سی و چهار سال از رحلت بیان گذار انقلاب اسلامی میگذرد اما نباید فراموش کرد که باور و اعتقادات امام خمینی (ره) که در بستر این انقلاب کاشته شده بود، توانسته است به بالندگی هر چه بیشتر نظام اسلامی کمک کند. مسئله زنان ، یکی از حوزههای مهمی بود که ایشان در طول عمر بابرکتشان به تبیینش پرداختند. امام که خود از نزدیک شاهد برداشتهای متحجرانه از جایگاه زن به عنوان ضعیفه بودند و از سوی دیگر، تبعات منفی نقش زن فریبا و ملعبه شاه و استعمار را در خودباختگی جوامع مسلمان درک میکردند، با بهرهگیری از معارف اسلام راستین و تعمق مجتهدانه در روایات و سنن ائمه معصومین(ع) به احیای هویت زن مسلمان روی آوردند.
اسلام قدر زنان را میداند
در روزهایی که به واسطه آموزههای غربی، زنان ملعبه دست نظام سرمایهداری بودند و برای سودجوییهای اقتصادی و و ابزاری سختیهای فراوانی را متحمل میشدند و از سویی دیگر، عدهای به دنبال محبوس کردن زنان در پستوها بودند و وظیقهای جز فرزندآوری برایش قائل نمیشدند امام خمینی تلاش کردند تا ارزش واقعی زنان در جامعه را ترسیم کنند. «شما بانوان اثبات کردید که در صف جلو هستید. شما اثبات کردید که مقدم بر مردها هستید.
مردها از شما الهام گرفتند. مردهای ایران از مخدرات ایران، از بانوان ایران عبرت گرفتند و تعلیم گرفتند. شما در صف جلوی نهضت هستید. اسلام میخواهد شما را نجات بدهد؛ اسلام میخواهد شما را از این ملعبهای که اینها میخواهند شما را ملعبه قرار دهند نجات بدهد؛ اسلام میخواهد شما را یک انسان کامل تربیت کند که در دامن شما انسانهای کامل تربیت بشود. قدر خودتان را بدانید. اسلام قدر شما را میداند.» صحیفه امام جلد۶، ص۳۵۷، ۱۷ اسفند۱۳۵۷
زن، انسان بزرگ و مربی جامعه
امام همیشه به عنوان یک فقیه و مجتهد و رهبر سیاسی برداشت خود از اسلام را درباره زنان بیان میکردند و بر همین اساس بود که زنان توانستند با پیروی از امام به جایگاه واقعی خود برسند و در جایگاههای مختلف به نقشآفرینی بپردازند. ایشان به خوبی متوجه ظلمهای دوران پهلوی و نگاه منفی غربیها به زنان بودند و به همین خاطر تلاش میکردند تا هویت اصیل زن ایرانی را بازنمایی کنند. «مربی انسانها زن است. سعادت و شقاوت کشورها بسته به وجود زن است.
زن با تربیت صحیح خودش انسان درست میکند و با تربیت صحیح خودش کشور را آباد میکند. مبداء همه سعادتها از دامن زن بلند میشود. ما نهضت خودمان را مرهون زنان میدانیم. مردها به تبع زنان به خیابانها میریختند. زن یک همچو موجودی است که میتواند یک قدرت شیطانی را بشکند... زن در زمان محمدرضا و رضا پهلوی عنصر مظلومی بود و خودش نمیداند. آنقدر که انحطاط برای برای زنها در این قرن شد معلوم نیست که در قرن جاهلیت شده باشد. در هر دو قرن (جاهلیت و پهلوی) مظلوم بودهاند زنها.» صحیفه امام جلد۷، ص۳۳۸، ۲۶اردیبهشت۱۳۵۸
قرآن انسانساز است و زنها نیز انسانسازند
«عنایتی که اسلام به بانوان دارد بیشتر از عنایتی است که بر مردان دارد. مردان بر ملتها حق دارند و زنها حق بیشتر دارند. زنها مردان شجاع را در دامن خود بزرگ میکنند. قرآن کریم انسانساز است و زنها نیز انسانساز. اگر زنهای انسانساز از ملتها گرفته بشود، ملتها شکست خواهند خورد، منحط خواهند شد. زنها هستند که ملتها را تقویت میکنند، شجاع میکنند... مقام زن مقام والاست؛ عالی رتبه هستند. بانوان در اسلام بلندپایه هستند.» صحیفه امام ج۶، ص۲۹۹، ۱۳اسفند۱۳۵۷
این تعبیر به این مسئله اشاره دارد که قرآن کتاب هدایت، انسانسازی و رهنمون کردن جامعه به سوی رستگاری است و این خصوصیات را بانوان هم میتوانند داشته باشند. در واقع این همان تعبیر بسیار عمیقی است که امام خمینی(ره) به عنوان یک رهبر، فقیه، فیلسوف، عارف و سیاستمدار از زن داشتند.
توصیه های امام به بانوان
یکی دو روز قبل از این که حضرت امام برای جراحی به بیمارستان بروند، من خدمتشان بودم. با هم آمدیم که غذا بخوریم، چون خانم کمرشان درد می کرد و بالا بودند و نمی توانستند از پله پایین بیایند. ایشان از جلو اتاق ما که رد می شدند، به من گفتند: «می آیی آنجا با هم ناهار بخوریم؟ چون خانم نمی توانند پایین بیایند.» گفتم: بله آقا ما خدمت شما هستیم، با هم آمدیم. توی حیاط که حاج احمد آقا رسید و به ایشان گفت: آقا چند نفر از دکترها آمده اند، با شما کار دارند.
امام فرمودند: «بسیار خوب، بگویید باشند تو اتاق من الان می روم پهلویشان و بلافاصله رفتند و شاید ده دقیقه طول نکشید، پیش پزشکان بودند و برگشتند. وقتی که آمدند من در حیاط منتظرشان ایستاده بودم. به من گفتند: دکترها می گویند: باید جراحی بکنید.» من گفتم: چرا؟ چون هیچ ناراحتی قبل از آن نداشتند؛ یعنی ما اصلاً هیچ ناراحتی خاصی از ایشان نمی دیدیم که مثلاً تغییری در برنامه هایشان پیش بیاید یا برنامه هایشان تعطیل شود، هیچی ندیده بودیم، جز اینکه یک ضعف خاصی پیدا کرده بودند و مقداری که قدم می زدند، خسته می شدند والاّ چیز دیگری ندیده بودیم. چون برایم خیلی عجیب بود، پرسیدم: چرا؟ شما که ناراحتی ندارید. فرمودند: «معده ام ناراحت است؛ و دکترها می گویند باید معده را جراحی بکنیم»؛ در همین زمان خانم که گویا منتظر امام بودند، آمدند از پنجره بیرون را نگاه کنند.
امام فرمودند: «خانم من فردا می روم بیمارستان برای جراحی». خانم: برای چی؟
امام: «خوب دیگر، من می روم برای جراحی و بعد هم دیگر تمام می شود، من برنمی گردم». خانم گفت: نه بابا! این حرفها چیه! ان شاءالله به سلامتی برمی گردید. دیگر، آقا هیچی نگفتند. آمدیم ناهار خوردیم. علاوه بر حضرت امام و خانم، من و لیلی خانم بروجردی هم بودیم. امام فرمودند: «من می خواستم یک مساله برای شما مطرح بکنم. من عمر خودم را کرده ام. دیگر هم مساله ای نیست، دارم فردا می روم بیمارستان، ولی ظاهرا این نهار آخری است که با هم می خوریم». من گفتم: نه، آقا این حرف ها چیه!؟ یک مقدار جنبه شوخی گذاشتم روی کار، گفتم: من هم ممکن است فردا نباشم. ممکن است عصری که می روم بیرون تصادفی پیش بیاید، بله همیشه احتمالات هست، من ممکن است تا شب نباشم.
امام گفتند: «نه، شوخی نکن، من دارم جدی حرف می زنم». دیگر چیزی نگفتیم ولی در عین حال که خیلی ناراحت شده بودیم، می خواستیم قضیه را عادی جلوه بدهیم. فرمودند: «حالا سفارشی که به شما داشتم این است که مواظب باشید، جوان ها، به خصوص زنان توی مجالسشان غیبت زیاد می شود؛ شما پرهیز داشته باشید از غیبت، حتی شنیدن غیبت شاید دشوارتر باشد؛ مواظب باشید غیبت نکنید، تقوا داشته باشید؛ بدانید که به هر حال «رفتنی» در کار هست و این سری اخلاق زشت را باید دور کنید و به خصوص غیبت؛ مواظب باشید در مجالسی که غیبت می کنند حاضر نشوید.» ما دیگر خیلی منقلب شده بودیم.
من گفتم: آقا این سفارش ها خیلی خوب است و همیشه برای ما از این سفارش ها داشته باشید، ولی امروز دیگر نگویید. چون به هر حال با آن برنامه ای که فردا در پیش دارید، یک مقدار برای ما شنیدنش دشوار است. گفتند: «نه دشوار هم نباشد به هر حال همین است و من عمر خودم را کرده ام و هیچ مساله ای هم نیست.» مدتی که گذشت به من گفتند: «بیا جلو» من رفتم جلویشان نشستم. گفتند: «یک تلفن کن به پدرت، آقای سلطانی مرد بسیار خوبی هستند، من به ایشان خیلی اعتقاد دارم؛ یک تلفن به ایشان بکن و بگو دعا کن خدا مرا بپذیرد. من گفتم: چشم حالا بعدا می گویم.
امام گفتند: «نه، هر چه دارم می گویم گوش کن، همین امروز، همین الان، برو یک تلفن بکن و بگو دعا کنید که خدا من را بپذیرد.»
زهرا پلویی