افراد این عکس استاد خلوت کردن خیابان‌های ایران بودند!

دهه هفتاد، دهه تغییرات عمده در زندگی ایرانی‌ها بود. جنگ تمام شده بود و زندگی داشت رنگی می‌شد. ایرانی‌ها با جنبه‌های تازه‌ای از رفاه مواجه می‌شدند و البته وضعیت اقتصادی به ویژه در مقایسه با دو دهه اخیر نسبتا مناسب بود. در این میان، تلویزیون با تلاش برای برگرداندن فضای عادی به زندگی، با ساخت سریال‌ها و برنامه‌های متفاوت از دهه شصت، نقش چشمگیری در تغییر سبک زندگی ایرانی‌ها داشت. اما از میان همه سریال‌های این دهه، دو سریال جای ویژه‌ای در خاطره‌ها باز کردند. یکی سریال همسران و دیگری سریال خانه سبز که به نوعی می‌توانست ادامه همسران باشد. اگرچه از آن پخته‌تر بود، به خاطر بازیگران چهره‌اش بیشتر گل کرد و سطحی از زندگی طبقه متوسط را به نمایش گذاشت که برای بسیاری از ایرانی‌ها شیرین و فرهنگ‌ساز بود. قهر و آشتی‌های رضا صباحی و عاطفه صدر و نمایشی که از یک زندگی شعورمند و پرتعامل داشتند، زیرپوستی همان آموزه‌هایی را برای جامعه خسته ایرانی داشت، که شاید تکرارش در محصولات پرخرج و سطح‌پایین امروز سیما، غیرممکن باشد.

افراد این عکس استاد خلوت کردن خیابان‌های ایران بودند!

اما آن بازیگران و آن چهره‌ها هم هر کدام مسیر متفاوتی را طی کردند. بعضی سوپراستار بودند و بعضی ستاره‌هایی پولساز شدند. بعضی هم در مسیر سرنوشت نام‌هایشان از یادها رفت. اینجا می‌خواهیم نگاهی بیاندازیم به این قصه‌های جدا جدا.

خسرو شکیبایی

عمو خسرو قبل از خانه سبز محبوب و ستاره بود و این سریال برایش شهرت و اعتبار بیشتری به همراه داشت. خسرو شکیبایی در نقش یک وکیل مجرب و خانواده‌دوست، با آن لحن شیرین و کشدار بیان کلمات و جملات، نقشی را ایفا کرد که بعید است بیژن بیرنگ و مسعود رسام، سازندگان سریال، فراتر از آن انتظار داشته باشند. عمو خسرو آن سال‌ها در اوج کار هنری بود و البته در زندگی شخصی و جدال با مصیبت مگویش، مسیر معکوسی را طی می‌کرد. راهی به سوی پایان. شکیبایی که در نقش حمید هامون و بعد با سریال‌های خانه سبز و روزی روزگاری مهر پررنگش را پای کارنامه هنری‌اش زده بود، فقط چند سال پس از رضا صباحی دوام آورد و در سال 87 برای همیشه با آب و درخت خداحافظی کرد. صحنه‌ها و دیالوگ‌های دونفری او با مهرانه مهین‌ترابی و رامبد جوان، جزو از یادنرفتنی‌ترین صحنه‌های تاریخ تلویزیون ایران خواهند ماند.

مهرانه مهین‌ترابی

باورش سخت است ولی فضای در حال شکوفایی سال‌های میانی دهه هفتاد، هنوز آنقدر ظرفیت داشت که یکی مثل مهرانه مهین‌ترابی در نقش یک وکیل میانسال، بتوان به کاراکتری محبوب به خصوص در میان آقایان تبدیل شود. خانم مهین‌ترابی که به خوبی نقش زنی تحصیل‌کرده و مسلط را ایفا می‌کرد و هم به عنوان همسر و هم مادر اقتداری غرورانگیز برای زن‌ها را به نمایش می‌گذاشت، انگ بازی در مقابل خسرو شکیبایی بود. زوجی درجه یک که گاهی زن خانواده می‌توانست دست بالا را داشته باشد و همه را به تمکین وادار کند. مهرانه مهین‌ترابی کارنامه پرباری دارد به خصوص در تلویزیون. البته که در سال‌های اخیر کم‌کار شده. آخرین کاری که از او دیدیم بی‌گناه در شبکه خانگی بود. سوال همیشگی از خانم مهین‌ترابی که حالا 65 سال دارد این است که چرا ازدواج نمی‌کنید بانو؟ رازی که تا روز مبادا در سینه خانم مهین‌ترابی خواهد ماند.

حمیده خیرآبادی

مادر همه مادرها. دوست‌داشتنی‌ترین مادر همه سریال‌ها و بازیگرها. حمیده خیرآبادی  با چادری که اغلب به سر داشت و با لحن گاه ملتمسانه و گاه تحکم‌آمیزی که هیچوقت تکراری نمی‌شد، از معروفترین فیلم‌های پیش از انقلاب تا بسیاری از آثار ماندگار پس از انقلاب، حضور داشت و درخشید. او در نقش مادربزرگ خانواده صبوحی‌ها هم همان بود که باید باشد. نه بیشتر و نه کمتر. خانم خیرآبادی در آخرین روز فروردین سال 89 رفت و سینمای ایران را تنها گذاشت. با انبوهی از فیلم و سریال که تا سال‌ها سال بعد کسی نخواهد توانست بدون دیدن و ستایش او سینما و تلویزیون ایران را تجربه کند.

رامبد جوان

رامبد جوانی که امروز می‌شناسیم هیچ ربطی به رامبد جوان نپخته و بدون اعتماد به نفس دهه هفتاد ندارد. خاطرات رامبد از این که خسرو شکیبایی چطور راهش انداخته، چطور یخش را شکسته، و چطور به او یاد داده که پسر رفیق رضا صباحی باشد، به شدت شنیدنی است و روزی جایی باید نقل شود. فرید صباحی اما، به عنوان جوان خوش سر و زبان و پرانرژی خانواده که هنوز کار و بار درست و حسابی نداشت و با همسرش لیلی در آخرین طبقه ساختمان زندگی جمع‌و‌جوری داشتند، سال‌ها بعد توانست یکی از سوپراستارهای پولساز تلویزیون و سینما باشد. غبطه‌برانگیز و البته پر از حاشیه. با ازدواج‌ها و جدایی‌ها و کارهای خبرساز و با دشمنان میلیونی که برای خودش ساخته است. فرید صباحی  آن سال‌ها تازه 24-5 ساله بود و کی فکرش را می‌کرد به اینجا برسد که امروز. کی فکرش را می‌کرد.

آتنه فقیه‌نصیری

آتنه فقیه‌نصیری که وقتی اسمش می‌آید خیلی‌ها یاد فریبرز عرب‌نیا همسر سابقش می‌افتند، با سریال خانه سبز و البته خاله سارا به شدت گل کرد. خانم فقیه‌نصیری هم کمتر در سینما و بیشتر در تلویزیون فعال بوده. از همان دورها، کمتر سالی را به خاطر داریم که او یکی دو تا سریال در سیما نداشته باشد.فقط هم تلویزیون و جز در سریال شهرزاد علاقه‌ای به شبکه نمایش خانگی هم نداشت. خانم فقیه‌نصیری هم با بالا رفتن سن کم‌کارتر شده که احتمالا ابتلا به بیماری ام‌اس در این قضیه بی‌تاثیر نبوده. اگر از طرفداران بازی خانم فقیه‌نصیری کم‌حاشیه هستید، منتظر سریال «عقرب عاشق» باشید که قرار است به شبکه نمایش خانگی بیاید.

داریوش اسدزاده

کی دلش نمی‌خواست پدربزرگی مثل داریوش اسدزاده در خانه سبز داشته باشد. حامی و صمیمی و رازدار و همه چیز تمام. چقدر دوست‌داشتنی بودید آقای اسدزاده گرامی و چقدر شریف. داریوش اسدزاده هم از آنهاست که هرچه سنش بالاتر رفت بیشتر دیده شد و حرفه‌ای‌ترهای سینما هم شاید بیشتر او را با نقش‌های پیرمردی و با آن سبیل‌های مردانه به یاد بیاورند. داریوش اسدزاده در خانه سبز با عمو خسرو و رامبد جوان رابطه حسرت‌برانگیزی داشت. مطمئنا اگر خودش را هم می‌دیدید به عنوان مردی فروتن و هنرمندی خوش‌بیان عاشقش می‌شدید. آقای اسدزاده هم در سال 98 و در سن 95 سالگی به ابدیت سلام کرد.

اکرم محمدی

این که خانم محمدی خودش نخواست یا نشد که بیش از این بدرخشد را روزی باید از خودش پرسید. اما تردیدی نیست که استعداد و ظرفیت او بیش از این بوده که در سینما و تلویزیون دیده شده. اکرم محمدی هر جا که بازی کرده تلاش‌اش را انجام داده تا بهترین بازی‌اش را ارائه کند. از مادر علی حاتمی تا دختری با کفش‌های کتانی صدرعاملی. او در خانواده صباحی‌ها هم زن جدی و قابل احترامی بود که تنها زندگی کردنش را به خوبی و با همه استقلال ممکن برای یک زن به تماشا می‌گذاشت. همین که پسرش را اینقدر مودب و فهمیده بار آورده، برای نشان دادن لیاقتش کفایت می‌کرد. خانم محمدی هم هرچه جلو آمدیم از سینما و تلویزیون فاصله گرفت و زخم کاری آخرین جایی بود که هنرنمایی‌شان را دیدیم.

آرش نادی

دلمان نیامد از این پسر بلبل‌زبان و جذاب که مثل بزرگ‌ها حرف می‌زد و منطقی و نکته‌سنج بود چیزی نگوییم. کوچکترین عضو خانواده به نام علی، فرزند نرگس صباحی یا همان خانم اکرم محمدی. آرش نادی در زمان خودش کاراکتر جالبی بود که قبل از آن کمتر دیده بودیم و بعد از آن هم. بچه‌هایی که خواستند شبیه علی باشند یا لوده بودند یا عصا قورت‌داده و آرش نادی هیچکدام از اینها نبود. شاید اگر می‌خواست و در سینما می‌ماند بعدها خاطرات بیشتری برایمان می‌ساخت. اما جز یکی دو کار دیگر چیزی از او دیده نشد. حالا هم خبری از او نیست و ظاهرا به خارج از کشور مهاجرت کرده.

علی جان، ببخشید آرش جان هر جا هستی موفق باشی. نقشت در خانه سبز خیلی دلنشین بود. به خصوص حاضرجوابی‌هایت. خدا نگهدارت.