حاکمان پیر و فرتوت آمریکا کماکان به ۲ دهه تیشه زدن به ریشه نظم بینالملل خودساختهشان ادامه میدهند. آنچه این روزها در غزه شاهدیم، نمایشگاهی از توحش و خونریزی است که آمریکا به وسیله سگ هار نجسش در خاورمیانه برپا کرده تا به خیال خود از ۸ میلیارد جمعیت کره زمین زهر چشم بگیرد که به فکر هیچگونه نافرمانی از نظامات غربی نباشند، غافل از اینکه از حد گذراندن این خشونت ضد بشری علیه فلسطینیهای مظلوم، اعضای هر چه بیشتری از بنیآدم را با یکدیگر علیه هر مصداق آمریکایی و چه بسا غربی متحد خواهد کرد. ایجاد یک منظومه مشترک از اقالیم و اقوام مختلف کره زمین یا دستکم بخش متمدن آن، رویای دوردست بشر بوده که ریشه در مدینه فاضله ادیان الهی دارد. امپراتوریهای بزرگ از هخامنشیان و رومیان تا خلفا و مغولان در عصر قدیم هر کدام به شکلی تلاش کردهاند به این رویا جامه عمل بپوشانند اما آنچه باعث شد آنگلوساکسونها در دوران مدرن طی ۴ قرن معاصر برای تشکیل یک نظام بینالمللی بر رقبای اسپانیولی، عثمانی، فرانسوی، ژرمن و روس خود برتری یابند، بیش از قدرت سخت کشورگشایی، قدرت نرم استعماری آنها بوده است؛ ابتکارات و مزیتهایی شامل تجارت فرابحری، ایجاد زنجیره تامین، شعب فرامنطقهای، برساخت مفاهیم مشترک حقوقی و حقیقی شامل ارزشها، قوانین، زبان، لباس، پول مشترک، توسعه فناوری، چرخش قدرت در سطح کارگزاران و گردش اطلاعات که همه ابعاد زندگی جهانیسازی شده ما را دربر گرفته است. بنابراین وقتی هیمنه پنتاگون و نوچه اسرائیلیاش بر هیاهوی هالیوود میچربد، وقت آن است به طور جد درباره به پایان رسیدن مزیتهای نظم غربی تامل کنیم. این همان روندی است که بعد از واقعه 11 سپتامبر 2001 به پیشاهنگی چین و روسیه و همراهی جنوب جهانی شامل هند، اندونزی، آفریقای جنوبی و برزیل ذیل پرچم نظم جایگزین یا جدید بینالمللی درجریان است. این یعنی آگاهی روزافزون ملتها آنها را در مقابله به مثل با قدرت نرم استعمار نوی آنگلوصهیونی توانمندتر کرده است. عقبنشینی تدریجی آمریکا در جنگ شناختی، نومحافظهکاران و بازهای شکاری واشنگتن را به فکر مرعوب کردن افکار عمومی جهان با هدف بازسازی پایههای نظم خودمحورشان انداخت. اشتراوسیها تصور میکردند شوک یازدهم سپتامبر به آنها برای تجدید سلطه سخت کمک خواهد کرد ولی حالا پس از 22 سال آزگار بدون هیچ دستاورد خاصی از آتشافروزی در این سر دنیا، کماکان بر طبل توخالی جنگ میکوبند. از نظر آنها اوکراین، تایوان، ساحل آفریقا و اینک فلسطین، کانونهای منطقهای برای توسعه برنامه «جنگ جهانی بیپایان» به منظور بر هم زدن تمرکز قطبهای در حال خیزش علیه ابرقدرت رو به افول آمریکا هستند. حتی اگر فرض را بر این بگیریم که این نقشه تا اوایل پاییز امسال به نتایجی محدود هم دست یافته - که البته با پیشرفتهای اتحادیه بریکس، این فرضی محال به نظر میرسد - اما این عملگرایی مبتنی بر دیدگاه نئورئالیسم وقتی با تهدید موجودیتی رژیم صهیونیستی مواجه شد، خطای ایدئولوژیک حاکمان واشنگتن - که چیزی جز غلامان حلقه به گوش لابی صهیونیستی- اسرائیلی نیستند - را به همراه داشت که آنها را مجبور کرد به جای چنگ و دندان نشان دادن از موضع قدرت، سراسیمه خود را به وسط معرکه توفان الاقصی بیندازند و اینگونه خود را در نگاه افکار عمومی داخلی و جهانی، شریک همه جنایاتی کنند که ارتش کودککش اسرائیل از پی آن رقم زد.
آمریکا و نوچهاش با اکران بیپرده سریال جنایت 38 روزه علیه بشریت، کار را از حد گذراندند و به جای مرعوب کردن مردم جهان، آنها را در کنار بخش قابل توجهی از شهروندان غربی علیه خود شوراندند.
آمریکا در این جنگ، تمام اصولی را که به عنوان ناظم نظم بینالمللی مدعیاش بود، زیر پا گذاشت تا خود ناقض نظم مورد ادعای خود باشد. در روزهای گذشته در حالی که تصاویر قصابی کودکان و زنان فلسطینی، خون یکچهارم جمعیت جهان (مسلمانان و اعراب) را به جوش آورده و باعث پریشانی صدها میلیون نفر از اهالی شمال جهانی و کشورهای غرب شده، دولت بایدن با همراهی اکثریت دموکراتها و جمهوریخواهان کنگره، با دستانی که آغشته به خون مردم غزه است، عکس یادگاری میاندازد تا ثابت کند بیطرف نیست. آنها با زیر پا گذاشتن بنیادیترین اصل حقوق بشر غربی، رسما کشتار غیرنظامیان برای پیشبرد اهداف نظامی و سیاسی اسرائیل را لازم میشمارند، حتی با آتشبس برای نجات غیرنظامیان محصور در این میدان جنگی مخالفت میکنند، از محکوم کردن حمله به بیمارستانها و مدارس و قتل عام خبرنگاران مشغول اطلاعرسانی در غزه توسط صهیونیستها طفره میروند، اخبار جنگ را سانسور میکنند، خبرنگارانی را که واقعیات را گزارش کنند اخراج میکنند، حامیان فلسطین را تحت تعقیب امنیتی و قضایی قرار میدهند، برخلاف قطعنامه مورد حمایت اکثریت اعضای سازمان ملل مجمع عمومی برای توقف جنگ موضع میگیرند، به همراه متحدان غربیشان، صدور قطعنامه ضد اسرائیلی توسط شورای امنیت را وتو میکنند، برای طرف جنایتکار محمولههای بزرگ تسلیحاتی میفرستند و ناوها و یگانهایشان را برای حمایت از آن به منطقه گسیل میکنند، کشورهای دیگر غیردخیل در این جنگ را تهدید به برخورد نظامی میکنند که بیم سرایت آتش جنگ از سرزمینهای اشغالی به کل خاورمیانه را افزایش میدهد و در عالیترین سطح دولتی، نظریه درگیر شدن همزمان آمریکا در ۲ یا چند جنگ در خارج از مرزها (اوکراین، تایوان و فلسطین) را توجیه میکنند. به این ترتیب فصل تلخ نسلکشی در غزه، تبدیل به یکی از آخرین فصلهای داستانی شده که با پایان جنگ دوم جهانی آغاز شده بود. عمو سام طی 8 دهه تلاش کرد همراهان غربی و شرقی نخستین در تاسیس جامعه بینالملل بر ویرانههای دنیای قدیم را جا بگذارد تا آقای دنیا باشد اما از وقتی به این مهم دست یافت، نهتنها رویای آمریکایی که توهم پیشبرندهاش بود، در خود ایالات متحده رنگ باخت، بلکه حالا جهان آمریکاییشده نیز جای ناامنتری نسبت به قبل شده است. با بررسی اظهارنظرهای سران کاخ سفید در ماههای گذشته به این نتیجه میرسیم عدول آمریکا از نقش ناظم جهانی چندان هم اتفاقی نیست. جو بایدن از پیش از درگرفتن جنگ فعلی در فلسطین در سلسله اظهاراتی، خود پنبه نظم غربی را زده است. او ابتدا با اعتراف به اینکه نظم جهانی قبلی به آخر خط رسیده، مدعی رهبری آمریکا برای ایجاد نظم نوین جهانی شد. به عبارت دیگر او مدعی شد بازنده بازی قبلی، در مسیر برنده شدن در بازی جدید قرار دارد که طبیعتا با واکنش استهزاآمیز مسکو و پکن مواجه شد. رهبران شرقی به رهبر سالخورده آمریکا کنایه زدند چطور رئیسی که خود اعتراف میکند کت از تنش به درآمده، همچنان مدعی پوشیدن کت است؟ آنها سوال کردند چرا کشورهایی که از بیمسؤولیتی آمریکا در اداره نظم قدیم به ستوه آمده و به دنبال جایگزینی برای آن بودهاند، دوباره باید صلاحیت آمریکا را برای اداره نظم جدید به رسمیت بشناسند؟
بایدن هفته گذشته دوباره با اظهاراتی ضدونقیض، مدعی شد جهان بر سر یک دوراهی قرار دارد و چند سال آینده سرنوشت چندین نسل آتی را مشخص خواهد کرد. او گفت: «در هر 6 یا 8 نسل زمانی میرسد که در آن جهان در مدت زمان بسیار کوتاهی تغییر میکند. آنچه در ۲ یا ۳ سال دیگر اتفاق میافتد، مشخص خواهد کرد جهان برای 5 یا 6 دهه آینده به چه صورت خواهد بود».
اگر هنوز به اینکه آمریکا دیگر ناظم جهان نیست شک دارید، با همین اظهارات درک میکنید چطور عمو سام در تصمیمی جنونآسا، قصد دارد در دریای متلاطم کنونی، کشتی جامعه بینالملل را که سکان آن را سالها به زور در اختیار داشت، ترک کند به خیال اینکه میتواند به تنهایی از امواج مهیب پیرامونش جان به در برد و سکان کشتی دیگری را در اختیار گیرد!
علی آران