پس از انجام عملیات تنبیهی وعده صادق توسط ایران ، دولتمردان رژیم صهیونیستی در سطوح مختلف هر روز از ضرورت پاسخ متقابل سخن میگفتند. چهار روز بعد از ضربه وارد آمده به آنها، در ۳۱ فروردین ماه (۱۹ آوریل) و در پی لفاظیهای گسترده، با حمایت جنگندههای رژیم صهیونیستی و دخالت برخی مزدورانِ آنها به اهدافی در سوریه عراق و ایران حمله شد. هرچند هنوز ابعاد دقیق حمله انجام شده از سوی رژیم و ایران تشریح نشده است، اما اگر بالاترین سطح ادعا شده را مبنا قرار دهیم؛ شلیک چند موشک از جنگندهها برفراز خاک عراق و همزمان تلاش تعدادی ریز پرنده برای خرابکاری در تأسیسات نظامی ایران در استانهای اصفهان، آذربایجان شرقی و مرکزی صورت پذیرفته است.
همزمان با این اقدام، رسانههای جریان اصلی غربی و منتقدان ایران بدون اشاره به ابعاد دقیق ماجرا به بزرگنمایی ضربه رژیم و اعلام پایین یافتن منازعه در این مرحله پرداختند. اما این حمله در قیاس با سطح رجزخوانیهای جنگ طلبانه نتانیاهو و کابینه افراطی او بیشتر شبیه یک عملیات تروریستی ناموفق به سبک عملیاتهای خرابکارانه رژیم در سالهای اخیر بود. عملیاتی که حتی در اصفهان و نزدیکی پایگاه هشتم شکاری که به عنوان یکی از اهداف عملیات اعلام شد نیز برای شهروندان عادی محسوس و نگران کننده نبود.
عجیبتر آنکه مانند دیگر رفتارهای تروریستی رژیم، به رغم تاکید سردمداران آن مبنی بر ضرورت و مشروعیت پاسخ، رژیم صهیونیستی مسئولیت این حمله را نپذیرفت و در قبال آن سکوت کرد. این عدم پذیرش، در برابر اعلام رسمی جمهوری اسلامی ایران در حمله تنبیهی به مناطق تحت اشغال این رژیم ممکن است چند دلیل داشته باشد.
مولودی که قبل از زایمان مرد
نخست باور به ناموفق بودن این عملیات در تحلیلهای فرماندهان و سیاست مداران رژیم صهیونیستی: هرچند پیشتر از این و در آخرین حمله تروریستی انجام شده به ساختمان سفارت ایران در سوریه که منجر به پاسخ تنبیهی ایران شد نیز رژیم صهیونیستی به طور رسمی مسئولیتی نپذیرفت؛ اما انتظار میرفت حداقل برای توجیه افکار عمومی داخلی خود و ایجاد موازنه مسئولیت حمله اخیر را بپذیرد. به نظر میرسد با وجود هیاهوی رسانهای انجام شده طراحان و مجریان این عملیات آن را اندازهای نمیبینند که بخواهند مسئولیت آن را بپذیرند.
دومین عاملی که به نظر میرسد ممکن است باعث شده باشد تا رژیم صهیونیستی در این مورد سکوت کند، القای پایان نیافتن عکسالعمل انتقامی است. با وجود تلاش رسانههای غربی حامی این رژیم برای جلوگیری از گسترش تنشها در منطقه غرب آسیا با بازنمایی موفقیت آمیز اقدام انجام شده، تجربه نشان داده است نه تنها نتانیاهو و کابینه او به این ژستها و موضعگیریها تنها تا جایی که منافع آنها را تأمین کند توجه دارند و فراتر از آن بر پیشبرد سیاست خود متمرکز هستند. این رفتار به ویژدر کابینه فعلی و پس از طوفانالاقصی تشدید شده است.
سومین دلیلی که ممکن است موجب عدم تمایل رژیم برای پذیرفتن مسئولیت این حمله شده باشد؛ پرهیز از لو رفتن مزدوران منطقهای و همکاران خود فروخته او در خاک ایران است که بدون همراهی آنها در تهاجم به وسیله ریز پرندهها این عملیات ناقص بوده و همین دستاورد ناچیز را نیز به دنبال نداشت. علاوه بر اینکه اقدامات خرابکارانه داخلی نه تنها موازنه قدرت را به نفع رژیم تغیر نمیدهد بلکه ماهیت تروریستی آن را تقویت میکند.
موازنه دسترسی، آنچه نتانیاهو نیاز داشت
اغلب هیاهوی روزهای گذشته که توسط رژیم صهیونیستی و دستگاه تبلیغاتی او پیگیری میشد به دلیل برهم خوردن موازنه برخورد میان ایران و این رژیم بود. حمله مستقیم به دو مرکز نظامی و امنیتی که نقش تعیین کنندهای در حمله تروریستی به سفارتخانه ایران داشتند به معنای تغییر سطح مواجهه ایران با رژیم بود. هرچند اطلاع رسانیهای پیش از عملیات، نحوه عملیات انجام شده و تجهیزات مورد استفاده نشان میدهد که ایران به دنبال تخریب و یا از بین بردن شهروندان این رژیم نبوده است اما به طور واضح این پیام را داشت که صبر راهبردی ایران در برابر شرارتهای نامتعارف رژیم پایان یافته و در قبال حمله به اهداف ایرانی دیگر سکوت نخواهد کرد و توان و انگیزه لازم را برای مقابله مستقیم در چنین شرایطی دارد. به طور خلاصه میتوان گفت عملیات وعده صادق موازنه دسترسی میان ایران و رژیم صهیونیستی را تغییر داد. بر همین مبنا تلاش روزهای اخیر نتانیاهو و کابینه او برای ایجاد مشروعیت و وفاق در حمله به ایران به منظور ایجاد موازنه در دسترسی مستقیم بود. حال سوال اینجاست که برای تعادل یا ایجاد تغییر در موازنه دسترسی رژیم به ایران یکی از پیش شرطها پذیرش مسئولیت حمله مستقیم به خاک ایران است و اگر چنین هدفی محقق شده چرا نتانیاهو از پذیرفتن مسئولیت و جایگاه قهرمانی آن پرهیز دارد؟
بر اساس استدلالهای سه گانه گفته شده به نظر میرسد آنچه دیروز اتفاق افتاد از نظر سردمداران صهیونیستی پاسخ در شأنی به حمله تنبیهی ایران نیست بلکه دلایل دیگری رژیم، آمریکا و دیگر حامیان نتانیاهو را به پذیرش و اجرای این عملیات شتاب زده وادار ساخته است. یکی از غدغههای دولت بایدن در چالشهای اخیر رژیم صهیونیستی حفظ همزمان حمایت بی چون و چرا از رژیم و وجهه حقوق بشری خود بوده است که اتفاقاً برای دولت دموکرات حاضر از اهمیت بیشتری نیز برخوردار است.
شاید معادله و ضرورت دیگری ایجاد شده باشد
روز پنجشنبه ۳۰ فروردین ماه ۱۸ آوریل) قطعنامه پیشنهادی الجزایر که به مجمع عمومی سازمان ملل پیشنهاد میکرد «کشور فلسطین به عنوان عضو پذیرفته شود»؛ در شورای امنیت سازمان ملل مطرح شد و با وجود رفتارهای متناقض آمریکاییها در یک ماه گذشته و محکومیت برخی اقدامات بسیار خشن رژیم که فراتر از باور و تحمل بین المللی است و مخالفت با حمله به رفح، در حالی که این قطعنامه با حمایت عمومی کشورها همراه بود؛ این پیشنویس تنها با رأی مخالف آمریکا وتو شد. آنچه از همزمانی این اقدام فوری و کم اثر که هیاهوی رسانهای گستردهای نیز از آن پشتیبانی میکرد، به عنوان پاسخ بر میآید؛ تلاش مشترک آمریکا و رژیم صهیونیستی برای انحراف افکار عمومی از وتوی قطعنامه پذیرش کامل فلسطین علی رغم ادعای آمریکاییها مبنی بر پیگیری تشکیل دو دولت در اراضی اشغالی است.
شاید به همین دلیل است که این حمله بیشتر از آنکه ماهیت نظامی داشته باشد و موازنه دسترسی را تغییر دهد تنها برساختی رسانهای دارد که فرصتی ایجاد میکند تا رفتارهای متناقض آمریکاییها مورد توجه افکار عمومی قرار نگیرد. ممکن است همین حمایت آمریکایی در وتوی قطعنامه عضویت قطعی فلسطین در سازمان ملل که در صورت تصویب باخت سیاسی سنگینی برای نتانیاهو به شمار میآمد و در این شرایط جایگاه دولت او را متزلزلتر میساخت، باعث شده باشد تا او این واکنش شتابزده، تروریستی و کم اثر را برای انحراف افکار عمومی و حفظ چهره صلح طلب آمریکاییها به اجرا گذارد تا اگر موازنه میان رژیم و ایران ایجاد نشده است حداقل قدردانی مناسبی از این حمایت مؤثر بایدن انجام شود.