تماشا آنچنانکه بایدوشاید احساس درد را منتقل نمیکند؛ دردکشیده و دردچشیده میداند و میفهمد که درد چیست و طبیعتا وقتی دردی درک نشود، توقع پیگیری برای درمان هم منطقی نیست.
آتش بگیر تا که بدانی چه میکشم
احساس سوختن به تماشا نمیشود
گاهی افراد میدانند که درد وجود دارد اما آن را کتمان میکنند؛ شاید این نوع مواجهه بدتر از مورد قبل باشد؛ چراکه در مورد اول ممکن است فرد بالاخره بهنحوی از دردها مطلع شود و بهفکر درمان بیفتد اما چنانکه کسی بداند درد وجود دارد ولی آن را نادیده بگیرد و خود را به ندیدن بزند، سراغ درمان نخواهد رفت.
گاهی هم شخص، دردآشناست و درد را کتمان هم نمیکند و ازقضا عزم درمان هم دارد، لیکن دانش، عُرضه و توان درمان ندارد.
حرفهایی از جنس «اگر نان ندارند، کیک بخورند» نه منحصر به پاریس و انقلاب فرانسه است نهفقط همین یکشکل از بیان و البته جهالت را دارد. رطبخوردههایی که منع رطب میکنند هم در این دسته قرار دارند. صاحبان ثروتهای آنچنانی که توصیه به قناعت مردم میکنند هم عبارة اخری همین جمله مشهور را می گویند. تازه این برای مواردی است که فرد در میدان حاضر باشد و ببیند چه بر سر مردم میآید و درد چیست و کجاست وگرنه در یک گام قبلتر قرار دارد و اساسا نمیداند یا گمان نمیکند که مردم درد دارند بلکه در توهماند که مردم هم مثل خودشان بیدغدغه زندگی میکنند. کسانی که بیتوقف از پارکینگ خانه به پارکینگ وزارتخانه و سازمان و از این جلسه به آن جلسه میروند و از خرید منزل تا ثبتنام مدرسه آقازاده هایشان را کارمندانشان انجام میدهند، نه تورم میفهمند، نه قدرت خرید میدانند چیست، نه از قسط و وام و ضامن و امثالهم تصوری دارند و درنتیجه نه دردی دارند و نه دادی میزنند و نه از این بیداد بیزارند.
یک پله بالاتر بیاییم و فرض کنیم علم بر درد مردم وجود دارد و عزمی بر درمان هم هست اما اشتباه محاسباتی درباره میزان توانایی، شخصیت مدیریتی یا مدل آزمونوخطایی باعث میشود فرصت از کشور و مردم گرفته شود و فرآیند درمان دردها بهتعویق بیفتد.
بنابراین برای اهتمام واقعی به حل مسئله و درمان دردهای موجود که برخی حاد و برخی مزمن شدهاند باید چند کار انجام شود:
اولا بیگانه بودن با درد مردم و عدم حضور در میدان و نمک پاشیدن به زخم ملت باید از ذات و ادبیات مسئولان رخت بربندد.
ثانیا دردها هرگز نباید کتمان شود. گاهی بهنیت مقابله با سیاهنماییها یا بهخاطر کلکلهای رسانه ای و عملیات روانی ، حقایق و دردها هم بیان نمیشود و بهصورت مبالغهآمیز، تطهیر و سفیدنمایی صورت میپذیرد که نتیجه آن دهنکجی و بیتوجهی به مردم و طبیعتا خشم، عصبانیت و رویگردانی مردم را در پی خواهد داشت.
ثالثا هر کسی باید قدر و اندازه خویش را بداند و بشناسد؛ کمیل و ابوذر برای دعا و بندگی و بهعنوان صحابه، عزیز و گرانقدرند اما برای امیری و فرماندهی ناتوان. بهعلاوه هم افراد باید در جای صحیح خود قرار بگیرند و هم در آن جایگاه، چشم به جایگاه دیگری نداشته باشند؛ چهاینکه در اینصورت نه حال را بهدست میآورند نه آینده را.