آراسته به نخلهای فراوان. قوی. حفاظتشده؛ و دور از دسترس هر حملهی احتمالی مسلمانانِ قوم محمد (ص).
یهودیان هر بلا و پیمانشکنیای میخواستند بر سر مسلمانان میآوردند و با خیال راحت در قلعههای هفتگانه خیبرشان پناه میگرفتند. آخرین بار، یهودیان بنینضیر، به مفاد عهدنامههایشان با مسلمانان خیانت کردند و دوباره به تاخت، در قلعههایشان پناهنده شدند؛ و این نادسترسی برای مسلمانان خیلی گران بود.
چون خیبر از دو مجموعه تشکیل شده بود. مجموعه اول، پنج قلعه و مجموعه دوم، دو قلعه مستحکم داشت که هیچوقت فتح نشده بود! مسلمانان با شمشیر و نیزه روبهروی درهایی محکم و دیوارهایی بلند به ردیف ایستاده بودند و قلعههای خیبر و ساکنان یهودیاش با تمام جان به درماندهگیشان نیشخند میزدند. خیبر، نشکن شده بود؛ و پیروزی، تبدیل به غیرممکنترین اتفاقی شد که مسلمانان برای بازپسگیری حق و کرامتشان و به خاک مالیدن بینی یهودیان طغیانگر و فتنهبرانگیز، انتظارش را میکشیدند.
اما هر فرماندهی مسلمانی پیش میرفت، سرخورده و با پرچم شکست و تسلیم، برمیگشت. همه خودشان را کمتر از آن میدیدند که بتوانند با خیبر و غولهای یهودیاش دست و پنجه نرم کنند تا اینکه خبر به خیمه پیامبر (ص) رسید: «یا رسولالله؛ پیروزی بر یهودیان ممکن نیست؛ خیبر عظیم است و عجیب مستحکم! شجاعترین فرماندهانمان جلو رفتند و شکستخورده برگشتند. پرچم اسلام بر زمین مانده. ما توان مقابله با آنها و فتح این قلعه را نداریم!»
حضرت محمد (ص) ایستاد و در حالی که نشانههای ناراحتی در چهرهی مبارکش نمایان بود، فرمود: «فردا این پرچم را به مردی خواهم داد که خدا و رسول او را دوست دارد، هجومکننده است و فرارکننده نیست، از حمله برنمیگردد تا خدا به دست او قلعه را فتح کند.»
و علی بن ابی طالب (ع) را با ذوالفقار به میدان فرستاد. اما چه کسی به پیروزی ایمان داشت؟ هیچکس. همه خودشان را باخته بودند و مگر جوانی، چون حیدر کرار، آن هم یکتنه، چه میتوانست بکند با این قلعههای هفتگانه و برجهای بلندی که تیراندازان یهودی از آنجا، یک نفس، سینهی سپاه مسلمانان را نشانه رفته بودند؟ اما علی (ع) پای بر زمین کوفت و در حالی که تعدادی از مسلمانان به دست تیراندازان کشته شده بودند به قلعه هجوم آورد و درِ آن را از جای کَند و تابوی شکستناپذیری خیبر را شکست و مسلمانان را که روزها دچار خودکمانگاری در برابر قوت قلعههای یهود شده بودند، انگشت به دهان گذاشت.
آیا علی (ع) موجودی فراطبیعی بود؟ خیر. اما ایمان داشت به اینکه غولی که از قلعههای خیبر در ذهن مسلمانان ساخته شده، تنها و تنها، ترسی است که خودشان در وجودشان بزرگ کردهاند. میبینید؟ عادت به خودکمانگاری در بین مسلمانان مسئلهی تازه و جدیدی نیست؛ شاید بهترین مثالاش همین جنگ خیبر باشد، و آن لحظاتی که درهای مستحکم مجموعه قلعههای خیبر یهودیها، بذر این واهمه را در وجود مسلمانان پاشید که پیروزی ممکن نیست؛ و دیدیم که حتی شجاعترین افراد سپاه، در برابر استحکام این قلعهها احساس ضعف کرده و برای شکست به دست مَرحبهای یهودی مهیا میشدند، اما بصیرت، بینایی و باور یکی از سپاهیان، تنها یک نفرشان، مانع پذیرش این شکست شد و دستان حیدر کرار با گنبد آهنینِ آن زمانه گلاویز شد.
حالا و یک هزار و چند صد سال پس از آن واقعه، مسئلهای که همچنان وجود دارد همان تابویی است که خودانگارههای ذهنی ما مسلمانان همیشه ایجاد میکند و دست و پای خودمان را نیز میبندد؛ قلعههای خیبر در گذر تاریخ، پیوسته و در صورتهای مختلف تکرار میشوند و ما نیز با ابتلا به همان عادتِ خود کمانگاریِ همیشگی از آنها میهراسیم. در صورتی که اگر حیدرگونه به میدان بیاییم، هیچ تابویی برای نشسکتن وجود نخواهد داشت و حملهی پهبادی جمهوری اسلامی ایران در ۲۶ فروردین سال جاری، این نکته را ثابت کرد.
چه کسی باورش میشد ایران، هفتاد و پنج سال و یازده ماه بعد از تاسیس رژیم صهیونیستی، گنبد آهنین اسرائیل را با «پهبادهای شاهد» بشکافد؟ و نه تنها این، که موشکهای ایرانی بر خاک اشغالی فلسطین و پایگاههای نظامی صهیونستها فرو ببارد؟ بررسی میزان خسارات بحث جداگانهای است و قابل انکار نیست که چگونه با پهبادهای ارزان قیمت ایرانی و نه با تمام قوا، توانستیم بالغ بر ۱/۵ میلیارد دلار خسارت به اسرائیلیها وارد کنیم؛ اما نکته اصلی بحث من این است که جمهوری اسلامی ایران، یک تنه توانست تابوی گنبد آهنین را بشکند و به جهان ثابت کند که قلعههای خیبر آنطور که نشان میدهند، مستحکم نیست.
در نتیجه آنچه که بعد از عملیات وعده صادق به آن نیازمندیم، زنده کردن حس مقاومت در خودمان، در وجودمان و در باور ما مسلمانهاست؛ و بازآفرینی افتخار به شکستن تابوهای اسرائیلی است که از تاریخ گذشته تا به امروز داریم؛ ما، بیش از نشان دادن تبعات عملیات وعده صادق، نیازمند به نمایش گذاشتن خودِ واقعهایم. اینکه من به عنوان انسانی مسلمان، به شکستن گنبد آهنین شیطان افتخار کنم بسیار رجحان دارد بر اینکه با حسابِ سرانگشتی بشمارم چند اسرائیلی به هلاکت رسیدهاند؛ که رسیدهاند و همگی خوب میدانیم در بازی رسانهای آنها، روایتها آنگونه که خودشان میخواهند، نه آنگونه که واقعا هستند، بازگو میشوند.
به گمان مقامات رژیم صهیونیستی، جمهوری اسلامی ایران باید مانند برخی کشورهای مسلمان از هیمنهی اسرائیل میترسید و جلو نمیآمد؛ چون به گمانشان زرادخانهی تسلیحاتی و تکنولوژیک اسرائیل، پشتیبانی آمریکا و گنبد آهنینشان به اندازه کافی برای لرزاندن تن سپاه قوم محمد (ص) در قرن بیست و یکم کافی بود؛ اما آن شب، حیدر در سینه جمهوری اسلامی ایران دوباره متولد شد و ذوالفقارهای ایرانی، توانست طی عملیاتی پنج ساعته، سد هفت لایهی پدافندی صهیونیستها را، چون قلعههای هفتگانهی خیبر در هم بشکند و باعث شود که این روزها شاهد جنبشهای گسترده حتی در قلب آمریکا و تلاویو باشیم؛ جنبشهایی که موشکهای شاهد ایرانی به آنها یاد داد هیچ تابویی برای نشکستن به دست مسلمانان وجود ندارد، پس بیواهمه فریاد بزنید: «الموت لإسرائیل.»