ترورهایی که دست فرشته‌های قصاب را رو کرد

هشتم ژانویه سال ۲۰۱۱. اتاق کنفرانس آکادمی موساد . شمال تلاویو. «مئیر داگان»، فرمانده وقت موساد اسرائیل و رییس فرشته‌های قصاب، تکیه‌زده به عصایی که یادگار زخم فلسطینی‌هاست، وارد سالن می‌شود. خبرنگار‌ها برای حضور در این جلسه، گزینش شده‌اند؛ و البته بعید نمی‌دانند افسانه تیغِ در عصای داگان درست باشد و با هر حرف اضافه‌ای، دکمه مخفی زده شود و تیغ از ته عصا بیرون بیاید و گلویشان را ببُرد! پس مودبانه لبخند می‌زنند و داگان با قهقهه صمیمانه‌ای، جواب‌شان را پس می‌دهد!

فضای بین تکیه‌گاه صندلی‌ها و کمر خبرنگار‌ها با استرس پر شده و پیرهن‌هایشان عرق کرده. هیچ کدام‌شان از آنچه قرار است بشنود مطئن نیست. اصلا برای چه دعوت شده بودند؟ آن هم از طرف داگانی که در تمام طول ریاستش در موساد، می‌گفت: «من به این نتیجه رسیده‌ام که رسانه مثل یه غول، سیری ناپذیره. به همین خاطر برقراری رابطه با رسانه‌ها هیچ فایده‌ای نداره!»، اما داگان یخ جلسه را با یادآوری زخم‌اش آب می‌کند: «اینکه توی کمرت زخم داشته باشی یه فایده‌هایی هم داره. مثلا می‌تونی از دکترا گواهی بگیری که ستون فقرات داری و یه نرم‌تن نیستی!»

مین فلسطینی‌ها

داگان در آخرین روز ریاست‌اش بر موساد، خیلی بامزه می‌شود. همه خبرنگار‌ها به نشان شیرین بودن شوخی داگان سر تکان می‌دهند. او این زخم را از سال ۱۹۷۰ توی تن‌اش به یادگار دارد؛ از روز‌هایی که به عنوان یک «افسرعملیات ویژه» یا بهتر است بگوییم «قاتل افسانه‌ای» در نوار غزه می‌چرخید و نقش «فرشته قصاب» را برای مدتی قرض گرفته بود تا مرد‌هایی را که برای دفاع از وطن‌شان می‌جنگیدند به اسم «مبارزه با تروریسم» تکه تکه کند. اما تروریست واقعی که بود؟ آن‌ها که در خانه‌هایشان بودند یا این‌ها که به خانه‌هایشان زدند؟!

در یکی از همان روز‌های نفس‌گیر که زور سنگ و چوب به داگان نمی‌رسید، یکی از مین‌های دست‌ساز فلسطینی‌ها دقیقا همان‌جایی که او ایستاده بود ترکید و بومب! داگان برای همیشه عصا به دست شد؛ و خب حالا این جاسوس جان‌باز، توی چنته‌اش آن‌قدری از به خاک و خون کشیدن فلسطینی‌های جان‌سخت، تجربه داشت که لیاقت گرفتن نشان مدیریت موساد را از دستان «آریل شارون»، وزیر جنگ اسرائیل، پیدا کند.

برنامه هسته‌ای ایران

درست هشت سال قبل از جلسه نشست خبری هشتم ژانویه سال ۲۰۱۱، رییس موساد شد. شارون «مسئولیت خرابکاری در برنامه سلاح‌های هسته‌ای ایران» را بر عهده داگان گذاشت و خیالش تخت بود که از پس‌اش برمی‌آید. داگان هم از راه‌های مختلفی دشمن‌اش را امتحان کرد تا به این نتیجه برسد که «ترور» یا به قول خودشان «قتل‌های هدفمند!» بهترین گزینه روی میز است. پس شناسایی دانشمندان کلیدی برنامه هسته‌ای و موشکی ایران و برنامه‌ریزی برای قتل هدفمندشان شروع شد.

کاری که خیلی قبل‌تر از روی کار آمدن رسمی اسرائیل با آن جان خیلی‌ها را گرفتند؛ آدم‌هایی مثل «سمیرا موسی»، دانشمند اتمی مصر که در سال ۱۹۵۲ و به طرز مشکوکی در کالیفرنیا کشته شد. یا «سمیر نجیب»، دانشمند هسته‌ای مصر که در سال ۱۹۶۷ و بر اثر یک تصادف رانندگی ساختگی در دیترویت آمریکا کشته شد؛ و «سعید بدیر»، دانشمند علوم ارتباطات مصر و «یحیی المشد»، دانشمند اتمی مصر که هر دو در سال ۱۹۸۰ ترور شدند. کسانی که بیشترشان دانشمند بودند و البته، دشمنِ تروریست‌هایی به نام صهیونیست‌ها.

ترور

باید کشته شوند

۱۵۶ هدف برای گره انداختن در کار جمهوری اسلامی ایران مشخص شد. ۱- کجا زندگی می‌کنند؟ ۲- مشخصات کامل اعضای خانواده‌شان چیست؟ ۳- محل کارشان کجاست؟ ۴- چه زمانی از خانه خارج می‌شوند؟ ۵- با چه وسیله‌ای به خانه برمی‌گردند؟ و ۶ـ کِی باید کشته شوند؟

«خب معلومه، صبح! بیشتر اونا صبح وقتی که می‌خواستن به محل کارشون برن، به وسیله بمب‌هایی با فیوز کوتاه مدت که توسط نیرو‌های موتورسوار به ماشین‌شون چسبونده شد، ترور شدن. علاوه بر اونا، یکی از ژنرال‌های سپاه پاسداران انقلاب اسلامی هم که مسئول برنامه موشکی بود تو یکی از مقر‌های سپاه به همراه ۱۷ نفر از نیروهاش هدف انفجار قرار گرفت.» این جمله‌ها را داگان با افتخار می‌گوید.

یکی از خبرنگار‌ها صدایش را صاف می‌کند و دهنش را به میکروفون می‌چسبانَد: «چرا ترور؟ راه‌حل دیگه‌ای غیر از قتل برای حذف دشمنان اسرائیل نبود؟» داگان چشم‌های سرداش را با خنده چندش‌آوری که شکم بزرگ‌اش را تکان می‌دهد به صورت خبرنگار می‌دوزد: «ترور، علاوه بر اثر عملی و بیرونیش، روی روحیه طرف مقابل هم تاثیر می‌ذاره. من فکر نمی‌کنم افراد زیادی بودن که می‌تونستن جایگزین ناپلئون یا جایگزین رییس جمهوری مثل روزولت یا جایگزین نخست وزیری شبیه چرچیل بشن. خصوصیات فردیِ شخصیت‌ها قطعا نقش‌آفرینه. این درسته که در هر حال بعد از رفتن هر کسی میشه یه جانشین براش گذاشت، ولی خیلی تفاوته که به جای یه شخصیت بی‌نظیر، یه آدم ضعیف رو بزاری!»

ترور

روزی که گنداش درآمد!

ترور‌های داگان خوب پیش می‌رفت. عالی می‌کشت! تمیز. بدون خط و خش؛ و کاملا حرفه‌ای. لبنان و سوریه و مصر و عراق و ایران و هر کجای دنیا می‌توانست گزینه‌ای داشته باشد برای ترور و حذف توسط موساد. خاورمیانه عزادار مردان و زنان آهنین‌اش شده بود که از دست‌شان می‌داد و هیچ‌کس نمی‌دانست این قتل‌ها از کجا آب می‌خورَد تا اینکه ترور «محمد المبحوح» در سال ۲۰۱۰، که یکی از رهبران حماس بود، گند قتل‌های هدفمند موساد و البته صدای مردم جهان را درآورد!

المبحوح در هتلی در دبی بود. داگان، طعمه‌اش را شناسایی کرد؛ و به نظرش یک تیم ۲۷ نفره کارکشته از نیرو‌های زبده عملیاتی موساد برای ترور او کافی می‌آمد. قاتل‌ها بی سر و صدا وارد هتل شدند. درِ اتاق‌اش را باز کردند؛ و دوز بالایی از دارو‌های بی‌حس‌کننده به المبحوح تزریق شد. اما قبل از اینکه جسداش توسط مسئولین هتل پیدا شود و فلسطینی‌ها بتوانند یقه کسی را بگیرند، گروه موساد از مرز‌ها گذشته بود. ولی این تنها آن روی خوش سکه بود؛ چون مدت کوتاهی بعد از خروج‌شان، به خاطر اشتباهات فاحشی که طی عملیات داشتند لو رفتند؛ موسادی‌ها دوربین‌های هتل را یادشان رفته بود! و تمام دنیا توانست صورت تک به تک آن ۲۷ نفر قاتلِ البته تروریست را ببیند.

«ولی تو که به من گفتی این یه عملیات آسون و ساده‌ست. گفتی احتمال اینکه کارا جور درنیاد نزدیک صفره!» این‌ها اولین جملاتی بود که «نتانیاهو» بعد از این رسوایی با عصبانیت به داگان گفت. اما خب، چه کاری از دست فرشته‌های قصاب برمی‌آمد؟ آن هم وقتی که کار از کار گذشته بود و «رییس پلیس دبی» در روزنامه لوس آنجلس تایمز اعلام کرد: «بازرسی‌های ما این مطلب را آشکار می‌کند که موساد در قتل دست داشته است.» و روزنامه دیلی تلگراف هم تیر خلاص را با این پرده‌برداری زد که: «پس از اعلام نتایج بازرسی، به دلیل استفاده تعدادی از قاتلین از پاسپورت‌های بدلی انگلیسی، دولت بریتانیا یک دیپلمات اسرائیلی را از کشورش اخراج کرد.»

ترور

تروریست درجه یک

«رونین برگمن» که از خبرنگاران و محققان پر و پاقرص اسرائیلی است نیم نگاهی به داگان می‌اندازد و دفترچه یادداشت‌اش را درمی‌آورد: «از زمان جنگ جهانی دوم تا کنون، اسرائیل بیش از هر کشور دیگری در غرب، افراد را ترور کرده است. موساد و دیگر باور‌های اطلاعاتی اسرائیل این روش را در قبال افرادی به کار می‌گرفتند که به عنوان تهدید مستقیم امنیت ملی شناسایی شده بودند. ضمنا کشتن این افراد، پیام بزرگ‌تری هم به دنیا می‌فرستاد که: «اگر دشمن اسرائیل هستی، هر کجا که باشی، ما پیدایت خواهیم کرد و تو را خواهیم کشت!»

داگان به عصایش تکیه می‌زند و بالای سر برگمن می‌ایستد. از جمله‌های روی کاغذ خوشش آمده و می‌خندد. خبرنگار‌ها با احتیاط دوراش جمع می‌شوند و او لبخندش را به پهنای دندان‌هایش باز می‌کند: «توی یه ماشین، به صورت متوسط ۲۵ هزار قطعه وجود داره. تصور کن که ۱۰۰ قطعه از این قطعات وجود نداشته باشه (اشاره به فشار ناشی از تحریم)، در این صورت واقعا خیلی سخت میشه ماشینو به حرکت درآورد.»

بعد دست‌اش را روی شانه برگمن می‌گذارد و برای خداحافظی می‌گوید: «و البته از طرف دیگه، بعضی وقتا، کارِ اثربخش‌تر اینه که راننده رو بکشی! و السلام نامه تمام!»