بررسی نتایج انتخابات میاندورهای کنگره ۲۰۲۲ در آمریکا ، بیانگر حقایق مهمی در خصوص شرایط جاری در این کشور میباشد. برابری نسبی آرای دو حزب در انتخابات مجلس سنا از یکسو و برتری نسبی جمهوریخواهان در انتخابات مجلس نمایندگان از سوی دیگر، نشاندهنده کشمکش دنبالهداری است که حداقل از اکنون تا سال ۲۰۲۴ میلادی ( طی دو سال آتی) بر ساختار داخلی -امنیتی این کشور و متعلقات آن تحمیل خواهد کرد. مهمترین پیام برگزاری انتخابات میاندورهای اخیر، گذار شهروندان از ساختار دوحزبی و عبور آنها از دوگانه «ترامپ -بایدن» میباشد. نتایج بهدستآمده از آخرین نظرسنجی ملی آمریکا که همزمان با این انتخابات از سوی بنیاد «ادیسون ریسرچ» انجام شد نیز نشان داد که بیش از دوسوم رأیدهندگان به نامزدهای مجلس نمایندگان، نمیخواهند جو بایدن بار دیگر در انتخابات سال ۲۰۲۴ میلادی نامزد شود.فراتر از آن، حدود ۶۰ درصد از شهروندان آمریکایی ( اعم از دموکرات یا جمهوریخواه) نیز درمجموع با نامزدی ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۲۴ مخالف هستند. اما ماجرا به این نقطه ختم نمیشود.
اقبال بیش از نیمی از شهروندان آمریکایی نسبت به ظهور یک جریان سوم در این کشور، بیانگر بروز چالشی ساختاری در منظومه متعارف قدرت در این کشور میباشد. به قول برخی نظریهپردازان آمریکایی تنها راه چاره مقامات این کشور ، تغییر دال مرکزی قدرت در ساختار نئولیبرالیستی موجود از «آزادی عمل سیاستمداران» به« ایجاد اعتماد عمومی برای مردم» میباشد.حتی استراتژیستهایی مانند فرانسیس فوکویاما صاحب نظریه «پایان تاریخ» تأکیددارند که در آمریکای امروز، باید دال مرکزی قدرت و زیرساختهایی که حکم ثوابت و خطوط قرمز نامرئی این منظومه را ایفا میکردند، به چالش کشیده شوند و با مؤلفههای دیگری جایگزین شوند. در چنین فضایی، تلاش رسانههای وابسته به دو حزب دموکرات و جمهوریخواه جهت خلق «بازی کسلکننده دموکراتها و جمهوریخواهان» و تبدیل آن به «رقابتی حساس»! جایی ندارد.
آنچه جریانهای رسمی و پشت پرده قدرت در آمریکا سعی در کتمان آن را دارند، چینش سریع مؤلفههای«گذار ساختاری» در این کشور است. بر همگان مسجل است که شکلگیری «جریان سوم» ، بهنحویکه بتواند از توطئه مشترک جمهوریخواهان و دموکراتهای صاحب قدرت جان سالم به در ببرد و نماینده واقعی شهروندان آمریکایی باشد ، حداقل در ذیل ساختار کنونی قدرت در این کشور امکانپذیر نخواهد بود. به عبارت بهتر، ظهور جریان سوم و مستقل در آمریکای نئولیبرال کنونی مصداق نوعی ایدهآلگرایی میباشد، مگر آنکه مناسبات کلان و زیرساختی قدرت در این کشور و به عبارت بهتر، حلقه های اصلی متصلکننده ساختار سیاسی ، فکری و امنیتی این کشور دگرگون شود.
درنهایت اینکه برگزاری انتخابات میاندورهای کنگره بهجای آنکه نمایش دموکراسی در آمریکا باشد، نقطه آشکارساز تمایل شهروندان به انهدام زیرساختهای قدرت در این کشور محسوب میشود. ترسیم مختصات دقیق این نقطه قطعا از عهده «ترامپ قمارباز» و «بایدن خواب آلود» و حتی دیگر سیاستمداران جمهوریخواه و دموکرات کنونی آمریکا بر نخواهد آمد. این مختصات شاید زمانی در ذهن محدود این سیاستمداران ترسیم شود که دیگر در عمل خبری از دو حزب سنتی در ایالاتمتحده نباشد.
حنیف غفاری